سیر مدنیت در طول تاریخ معاصر ایران
|
خلاصه ای از سخنرانی مهندس محمد بهشتی در نشست معماری که توسط یکی از خوانندگان راه توده تهیه و برای انتشار دراختیار ما قرار گرفته است:
واژه فرهنگ (Culture) آن گونه که در دانش کنونی به کار می رود، دارای تاریخچه ی پیدایش و معنایی نو از میان خیل مفاهیم مختلفی است که به تدریج شکل گرفته است. در زبان انگلیسی و زبان های لاتینی تا مدت های مدید به جای Culture از واژه Civilization (شهر آیینی، شهر آسایی، تمدن و مدنیت ) استفاده می کردند و از آن مفهوم پرورش، بهسازی و تهذیب یا پیشرفت اجتماعی را افاده می کردند. این تعبیر در واژه های لاتین ریشه ی مفهوم سیاسی ( Political) و شهری ( Urban) دارد؛ به این معنی که شهروند متمدن، دولتی سازمان یافته را در مقابل قبایل بدوی بنیان می نهد و شهری وار می شود. بنابراین امروز باید بین فرهنگ و تمدن تفاوت گذاشت، فرهنگ مختص اقوام بدوی و غیر شهری است و تمدن به معنی شهری شدن (مدنیت) است و در خود معنای فرهنگ را نیز دارد. (نک: ملک زاده،1381 :37و38 ؛مجید زاده ،1368 :76 ). معمولا جامعه شهری را به اعتبار جمعیتی که در شهر زندگی می کنند، به جا می آوریم. در بسیاری از مطالعات برای تفکیک جامعه شهری از جوامع روستایی و عشایری، تعداد ساکنان را برای شهر خواندن جایی معیار می دانند. در صورتی که جامعه شهری احوالات مختلفی دارد. می تواند مدنی باشد، یا نباشد. ممکن است شهری چند میلیون نفر جمعیت داشته باشد، ولی فاقد مدنیت باشد. وضعیت کسانی را که در شهرها زنذگی می کنند می توانیم در درجه کیفیت طبقه بندی کنیم. یکی جامعه شهری در حالتی که مدنیت بر مناسباتش حاکم است و شهر مدنی است دیگری در حالتی که دچار بحران مدنیت است. البته این مساله بحث تازه ای نیست بلکه به اندازه تاریخ شهرنشینی سابقه دارد. شهرنشینی در کشور ما قدمت زیادی دارد . اولین شهرهای جهان در حوزه ی فرهنگی ما شکل گرفته اند. براساس این تاریخ می توان نموداری سینوسی از اوج گیری مدنیت و افول آن در نظر گرفت؛ مانند نیشابور و ری پیش از حمله مغول که دچار بحران مدنیت شده بود. ویرانی ری تنها حاصل حمله مغول نبود بلکه پیشتر بحران مدنیت جامعه شهری را متلاشی کرده و به مغولان فرصت حمله به شهر را داده بود. همین اصفهان صفوی پیش از حمله محمود غلزایی (افغان) دچار بحران مدنیت شده بود. اصلا دلیل اینکه محمود به راحتی پایتخت ایران را با عده ای قلیل محاصره و تصرف کرد، این بود که از چند دهه قبل شهر در مسیر افول مدنیت طی طریق کرده و در زمان محاصره به اوج بحران رسیده بود. اصلا ما می توانیم حرکت سینوسی تاریخ را از منظر مدنیت و بحران مدنیت دنبال کنیم. به همین دلیل است که خیلی از مورخین تاریخ ایران به رفتارهای متناقض بر می خورند و از تجزیه و تحلیل آن عاجزند؛ مثلا از طرفی در متون تاریخی می خوانند که در هر ایوان مسجد جامع اصفهان مذاهب مختلف اسلامی، مجلس درس داشته اند و همه با صلح و صفا زندگی می کرده اند اما مدتی بعد در همین مسجد چنان نزاعی در می گیرد که پا تا زانو در خون فرو می رود. این را نمی توانند تجزیه و تحلیل کنند! در واقع آن زمانی که همه با صلح و صفا زندگی می کرده اند زمان تفوق مدنیت بوده، آنجایی هم که به جان هم می افتند اصفهان دچار بحران مدنیت بوده. ازجمله عوارض بحران مدنیت آن است که جامعه شهری تبدیل به جمعیت می شود. جامعه به مثابه یک ارگان به هم پیوسته، خرد و متلاشی می شود. در اوج بحران مدنیت جامعه به کوچکترین واحدهای خود یعنی خاندان، خانواده و ... تجزیه می شود. ارگانیسم اجتماعی فرو می پاشد، نهادهای اجتماعی که ارکان آن هستند، بی اعتبار می شوند. وقتی جامعه ای دچار بحران مدنیت شد، اخلاق در آن مضمحل می شود. همه چیز کمی می شود. همه چیز کوتاه مدت می شود. منافع کوچک به منافع بزرگ ترجیح داده می شود. در واقع کوچکترین واحدهای زنده در شرایط هاگی قرار می گیرند. در درون خودشان کیفیتی از حیات را حفظ می کنند، اما در فضای بیرون ساحتی تهی وجود دارد که میدان تاخت و تاز فرصت طلبان و تجاوزکاران است. هرجامعه ای یک طبع فرهنگی دارد. وقتی مدیریت جامعه خلاف این طبع عمل می کند ، جامعه وارد مسیر بحران مدیریت می شود. شهر اصفهان محصول تفوق مدنیت است. از دوره شاه طهماسب که در کل کشور قرار و آرامی شکل می گیرد، رفته رفته مدنیت نضج پیدا می کند. جامعه شکل می گیرد. از جمله محصولات این جامعه شهر اصفهان است؛ یکی از درخشان ترین مظاهر مدنیت است. اما شاه عباس به دلایل سیاسی تصمیم می گیرد از شر قزلباش خلاص شود. صفویه با سوار شدن برطبع تمایل جامعه ایرانی به عرفان و تصوف توانست به قدرت برسد. شاه احساس می کند که مدیون قزلباش است که بازوی توانای صفویه برای رسیدن به قدرت بوده است. پاسخ دادن به توقعات نیروی نظامی قدرتمند و البته متوقعی مثل قزلباش برای شاه عباس سخت است. برای همین رویکرد حکومت را نسبت به دین کم کم تغییر می دهد. علمای جبل عامل را دعوت می کند. نگاه اخباری را در دین حاکم می کند و در نتیجه قرلباش ها به حاشیه می روند و شاهسون ها قدرت می گیرند. ملاصدرا در همین دوره تبعید می شود، حال آنکه قبلا کسی از دانشمندان تبعید نمی شد. به این ترتیب رویکرد در مواجهه با طبع جامعه تغییر می کند و رفته رفته برخی نهادها متزلزل می شوند و بعضی ارکان جامعه را به هم پیوند زده بودند متلاشی می شوند. از این به بعد کیفیت دیگری از رویکرد دینی غالب می شود و جامعه ایران را وارد مسیری می کند که پیوندهای اجتماعی در آن به مرور گسسته می شوند. این روند ادامه می یابد تا اینکه بحران مدنیت در دوره شاه سلطان حسین به اوج خود می رسد. کارهای خلاف طبع جامعه به آنجا می رسد که شاه سلطان حسین بر خلاف سنت یک گرجی تازه مسلمان را حاکم قندهار می کند. همین مساله زمینه ساز حمله محمود افغان می شود. حتی خود محمود هم باور نمی کرد با وجود بیست هزار سپاه صفوی بتواند وارد اصفهان شود. در صورتی که نیروهای او کمتر از هشت هزار نفر بود. بهرحال، به محض مهیا شدن بستر، جامعه تمایلش به مدنیت را آشکار می سازد. به محض اینکه مدیریت جامعه، مقتضیات فرهنگی کشور را رعایت کند جوانه های مدنیت شکوفا می شوند. به عبارت دیگر مدیریت غیر متمرکزی پدید می آید که دغدغه اصلی اش حفظ امنیت راه ها و شهرها از بی قاعدگی و غارت است. جامعه ایران در دوران آرام و قرار فتحعلیشاهی به سمت مدنیت حرکت می کند و در زمان محمد شاه و ناصرالدین شاه این روند اوج می گیرد و از جمله محصولاتش می شود مشروطه؛ مشروطه محصول مدنیت است. مشروطه موافق طبع جامعه بود. سرزمین ما تنوع فرهنگی بسیار چشمگیری دارد. مدیریت غیرمتمرکز موافق طبع این سرزمین است. در دوره قاجار مدیریت غیرمتمرکز در سراسر کشور برقرار بود.لااقل تا نیمه اول حکومت ناصرالدین شاه کشور با مدیریت غیر متمرکز اداره می شد. از ان به بعد رفته رفته مدیریت غیرمتمرکز ضعیف شد تا زمان رضا شاه که یک مدیریت کاملا متمرکز در کشور برقرار گردید. مشروطیت مظهر خواست مدنی جامعه بود. زمینه هایی از اعتراض در جامعه وجود داشته ولی تمناهای مدنی هم وجود داشته. یکی از دلایل عدم موفقیت مشروطه می تواند این باشد که مشروطه یک تمنای مدنی در شرایطی بود که فقط ده درصد مردم ایران شهرنشین بودند. موفقیت آن محتاج فرصت دادن به این طفل نوزاد بود که آشفتگی بین المللی مجال آن را نداد. در سال 1357 تقریبا جمعیت روستاها و شهرهای ما برابر شده بود. در طول تاریخ چنین وضعی سابقه نداشته. در این سال 18 میلیون نفر از جمعیت ایران ساکن شهرها بودند که از میان آنها 10 میلیون نفرشان حاشیه نشین بودند. خب طبیعی است که با این وضع شهرهای ما دچار بحران مدنیت شوند. یکی از عوارض بحران مدنیت کمی شدن همه چیز است. دیگری آن است که زندگی از درون شهر به فضاهای خصوصی رخت برمی بندد. فضای شهری فقط محل رفت وآمد و مرتفع کردن حاجات عملکردی است. خیابان ها تبدیل به جاده و راه می شوند، میدان ها تبدیل به فلکه وگره های ترافیکی می شوند و ... این وضع ادامه دارد تا اینکه ما در میانه های دهه 70 شاهد عرض اندام اجتماعی نسل سوم حاشیه نشینان می شویم. جوانانی که بعد از انقلاب از حاشیه به متن آمده اند، در متن به دنیا آمده اند و رشد کرده اند و تبعا تمنای مدنی دارند. نشانه های این تمنای مدنی در سال 1376 آشکار می شود. این تمنای مدنی اما فقط تمناست، هنوز به رفتار مدنی منجر نشده است. هنوز مبتنی بر معیارهای بحران مدنیت می خواهد به خواسته هایش برسد؛ از طریق میانبر. این رفتار مدنی نیست ... خام است و غیر مدنی هم هست. جامعه در شرایط بحران مدنیت دنبال میانبر می گردد. تصور می کند از راه های کوتاه تر و سریع تر می تواند به مقصود برسد. به همین دلیل است که آن بدنه اجتماعی که آقای خاتمی را سرکار آورده بود در اواخر دوره ایشان دلسرد شد. ریاضت 8 ساله دولت آقای احمدی نژاد، ریاضت تلخی بود اما گویی جامعه ایران به چنین چیزی نیاز داشت برای آنکه به مدنیت برسد. با عبور از این ریاضت جامعه شهری تمناهای مدنی اش تبدیل به رفتارهای مدنی شده است. جامعه ای با این مختصات دیگر دنبال زود و تند و سریع به مقصد رسیدن نیست. حوصله و شکیبایی دارد. می خواهد به مقصودش به شکل پایدار برسد. مبتنی بر خرد عمل می کند. هیاهو نمی کند. متن جامعه ما به رفتار مدنی رسیده است. نمی تواند دیگر اهل شورش باشد. اگر هم با شورشی مواجه شده و یا در آینده مواجه شویم از متن نیست. ما باید نگران گروهی باشیم که هنوز که هنوز است دچار بحران مدنیت هستند.
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 724 - 26 دیماه 1398