مردم ایران به یک شعار واحد نزدیک شده اند |
بر این اعتقادیم که در مرحله نوینی که جنبش اعتراضی مردم ایران وارد آن شده، بسرعت برق و توفان، مردم به یک شعار و یک هدف واحد نزدیک می شوند. این پدیده ای نوین و انحصاری برای ایران نیست. در تمام کشورها و در تمام جنبش ها، بتدریج وسیع ترین توده های مردم ناراضی و حاضر در صحنه جنبش، بر محور یک شعار واحد که عملا بازگو کننده یک مرحله از حرکت جنبش است متمرکز می شوند. نه تنها در انقلاب بهمن 57 این پدیده را شاهد شدیم، بلکه در تحولات کنونی در کشورهای خاورمیانه نیز شاهد آن هستیم. این که در فلان کشور نیروهای سرکوبگر چقدر قدرت دارند و یا ندارند، رژیم ها مجهز به ایدئولوژی مذهبی و غیر مذهبی هستند و یا نیستند و... همگی فرع بر آن اصلی هستند که به آن اشاره شد. حتی اگر بزرگترین قتل عام نیز درجریان حرکت یک جنبش در کشور روی دهد و دورانی از رکود بوجود آید نیز آن اصلی که به آن اشاره کردیم درحاشیه قرار نمی گیرد. نه تنها چنین نمی شود، بلکه آگاهی و نفرت مردم نسبت به کانون و حاکمی که زیر نورافکن مردم قرار گرفته بیشتر و متمرکز تر می شود. این شعار و این هدف واحد در ایران ناشناخته نیست و اگر تاکنون بعنوان "کانون قدرت" از آن یاد می شد، اکنون نام واقعی آن بر زبان مردم است: " رهبر". این شعار در مراحل اولیه با این شعار "300 تومان یک بربری- لعنت به بیت رهبری" آغاز شد.ممکن است بگویند که همه قدرت در بیت رهبری و در دست شخص خامنه ای متمرکز نیست و ارکان و زیرساخت های اقتصادی و طبقاتی را باید برای مردم روشن ساخت. ما می گوئیم: 1- آن فرض که ممکن است همه قدرت در بیت رهبری متمرکز نباشد، حتی اگر صحت نیز داشته باشد، با درک و یقین رو به افزایش مردم همآهنگی ندارد. زمانی که در کوچکترین و بزرگترین مسائل جاری در کشور مردم شاهدند، آن که فرمان میدهد شخص رهبر است و بیت او عملا تبدیل به دربار سلطنتی شده، چگونه می توان به آنها فرضیات دیگری را قبولاند؟ درک توده ها، همیشه درست ترین درک است. 2 - تفسیر ارکان و زیر ساخت های اقتصادی و طبقاتی جامعه، زمانی برای توده مردم قابل درک و پذیرش است که مستقیما اشاره به شکم و سفره و جیب آنها داشته باشد. تئوری ها، برای توده های مردم چندان قابل درک نیست. بنابراین و با آگاهی از ساختار طبقاتی جامعه که بارها در راه توده در باره آن سخن گفته ایم، امروز باید نشان داد که چرا فقر و بیکاری و غارت و فساد بر کشور حاکم است. ریشه های جنبش کنونی مردم ایران نیز هرچه عمیق تر می شود، مقاومت حکومت در برابر آن ضعیف تر می شود. تا آنجا که شکاف در خود حکومت و بویژه نیروهای مسلح آن ایجاد شود. شاید هنوز حاکمیت بتواند با برگشت از راهی که در آن بسرعت طی طریق می کند، برای خود فرصت تجدید نظر بسازد. شاید امروز هنوز بتوان، اما فردا قطعا نمی توان. هر گام توام با لجاجت و خونریزی حاکمیت، شناخت مردم و خشم مردم را عمیق تر و شعار علیه بیت رهبری و شخص علی خامنه ای وسعت بیشتری خواهد گرفت، بی اعتناء به این که نیروی نظامی و انتظامی و چماقداران موتور سوار چقدر و تا کجا امکان سرکوب مردم را خواهند داشت. امکانی که روز به روز محدودتر می شود، چرا که با ادامه جنبش اعتراضی، شکاف در میان نیروهای نظامی حکومت قطعی است! 3- رهبر جمهوری اسلامی اگر تا کنون هم با صراحت بیان نمی کرد، در سخنرانی نماز جمعه اخیر خود گفت که سیاست منطقه او که بقول خود وی توسط "سپاه بدون مرز قدس" پیگیری و اجرا می شود امنیت داخلی را تامین می کند. تاکنون وی از این سیاست بعنوان سیاست راهبردی نام می برد. حتی اگر بپذیریم که بخشی از این سخن (ازجمله در جریان سرکوب داعش در سوریه و عراق) با نگاهی دوراندیشانه تدوین و پیاده شده، نباید دو نکته را از خاطر برد: الف- حتی اگر سیاست خارجی یک حکومتی درست باشد اما با سیاست داخلی منطبق نباشد، این سیاست به سرمنزل مقصود نمی رسد زیرا حمایت داخلی (مردمی) را ندارد. ب- سیاست خارجی و منطقه ای یاد شده در بالا متکی به اتحاد با روسیه و حمایت چین است و یا لااقل آقای خامنه ای روی آن حساب کرده است. این نزدیکی مخالفان سر سخت و دارای قدرت اقتصادی بسیار جدی در درون حکومت و نیروهای نظامی دارد. این قدرت اقتصادی در اولین چرخش سیاسی در داخل کشور و ممکن شدن مخالفت های علنی، مانند بهمن از کوه مافیای قدرت سرازیر شده و رهبر را به همراه سیاست اتحاد با روسیه اش با خود خواهد برد. بویژه که از حمایت قاطع مخالفان پر قدرت این سیاست درخارج از کشور، یعنی امریکا و مجموعه کشورهای سرمایه داری بزرگ اروپا نیز برخوردار است. از جمله احتمالات مربوط به ترور قاسم سلیمانی نیز به همین مافیا و مخالفان اتحاد با روسیه باز می گردد. پ- این سیاست خارجی بخش دیگری هم دارد که رهبر جمهوری اسلامی از آن سخن نمی گوید و اتفاقا بخش منفی این سیاست است که نباید از نظر دور بماند. یعنی دخالت مستقیم در امور داخلی کشورهائی که در آنها سپاه بدون مرز دخالت دارد و تزریق اهداف انحصار طلبانه و آلوده به ارتجاع مذهبی و انحصارطلبی مذهبی نهفته در این سیاست در آن کشورها. یعنی همان چهره ای که در داخل کشور با سرکوب و جلوگیری از فعالیت تمام احزاب سیاسی، مخالفت با آزادی ها دنبال شده و تا مرز انتخاباتی که برای مجلس یکدست (حجتیه) آینده تدارک دیده اند پیش رفته است. تضاد "الف" با "ب" را نمیتوان و نباید نادیده گرفت. پ:
|
راه توده شماره 725 - 3 بهمن 1398