گزارشی از درون نوشته محمد خوانساری دو اعتصاب سراسری مطبوعات در سال انقلاب 57 |
روی فیسبوک یکی از خبرنگاران جوان و ورزیده دهه 50 کیهان بنام "محمد خوانساری" گزارشی یافتیم در باره سه دولت شریف امامی، ارتشبد ازهاری و شاپور بختیار و در متن آن، نقش اعتصاب مطبوعات در دو دولت شریف امامی و ازهاری. همچنین دیدارهائی که نمایندگان مطبوعات با بختیار داشتند. بختیار در این دیدار همه نوع وعده ای برای رعایت آزادی مطبوعات را داد. بموجب این گزارش، توافق با بختیار پایان اعتصاب مطبوعات نبود و به همین دلیل دیدارهائی میان نمایندگان مطبوعات و سندیکای خبرنگاران و نویسندگان با شورای انقلاب (مطهری، بهشتی، اردبیلی) صورت گرفت که منجر به صدور اطلاعیه آقای خمینی در تائید پایان اعتصاب مطبوعات شد. گزارش آقای خوانساری بسیار مشروح است و بخش زیادی از آن شرح مسائل داخلی کیهان و سندیکای خبرنگاران و نویسندگان و همچنین سرگذشت خبرنگار شدن ایشان و همچنین دسته بندی های سیاسی در تحریریه روزنامه کیهان از اعتصاب دوم مطبوعات تا سال 58 است. آقای خوانساری در گزارش خود، بسیار یاد از رحمان هاتفی می کند و نظر خود را هم درباره تسلط حرفه ای او در کار روزنامه نگاری و شخصیت انسانی وی می کند. ما گزارش ایشان را به چند بخش تقسیم و خلاصه کرده ایم: سقوط دولت جمشید آموزگار که پس از امیرعباس هویدا نخست وزیر و جانشین او شد. آموزگار وزیر پر توان نفت در دولت هویدا بود. پس از آموزگار، دولت شریف امامی تشکیل شد که شاه با توجه به مناسبات قدیمی او با روحانیون سنتی ایران و گرایش های انگلیسی وی او را برای نخست وزیر در جریان اوج گیری انقلاب 57 منصوب کرد. نقل است که شاه بعد از برگماری شریف امامی که رئیس مجلس سنای او بود، با اشاره به نقش به زعم خود انگلیس ها در شکل گیری انقلاب ایران گفت "دادم دست خودشان ببینم چه می کنند!" آقای سید محمد خوانساری ظاهرا از نوادگان آیت الله خوانساری از مراجع مذهبی گذشته دور است و ما برای مرور و بخاطر آوردن و یا آگاهی یافتن از سالهای پیش از انقلاب، خلاصه ای از عملکرد حکومتی شاه در سالهای پس از 15 خرداد 1342 نیز در همین شماره راه توده منتشر کرده ایم که در واقع تکمیل کننده گزارشی است که می خوانید. ایشان نقل قول بسیار دقیق و جالبی نیز از کتاب "مشروطه، انقلاب ناتمام" رحمان هاتفی نیز در گزارش خود نقل کرده است که ما آن را نیز در این مقدمه و برای بیداری آنها که هر از گاهی پشت نام رحمان هاتفی در نشریه "نامه مردم" و سایت ها و فیسبوک های اقماری آن پنهان می شوند و چیزهائی می نویسند و تبلیغ می کنند و شخصیتی از خود در نوشته هایشان بروز میدهند سراپا دروغ و تزویز، که هیچ همسوئی با تفکرات علمی، سیاسی و شخصیتی رحمان هاتفی ندارد، دراین مقدمه نیز نقل می کنیم:
«خطرناک ترین پرتگاهی که انسان را تهدید می کند ذهن گرایی مطلق اوست. احکام ذهنی جامدی که رابطه انسان را با دنیای واقعیات به کلی قطع می کند.» همچنین شرح کوتاهی در باره دستگیری و کشته شدن رحمان هاتفی در زندان جمهوری اسلامی در پایان خلاصه گزارش آقای خوانساری نوشته ایم که امیدواریم ایشان برای تدقیق گزارش خود به آن توجه کنند. آقای خوانساری می نویسد: اواسط شهریورماه 57 فرا رسید. امیرطاهری سردبیر کیهان جلای وطن کرد. نصیر امینی دبیر سیاسی کیهان(که سال گذشته در انگلستان بدرود حیات گفت) به مرخصی طولانی رفت. رحمان هاتفی سردبیری کیهان را به عهده گرفت. هنوز از تشکیل شورای سردبیری فاصله داشتیم. علیرضا خدایی قدیمی ترین دانشجویی که چند ماه قبل از من از دانشکده به کیهان آمده بود بعنوان دبیرسرویس سیاسی جانشین نصیر امینی شد. بلوری کماکان معاون سردبیر ماند. مسوولیت صفحات لایی (سردبیری شب کیهان) به هوشنگ اسدی واگذار شد و جواد طالعی سرویس شهرستان ها را بر عهده گرفت. در پنجم شهریور 57 دولت شریف امامی با ادعای گشایش کارها و بهبود فضای عمومی کشور از جمله در ارتباط با مطبوعات کار خود را آغاز کرد. چند روز اول نیز تغییرات محسوس بود. محرم علی خان و جانشین وی – عمله دولتی سانسور- از صحنه غایب شدند. منوچهر آزمون معاون و مشاور اصلی رئیس دولت مدام تغییر این فضا را یادآوری می کرد. حوالی ظهر هشتم شهریور مشغول کار روزانه بودم که رحمان هاتفی آهسته و نجوا کنان در گوشم گفت: «امکان چاپ عکس آقای خمینی وجود دارد.» پاسخ دادم خوب چاپ کنید، به هر بهانه ای، تردید چرا؟ گفت عکس آقای خمینی را در آرشیو نداریم. گویا قبلا از سوی مقامات از دسترس تحریریه خارج شده است. نیم خیز شدم و گفتم آن را دارم و راه افتادم. نمی دانم چگونه به منزل رسیدم. عکس آیت الله خمینی را از کتاب «نهضت دو ماهه روحانیون» نوشته علی دوانی را با کمی بی دقتی جدا کردم. عکس همه مراجعی که در قضیه انجمن های ایالتی و ولایتی دخالت کرده و به شاه و نخست وزیر نامه نوشته بودند چاپ شده بود. عکس را مستقیما در چاپخانه تحویل رحمان هاتفی دادم و آن عکس اختصاصی - که اولین عکس آیت الله خمینی در روزنامه های کشور بود – تیراژ آن روز کیهان را به بالاتر از یک میلیون نسخه رساند. گویا اطلاعات هم عکس کیهان را کپی کرده و در ساعت چهار بعدازظهر به عنوان چاپ دوم آن را منتشر ساخت. با چاپ عکس آیت الله خمینی دوره جدیدی در تحولات اوضاع پدید آمد. و درحقیقت پیش پرده قیام واپسین مردم آغاز شد. چاپ این عکس که فقط ابتکار شخصی رحمان هاتفی قلمداد میشود، به عنوان سرفصلی شاخص در رویدادهای سال 57 ثبت گردید. شاه از چاپ این عکس بسیار برآشفت و بر شریف امامی سخت گرفت. دولت نیز از گردش امور و جلسات پی در پی مذهبی و سیاسی به تنگ آمده و زیر فشار شدید شاه و ژنرال های ارتش، حکومت نظامی اعلام کرد. در هفدهم شهریور یعنی جمعه سیاه، به شنیع ترین شکل امواج انسانی تظاهر کننده در میدان ژاله به رگبار بسته شدند. دولت شریف امامی کاملا بی اعتبار شد. تعداد تلفات این فاجعه به اندازه ای بود که نفرت عمومی مردم را به حداکثر ممکن تشدید کرد. رابطه حداقلی دولت با ملت بطور کلی قطع شد وحتی طرفداران قبلی شریف امامی نیز او را محکوم کردند. از آن پس زیر پوست تحریریه تحرکاتی بسود توده ای ها، چریک ها و مائوئیست ها به چشم می خورد. ما از نقطه نظر مشی سیاسی در کیهان سه سری همکار ویک سری بدل کار داشتیم. به قول رحمان هاتفی «خطرناک ترین پرتگاهی که انسان را تهدید می کند ذهن گرایی مطلق اوست. احکام ذهنی جامدی که رابطه انسان را با دنیای واقعیات به کلی قطع می کند.» گروه های چپ رادیکال در کیهان، ساخته ذهن خود را جانشین واقعیت موجود جامعه کرده بودند و به ناچار راه اشتباه را پیمودند. عده ای چپ معتدل شناخته می شدند. هر چند اسامی توده ای ها و تشکیلات آن ها مخفی مانده بود. این گروه در یک خط مشی مشترک فعالیت می کردند. رحمان هاتفی، علیرضا خدایی، هوشنگ اسدی، مهدی سحابی، حسین آل ابراهیم، نصرت الله نوحیان، پوردولت و پرویزآذری که بعضی از آنها توده ای های سابق بودند. اعتصاب اول مطبوعات در دولت شریف امامی شروع شد و با تعهدی که او سپرده بود پایان یافته بود. دولت او قبول کرده بود که هیچ مداخله ای برای جلوگیری از نشر آزادانه اخبار به عمل نیاورد و تشخیص ضرورت و یا عدم ضرورت نشر هر مطلب را به تحریریه ها واگذارد و در بیست و سوم مهرماه 1357 اعتصاب اول مطبوعات پایان یافته بود. اعتصاب اول مطبوعات از چند جهت در تاریخ روزنامه نگاری کشور اهمیت دارد. اول این که نخستین اعتصاب سراسری مطبوعات کشور بود. در تاریخ یکصدساله روزنامه نگاری ایران، ممنوع القلم بسیار داشتیم، شهید هم داده بودیم، مبارزه برای آزادی قلم نیز به صورت انفرادی سابقه داشت ولی اعتصاب سراسری بی سابقه بود. دوم این که در این اعتصاب به هیچ روی درخواست های رفاهی مطرح نبود و فقط آزادی قلم به عنوان مهمترین، مبرم ترین و واجب ترین حق صنفی مطبوعات درخواست شد و خالص و خالص مبارزه با سانسور دولتی مورد هدف قرار گرفت. سوم این که این اعتصاب منجر به عقب نشینی کامل دولت شریف امامی شد و کارکنان مطبوعات طعم پیروزی در یک نبرد واقعی را چشیدند و طبیعی بود که پس از آن زیر بار مراقبت و سانسور عمال دولت ها نروند و تا ماه های نخست پیروزی انقلاب هیچ تحریریه ای زیر بار سانسور نرفت. چهارم این که نویسندگان و خبرنگاران کشور برای اولین بار در یک امر مهم به صورت متحد و سندیکایی عمل کردند. اداره اعتصاب و تمشیت مذاکره با دولت را به سندیکای خود سپردند. تا سقوط دولت شریف امامی، مطبوعات کشور آزادی نسبی داشتند. در حقیقت در دولت شریف امامی به استثنای پنج روز اعتصاب، دولت وی تلاش جدی برای تاثیر گذاشتن بر مطالب روزنامه ها به عمل نمی آورد. در این دوره اگر مستقیما از شخص شاه اسمی به میان نمی آمد یا انتقاد تندی از وی نمی شد یا بخشی ازاطلاعیه های آیت الله خمینی و نامه های سرگشاده متداول آن روزها به چاپ نمی رسید، مربوط به مصلحت سنجی مسوولان روزنامه ها بود و نه سانسور دولتی. قضیه چاپ عکس آیت الله خمینی را شرح خواهم داد. آیت الله خمینی از چهارم مهرماه در پاریس اقامت گزیده بود و نوفل لوشاتو به عنوان مرکز ثقل خبری جهان، نگاه همه را جلب و خیره می ساخت. شریف امامی در فاصله ششم شهریور تا دهم مهر 57 و قبل از عزیمت آیت الله خمینی به فرانسه، حداقل دوبار کوشش کرد با وی به توافق برسد ولی تلاش او ثمری نداشت. نه توانست با جناح مذهبی انقلاب کنار بیاید و نه پادشاه را به مفید بودن ادامه مشی دولت خویش قانع سازد. از مذاکرات پشت پرده دولت شریف امامی با مراجع قم و اطرافیان آیت الله خمینی ناگفته های بسیاری وجود دارد که هنوز انشاء نشده است. حاملان پیام های این دوره با پیام آوران دوره بختیار یعنی نهضت آزادی و جبهه ملی متفاوت بودند. شریف امامی به خیال پیشینه خانوادگی، پیام ها را از طریق روحانیت سنتی و نه انقلابی ارسال می کرد و طبعا در شرایط آن روز ایران، این وسائط دیگر مفید فایده نبود. زیرا اگر قرار بود مفید افتد، پادشاه خود در این مورد واسطه های تواناتری را در اختیار داشت. در اواخر مهرماه پادشاه تقریبا از او نا امید به نظر می رسید. جدایی اکثریت قاطع مردم و پیوستن گروه های سیاسی و صاحبان قدرت های پنهان جامعه به آن ها، زوال نظام شاهنشاهی را روز به روز آشکارتر می ساخت و شریف امامی نتوانسته بود برای مهار این رمیدگی ها راه چاره ای ارایه دهد. دولتی که به نام دولت آشتی ملی روی کار آمده بود از حدود هفتاد روز حکومت خویش حدود شصت روزش را با توسل به قانون حکومت نظامی که در ایران اعلام شده و برقرار بود روزگار گذراند و بدتر از همه با کشتار جمعه سیاه هفده شهریور ننگ ابدی برای خود خرید و با سرافکندگی کنار رفت. شریف امامی استعفا داد و حکومت ژنرال های شاه رسما به نخست وزیر ارتشبد ازهاری آغاز شد. دولت ازهاری ارتشبد ازهاری ارتشی فرتوت و ناتوان - در 14 آبان ماه نخست وزیر شد. شاید این بدترین انتخابی باشد که شاه می توانست بدان دست بزند و قطعا اگر پادشاه، نظامی جوان تر و قاطع تری برگزیده بود، مسیر تحولات تغییر می کرد. ازهاری داعیه نظامی گری داشت ولی می خواست همانند یک سیاستمدار دولت را اداره کند. دولت او علی رغم ردیف کردن مشتی از صاحبان پاگون ها، فاقد همه جنبه های یک دولت نظامی بود. آن گاه که شدت عمل و نظامی گری لازم بود به سیاستمداری پناه می برد و در برخورد با کسانی که می توانست با گفت و گوهای سیاسی با آن ها کنار بیاید به نظامی گری و خشونت متوسل می شد. از صبح 15 آبان 57 اعتصاب سراسری دوم مطبوعات شامل تمامی روزنامه ها و کثیری از مجلات آغاز گردید که تا 16 دی ماه ادامه داشت. دولت ازهاری در داخل کشور آن قدر در فشار بن بست سیاسی و اجتماعی قرار داشت که از بار اضافی و روانی انتشار آزادانه خبرها می هراسید و آن را تحمل پذیر نمی دانست، به خصوص که اکثر روزنامه نگاران از نقطه نظر افکار شخصی به انقلاب پیوسته بودند. در نتیجه در طول دولت ارتشبد، هیچ گونه تماسی با سندیکا برای فراهم آوردن موجبات انتشار مجدد، بر قرار نشد. کارکنان مطبوعات نیز به طور طبیعی و پس از کامیابی در اعتصاب اول و کسب تضمین آزادی قلم، نمی توانستند زیر بار مجدد سانسور بروند و از خواسته های آزادی خواهانه خود کوتاه بیایند. مدیران و صاحبان مطبوعات بیشتر در فکر فرار و جان به در بردن از مهلکه بودند. تظاهرات و اعتصاب های مردمی کلیه امور اقتصادی و مالی را راکد ساخته و منابع درآمد روزنامه ها و مجلات را از میان برده بود. اعتصاب بیش از دوماه طول نکشید. . بالاخره پادشاه از ارتشبد بی تدبیر ولی وفادار خویش خسته شد، اما دولت های غربی نگران از تحولات ایران، بیشتر از خود شاه خسته شده بودند و زمزمه خروج وی از کشور، حتی قبل از کنفرانس گوادلوپ بالا گرفته بود. دولت ازهاری در دهم دی ماه استعفا داد. در آخرین روزها ارتشبد چند روزی به بهانه بیماری قلبی در بیمارستان بستری بود و قبل از حتی انتصاب نخست وزیر جدید ایران را ترک کرد. تیر خلاص دولت ازهاری، ماجرای تیر اندازی به گارد در پادگان لویزان بود که به کشته شدن 72 نفر از افسران ارشد و درجه داران گارد منجر گردید. این حادثه ستون فقرات رژیم شاهنشاهی را نشانه گرفت و برای اولین بار اختلاف در صفوف ارتش را نمایان ساخت و از پرده برون انداخت. در اثر این ترک بزرگ در بدنه ارتش بود که واشنگتن تصمیم به اعزام ژنرال هایزر برای «ارزیابی مجدد موقعیت» گرفت. به فاصله چند روز از حادثه لویزان که اعتماد غرب به کارایی ارتش شاهنشاهی را متزلزل ساخته بود، در 14 دی ماه کنفرانس «گوادلوپ» با شرکت کارتر، ژیسکاردستن، جیمز کالاهان و اشمیت با تمرکز بر بحران جدی ایران تشکیل گردید و در هفدهم دی ماه نتیجه گیری نهایی این بود که دیگر تغییر نخست وزیر در ایران کارایی ندارد. مشکل خود پادشاه است و باقی ماندن او در ایران، که سبب تداوم بحران و ادامه قطع صادرات نفت و موجب زیان هنگفت اقتصادی غرب می شود. بلافاصله دو روز پس از این اجلاس، آمریکایی ها تصریح کردند که پادشاه ایران را ترک و آمریکا از تصمیم وی استقبال می کند. در حقیقت پس از کنفرانس کار پادشاه تمام بود . همه مهره های پادشاه سوخته بودند. او از روی درماندگی و ناچاری دست خویش را به سوی افرادی از جبهه ملی یا نزدیکان به این جبهه نظیر غلامحسین صدیقی، مظفر بقایی و دکتر سنجابی دراز کرد. جبهه ای که تا یک سال پیش از آن مورد نفرت شخصی پادشاه بود. دکتر سنجابی را از زندان موقت حکومت نظامی، به کاخ پادشاه بردند ولی وی پیشنهاد پادشاه برای نخست وزیری را مصرانه رد کرد. سنجابی بسیار باهوش تر از آن بود که نخست وزیر رژیمی در حال اضمحلال و فروپاشی را بپذیرد. غلامحسین صدیقی بر خلاف دیگران، اصرار بر ماندن شاه در داخل کشور داشت در حالی که این درخواست با مزاج علیل و بیماری به شدت کتمان شده پادشاه و به خصوص تمایل شدید آمریکا و انگلستان برای خروج وی از کشور سازگار نبود. موضوع خروج پادشاه حتی قبل از کنفرانس سران غرب تقریبا قطعی بود و علت تاخیر را می توان به عدم توفیق پادشاه برای معرفی نخست وزیر قابل قبول غرب مرتبط دانست. انقلابیون نیز احتیاج به دوره ای از تنفس داشتند تا درمیان خود تکلیف اختلافات پیش آمده بین دیدگاه های آیت الله خمینی با آیت الله شریعتمداری را روشن سازند. رقابت این دو در حوزه قم آشکار شده بود و در تهران و تبریز نیز رخ می نمود. هرچند آیت الله خمینی بسیار محبوب تر و در سطح کشور پر طرفدارتر نشان می داد ولی اختلاف دیدگاه این دو آشکار بود و علی رغم برتری عظیم آیت الله خمینی پس از راهپیمایی های میلیونی مردم – در دو روز تاسوعا و عاشورای 57- و توفیق اعتصاب ها و تظاهرات که تحت رهبری و قیادت طرفداران او صورت پذیرفت، معذالک اختلاف این دو شخصیت روحانی پا برجا ماند و پس از مدت کوتاهی به تسویه حدود پانصد نفر از روحانیون مساجد، حسنیه ها و مدارس متعلق به روحانیت انجامید و نهایتا نیز پس از انقلاب باعث حذف آیت الله شریعتمداری از زندگی سیاسی کشور و حتی مرجعیت شد. دولت بختیار شاپور بختیار پیشنهاد نخست وزیری را در نهم دی ماه 57 در کاخ نیاوران دریافت کرد و در شانزدهم دی ماه پس از اخذ رای تمایل مجلس، که از شرایط اولیه او بود، از پادشاه فرمان انتصاب گرفت. بختیار در فاصله نهم تا شانزدهم دی ماه، دوبار با روزنامه نگاران و هیات مدیره سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات به گفت و گو نشست و مصرانه پایان اعتصاب را درخواست کرد. در ملاقات اول تصور میکنم حدود پانزده نفر از سردبیران، دبیران و اعضای موثر مطبوعات حضور داشتند. از کیهان رحمان هاتفی، محمد بلوری، علیرضا فرهمند و علیرضا خدایی و از طرف سندیکا جواد طالعی، هرمز مالکی به اتفاق من و محمد علی سفری و از جانب اطلاعات علی باستانی، سیروس، محمد حیدری و علیرضا شفاعت و از جانب روزنامه آیندگان شورای سردبیری آن. علیرضا نوری زاده در این جلسه دیده شد ولی نه به عنوان عضو روزنامه اطلاعات و یا مجلات بلکه چون مباشری برای بختیار که همراه با حاج مانیان رسیدگی به امور حوضخانه خصوصی او را بر عهده داشت. در این جلسه تعدادی از روزنامه نگاران در مقابل اصرار بختیار برای درک شرایط حاد کشور و ضرورت انتشار مجدد روزنامه ها، صراحتا بازگشت به توافق با شریف امامی، آزادی کامل و بدون سانسور مطبوعات و علاوه بر آن، خاتمه حکومت نظامی را در خواست کردند. در این جلسه توافقی حاصل نشد و در اواخر جلسه، روزنامه نگار شریف، علی باستانی خطاب به بختیار اظهار داشت: آقای دکتر مردم قضاوت در مورد شما را در راهپیمایی ها و شعارهای دیواری ابراز داشته اند، ماهم منعکس کننده حرف مردم هستیم. با این وجود بر انتشار مجدد جراید اصرار دارید؟ بختیار پاسخ مثبت داد و گفت: یکی از شرایط اصلی این جانب برای پذیرش مسولیت دولت، تضمین آزادی مطبوعات و اجتناب از سانسور طبق قانون اساسی بوده است. ملاقات دوم، بعداز ظهر پانزده دی ماه با حضور اکثریت اعضاء هیات مدیره سندیکا در اتاق کار خصوصی منزل شاپور بختیار برگزار شد و حدود دو ساعت طول کشید. کار تشکیل دولت تقریبا سرانجام یافته و قرار بود بختیار در جلسه فردای مجلس رای اعتماد بگیرد و کابینه را معرفی کند. در این جلسه همه مسایلی که منجر به اعتصاب اول و اعتصاب بزرگ شده بود برشمرده شد. آن چه اتفاق افتاده بود نتیجه تحریک دولت ها معرفی گردید. بختیار به دقت به سخنان شادروان محمد علی سفری دبیر سندیکا که به دلیل پیوند و نزدیکی به جبهه ملی با وی آشنایی قبلی داشت، گوش فرا داد. از اعضای سندیکا دلجویی کرد و با خوش رویی تاکید کرد همه موانعی که گفتید برطرف می شود زیرا که او آزادی اطلاع رسانی را تضمین می کند و به شوخی اضافه کرد: «همین قدر که اخبار دولت را نیز در کنار سایر اخبار منعکس کنید، من راضی خواهم بود.» مع ذالک تاکید داشت که انتظار انتشار روزنامه ها را در روز معرفی کابینه به مجلس دارد. جلسه با این توافق پایان یافت. در راه بازگشت به محل سندیکا، دوستان و به خصوص سفری از این توافق سریع اظهار نگرانی کردند. درست است که آزادی قلم توسط نخست وزیر تازه تضمین شده بود ولی چه کسی جرات داشت روزنامه منتشر کند و به اتهام شکستن اعتصاب عمومی و فراگیر مردم مورد هجوم قرار نگیرد؟ اعتصاب ها جزیی از جریان عمومی انقلاب محسوب می شد و انتشار روزنامه در آن شرایط می توانست ما را آماج اتهام های مقابله با انقلاب و طرفداری از رژیم پادشاهی قرار دهد.
به محل سندیکا رسیدیم، جلسه رسمی هیات مدیره تشکیل شد. بیانیه ای با اشاره به ضمانت نخست وزیر مبنی بر آزادی قلم در همان جلسه تدوین گردید و پایان اعتصاب اعلام شد. اما این بیانیه در همان شب منتشر نشد. آیت الله خمینی از اواسط مهرماه در نوفل لوشاتو مستقر بود و رژیم پادشاهی را آماج حملات و انتقاد های صریح و بی پایان خویش قرار می داد .اعتصاب ها به وسیع ترین شکل ممکن در تمام دستگاه های دولتی، کارخانجات و موسسات ملی از جمله شرکت نفت، بانک ها، مخابرات و تولید و توزیع برق رعایت می شد. ملت و نیروهای انقلابی و مردمی، پیشوایی و رهبری آیت الله خمینی را پذیرفته بودند. بگومگوهای داخل جبهه انقلابیون در سطح عمومی فروکش کرده و پادشاه لحظه شمار خروج از کشور بود. در چنین شرایطی چگونه می توانستیم فقط به استناد قول نخست وزیر آینده و بدون اخذ نظر و تایید رهبری انقلاب، روزنامه منتشر کنیم؟ چنین کاری در حکم خودکشی مطبوعات می مانست. مگر فراموش کرده بودیم توطئه تعداد معدودی از کارکنان اطلاعات را که به تحریک نوری زاده یک روز و به صورت خیلی محدود اقدام به انتشار روزنامه کرده بودند و با هجوم و یورش نیروهای مردمی وفادار به انقلاب از کرده پشیمان گشتند. شرایط در 15 دی به مراتب سخت تر از نیمه آبان ماه بود. به خصوص اعتصاب موفق اول مطبوعات و مرارت های اعتصاب بزرگ، وجهه و آبرویی بیش از گذشته برای کارکنان مطبوعات فراهم ساخته بود که ما نمی خواستیم با آن قمار کنیم. انتشار روزنامه ها بدون تایید رهبری انقلاب ما را دوباره به صف طرفداران حکومت پادشاهی باز می گرداند، در حالی که واقعا ما دیگر در صف او نبودیم. در هیات مدیره همه این موارد عنوان و دوستان حاضر در جلسه درباره آن اظهار نظر کردند. نظر من صریح و شفاف عنوان شد، «ما از مثلث حکومت، خواست روزنامه نگاران و نیروهای انقلابی، همراهی دوضلع را داریم و اگر بتوانیم موافقت ضلع سوم را کسب کنیم از انتقادات و خطرهای ناشی از اتهام اعتصاب شکنی در امان خواهیم بود.» جلسه این نظر را تائید کرد و قرار شد قبل از انتشار بیانیه پایان اعتصاب تلاشی برای اخذ تائیدیه رهبری انقلاب صورت پذیرد. با دکتر بهشتی تماس گرفته شد و تصمیم سندیکا و قصد روزنامه ها برای انتشار با وی در میان گذاشته شد. دکتر بهشتی موضوع را با آیت الله خمینی یا نزدیکان ایشان در فرانسه هماهنگ کرد و اجازه یافت متنی را در این مورد تهیه و در اختیار روزنامه ها قرار دهد. صبح 16 دی ماه این متن دراختیار اینجانب در کیهان و محمد علی سفری در اطلاعات قرار گرفت. هم کیهان و هم اطلاعات از پیام آیت الله خمینی به عنوان بخش اصلی تیترهای صفحه اول خود برای پایان اعتصاب استفاده کردند. آیندگان نیز دو روز بعد از این پیام و هم از بیانیه سندیکا بهره برد. آیت الله خمینی در پیام خود اعلام کرد: «از متصدیان مطبوعات محترم که زیر بار سانسور دیکتاتوری نرفتند تشکر می کنم. حالا که دولت غیر قانونی وعده آزادی داده است، آقایان به کار ادامه دهند و از اعتصاب بیرون آیند تا تکلیف ملت با این دولت غیرقانونی معلوم شود.» بدین ترتیب روزنامه ها، پس از 62 روز اعتصاب و تعطیلی با کامیابی قطعی در تامین آزادی قلم مجددا منتشر شدند و این آزادی تا آخر دوره نخست وزیری بختیار به مدت 37 روز ادامه داشت و روزنامه ها در این دوره حساس و سرنوشت ساز بیشترین سهم را در پیشبرد اعتراض های مردمی داشتند. شاپور بختیار نیز در این دوره 37 روزه کاملا به قولی که در مورد آزاد گذاشتن مطبوعات داده بود، عمل کرد و تنها دخالت و واکنش خشن او پس از چاپ عکس کیهان از رژه همافران در حضور آیت الله خمینی بود که بلافاصله در مذاکره تلفنی آقای فلسفی با دفتر آیت الله خمینی که در منزل پدرم صورت گرفت، رهبر انقلاب گفتند: «از قول خود من، عکس را تایید کنید.» پس از این تایید برای بار دوم عکس را با ذکر تائید شخص آیت الله چاپ کردیم و دکتر بختیار نیز به ناچار موضوع را درز گرفت. این عکس مهم که یادگاری ازحسین پرتوی عکاس کارآشنای کیهان بود، به قول ارتشبد قره باغی کمر رژیم را شکست و سرآغاز حوادثی بود که به قیام مسلحانه همافران نیروی هوایی در روز 21 بهمن و نهایتا سقوط قطعی رژیم شاهنشاهی در 22 بهمن 1357 انجامید. پادشاه در 26 دی ماه از ایران خارج شد. بختیار در همان روز رای اعتماد مجلسین را کسب کرده و به شتاب رهسپار فرودگاه شده بود تا در مراسم بدرقه پادشاه هنگام خروج حاضر باشد. دو روز قبل از خروج شاه دو جلسه مهم را پشت سر گذاشتیم. اولی با سپهبد مقدم معاون نخست وزیر و رئیس ساواک و در شامگاه همان روز با سران شورای انقلاب در منزل حسین مهدیان. در جلسه صبح آن روز سردبیران، اکثر دبیران، رییس هیات مدیره و دبیر سندیکا حضور داشتند. برای اولین بار ما ماموران و مقامات ساواک را با لباس رسمی و اتو کشیده، بدون عینک های دودی بر چشم و به دور از تهدید و شلاق زیارت کردیم! حتما همراهان رئیس همگی از روسای ادارات ساواک بودند و نه بازجویان. البته پرویز ثابتی یا همان مقام معروف امنیتی حضور نداشت و شاید هم اصلا از ساواک به جای دیگری منتقل شده بود. تا پای درب ورودی ساختمان ویژه رئیس ساواک با اتومبیل طی شد و با احترام و تا آن جا که صندلی دورمیز کنفرانس وجود داشت، رخصت جلوس فرمودند! غلامحسین صالحیار، رحمان هاتفی و محمد علی سفری بیشتر طرف خطاب مقدم قرار داشتند. او به تفصیل در مورد شرایط خطیر و حاد کشور توضیح داد. رسما اعلام کرد که پادشاه قصد دارند در چند روز آینده از کشور خارج شوند و مساعدت مطبوعات برای جلوگیری از خونریزی را طلب کرد. پذیرفته بود که مردم به شدت شادی خواهند کرد و نگران عکس العمل خشن یگان ها و فرماندهان ارتشی بود که نتوانند در این شرایط صبوری نشان دهند و از مطبوعات می خواست که مردم را به آرامش دعوت کنند. رحمان هاتفی که معمولا از سخن گفتن در جمع ابا داشت، در پاسخ سپهبد مقدم خیلی صریح به میدان آمد و یادآوری کرد که "ما خود چیزی بر اخبار راهپیمایی ها و زد وخوردها نیفزوده ایم و نمی افزاییم. این ما نیستیم که باید مردم را آرام کند. شما و دولت و رهبران مذهبی و سیاسی چنین وظیفه ای دارید. شما و آن ها باید مردم را به آرامش دعوت کنید. ما منعکس کننده نظر همه گروه ها و دستجات سیاسی و البته دولت خواهیم بود." سپهبد مقدم پاسخ داد البته ما با چند تن از مراجع تقلید و شخصیت های موثر در بحران کنونی هماهنگی هایی کرده ایم و درست می گفت. زیرا فردای همان روز آیت الله شریعتمداری در قم، با توجه به شرایط حساس کشور، مردم را در هنگام خروج پادشاه از کشور به آرامش دعوت کرد. این دعوت موج بدبینی نسبت به آیت الله شریعتمداری را در میان جامعه انقلابی آن روز تشدید کرد. در جلسه ملاقات با سپهبد مقدم انتظار اخذ تصمیم وجود نداشت و پس از دو ساعت جلسه خاتمه یافت. دیدار با شورای انقلاب آقای مهدیان – تاجر آهن و رابط شورای انقلاب با مطبوعات- بعنوان آشنایی با چند تن از روحانیون تهران صورت گرفته بود. دبیر سندیکا نیز دریافت دعوتی مشابه را تایید کرد ولی هیچیک نمی دانستیم که قرار است با چه کسانی ملاقات کنیم و هدف از این ملاقات حساس در آن شرایط چه چیزی است؟ در ساعت موعود هنگامی که رحمان هاتفی رسید، علیرضا فرهمند نیز همراه او بود. چند لحظه بعد محمد علی سفری نیز به اتفاق غلامحسین صالحیار سردبیر اطلاعات آمدند و قبل از ورود به منزل مسکونی آقای مهدیان، فیروز گوران عضو شورای سردبیری آیندگان نیز به ما پیوست. از جانب روحانیت نیز آیت الله دکتر بهشتی، آیت الله مطهری، حجت الاسلام فلسفی واعظ، آیت الله موسوی اردبیلی و حجت الاسلام دکتر مفتح حضور داشتند. میزبان یعنی آقای مهدیان نیر به طور طبیعی حضور داشت ولی در گفت و گو شرکت نمی کرد. جلسه با ملاطفت و مزاح آغاز گردید ولی سرانجام مطبوعی نداشت و فقط در دو مورد به تصمیم مشترک رسیدیم و ناگهان جلسه به صورت نیمه کاره تمام شد. علت اصلی عدم توفیق این جلسه را باید در کیفیت دعوت به جلسه جستجو کرد. از ما دعوت شده بود که در جلسه ای با تعدادی از روحانیون شرکت کنیم. بدون این که مشخص باشد نقش و شان واقعی آن ها در بحران جاری و انقلابی کشور چیست؟ شاید خود دعوت کننده هم بیش از این چیزی نمی دانست و به طریق اولی هیات مطبوعاتی نیز با وجود حدس و گمان های مبتنی بر شایعات، خبر نداشت که سه تن از روحانیون حاضر در مجلس عضو اصلی شورای انقلاب هستند و آقایان مطهری، بهشتی و موسوی اردبیلی حکم از آیت الله خمینی دارند. اما روحانیون مجلس از کم و کیف و نقش هر یک از ما اطلاع کافی داشتند و به همین دلیل مرحوم دکتر بهشتی و مرحوم مطهری در پاسخ به مسایل توجه ویژه ای به رحمان هاتفی و غلامحسین صالحیار داشتند. ما در حقیقت در مقابل هیات حاکمه جدید کشور که البته هنوز قدرت را تحویل نگرفته بود قرار داشتیم و خود نمی دانستیم. همین بی اطلاعی باعث شد که عکس العمل برخی دوستان در مقابل گله دکتر بهشتی از حجم انعکاس اخبار توده ای های سرشناس مانند به آذین به پاسخ استهزا آمیز و چالش برانگیز فیروز گوران روبرو شود. در این جلسه آیت الله مطهری ابتدا شمه ای از اوضاع کشور را برشمرد و کوشید چهره ای لطیف از رفتار بعدی انقلابیون با مطبوعات ترسیم کند. وقتی به نشانه های ملموس حضور گسترده مذهب در تظاهرات مردمی رسید، غلامحسین صالحیار ضمن انکار آن اساسا منکر خود انقلاب شد و اظهار داشت از نظر من آن چه رخ می دهد یک شورش وسیع می باشد و نه یک انقلاب. هاتفی تذکر داد که البته این یک استنباط شخصی است ولی تمامی نشانه ها حکایت از یک انقلاب تمام عیار دارد. همه ی طبقات و گروه های سیاسی نیز وضع موجود کشور را در آستانه انقلاب می شناسند. هاتفی برای تلطیف فضای جلسه از دشواری های کار روزنامه نگاران و خدماتی که در همین مدت کوتاه به توسعه فضای انقلابی کشور کرده بودند سخن گفت و اظهار امیدواری کرد که از سوی روحانیون تهران فردی به عنوان سخنگو معرفی شود تا دسترسی به اخبار و خط مشی انقلابیون به سهولت امکان پذیر گردد. رحمان هاتفی رحمان هاتفی را باید از دو زاویه دید. چهره آشکار و چهره پنهان. در چهره آشکار همان رحمان هاتفی صمیمی و دوست داشتنی و در چهره پنهان در قامت یک فعال و مبارز سیاسی یا حیدر مهرگان و سیامک. در چهره آشکار، نگاهش تیز و آمیخته به سحر بود. صورتی زیبا و مهربان داشت. چشمانی درشت به رنگ آسمان، آبی، زلال و روشن و گاهی همراه با غمی که از دیگران می پوشاند. بسیار کتوم بود. به غایت. هیچ کس را تا آن جا که من شناختم به اندرون خویش راه نمی داد و در عین حال نه آنچنان بی تفاوت که دیگران را برنجاند. حتی در موقعی که در برابر پرسشی با قصد رخنه به درون تنهایی اش قرار می گرفت با لبخندی رندانه روی بر می تافت و می رفت. نه پرخاش می کرد و نه پاسخ می داد. علی رغم نداشتن تحصیلات دانشگاهی، تاریخ را خوب می دانست. باید کتابی را که درباره تاریخ مشروطه تحت عنوان انقلاب ناتمام نوشته را خواند و سپس سخن گفت. در روزنامه به ندرت دست به قلم می برد ولی هرگاه که می نوشت زیبا می نوشت. بسیار عفیف و با حیا بود. هم در قلم و هم در اخلاق. به نقش مذهب در بسیج توده ها ی مردم واقف بود و آن را انکار نمی کرد. به قول خودش در کودکی و نوجوانی و در سحرهای ماه رمضان اذان هم گفته بود. چماق بیسوادی و انگ هایی از این قبیل در ادبیاتش راه نداشت و بر فرق هیچ کس نمی کوبید. هرگاه که میخ را راهگشا نمی دید، میخ و سندان را رها می کرد. فاصله اش را با طرز فکرهای مختلف در تحریریه کیهان با میزان کارایی حرفه ای آنان تنظیم می کرد. نه با دوستان هم فکرش نزدیکی زیاد داشت و نه نسبت به سایر روزنامه نگاران بیزاری نشان می داد. دوستی اش هم حرفه ای بود. مثل روزنامه نگاری اش. در مورد خبر وسواس و تعصبی فراوان داشت. به خبرهای رسمی روابط عمومی ها بی اعتنا بود و هیچ گاه دروغ نمی گفت! رحمان هاتفی، زاده 1320 به گمانم در تیر 1361 در زندان توحید زیر شکنجه کشته شد و تا کنون روایت رسمی حکومت، خودکشی وی را ادعا می کند.
لینک صفحه آقای خوانساری را هم اینجا می گذارم تا اگر خواستید به آن هم سری بزنید.
http://khansari1325.blogspot.de/
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 748 - 9 مرداد ماه 1399