راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

اولین کودتای نظامی ها در ایران-4

آغاز جنگ قدرت

میان کودتاچی ها و شاه

   

سید ضیاء طباطبائی آخوند و طلبه روزنامه نگار تیز هوشی که به همراه چند نظامی کودتای 1299 را علیه درباره احمد شاه قاچار ترتیب داده بود، سه ماه پس از کودتا و درحالیکه صدراعظم شده بود، متوجه شد احمد شاه در صدد عزل اوست، به «مستر نرمان» وزیر مختار انگلستان مراجعه کرد. چون از سوی او عنایتی ندید، به فکر افتاد برای بار دوم کودتا کند! او در میان ژاندارم ها دارای نفوذ بود. به طوری که خودش بعدها گفت، 6000 ژاندارم مجهز در اختیار او بودند. از این ها گذشته، تعدادی از افسران ژاندارمری که با قزاق ها رابطه خوبی نداشتند مانند کلنل محمد تقی خان پسیان، کلنل کاظم خان سیاح و ماژور مسعود خان کیهان که همه از افسران تحصیلکرده خارج و مردانی وطنخواه بودند، از او حمایت می کردند. ولی آن ها هم توصیه کردند توسل به زور در مقابل 40 هزار قزاق جز کشتار و ایجاد جنگ داخلی در کشور سودی ندارد. سید هم طی سه ماه کار شبانه روزی خسته شده بود. او در شبانه روز فقط 3- 4 ساعت استراحت می کرد. پس چاره کار را تسلیم به حکم شاه و خروج از ایران دید تا شاید روزی دیگر با شرایط بهتر به ایران باز گردد. به این جهت همراه با کلنل کاظم خان و عده ای از افراد ژاندارم از طریق کرمانشاه از ایران خارج شد و به اروپا رفت.

سید ضیاء بعدها درباره خروج از ایران و احمد شاه و نظرش نسبت به سردار رضاخان گفت:

«او مردی باهوش و شجاع بود. در آغاز به من عقیده و ایمان خاصی داشت. او همیشه دو قدم عقب تر از من راه می رفت. به من می گفت دستور بده تا جانم را فدا کنم. اما او را نگذاشتند این طور بماند. از شاه گرفته تا رجال چاپلوس آنقدر به او تملق گفتند، زیر پایش نشستند تا رضاخان میرپنج که در آغاز لباس ساده می پوشید و کفش هایش وصله داشت، در اثر تشویق اطرافیان به ملک و خانه و باغ و زمین علاقه پیدا کرد و چون می دید من علاقه ای به مال دنیا ندارم مرا سدی در برابر خواسته های خود دید و به مخالفت با من پرداخت. احمد شاه اوایل کار برای جلب رضایت من خیلی کوشش کرد. او می خواست به من لقب امیر اتابکی بدهد، اما گفتم ما علیه اشراف و خان ها و القاب و امتیازات آن ها قیام کرده ایم. این ها به کار من نمی آید. حتی تمایل شاه را برای ازدواج با خواهرش ندیده گرفتم. این ها باعث شد که نسبت به من بدبین و نگران شود.»

سید چون برای سفر پولی نداشت، پیشنهاد کرد چاپخانه اش را بفروشد. دولت بیست و پنج هزار تومان به او داد و روانه اش کرد. سید ضیاء طباطبایی بعد از خروج از ایران به اروپا رفت و دو سه سال آنجا ماند و فرش فروشی کرد.

حسن مقدم نویسنده نمایشنامه معروف «جعفرخان از فرنگ برگشته» در آغاز مانند عده ای از جوانان آن زمان به سید دلبستگی پیدا کرد. اما وقتی بعضی از کارهای او را که نشانه هایی از عقب ماندگی داشت مشاهده کرد ناامید شد. حسن مقدم در سویس با سید ضیاء گفتگوهایی داشت که نوشت و اسماعیل جمشیدی قسمتی از آن ها را ضمن شرح حال حسن مقدم (در کتابی با همین عنوان) آورده است. مقدم در باره زندانی کردن کسانی مانند علی اکبر دهخدا و بعضی از رجال خوشنام مانند مدرس و فرستادن یحیی ریحان شاعر و روزنامه نگار به تیمارستان و پایین کشیدن تابلوهای لاتین از سید سوال کرد. سید گفت: «من تقریبا تنها بودم. بنابراین نمی توانستم به همه کارها برسم. به این سبب بعضی کارها انجام می گرفت بدون آن که من خواسته باشم، مانند زندانی کردن دهخدا یا به دارالمجانین انداختن ریحان روزنامه نویس. در مورد تابلوها هم در آن زمان بعضی از مغازه ها بدون آن که اسمشان را به فارسی نوشته باشند همه را به لاتین می نوشتند که کار درستی نبود. من گفتم تابلوها حتما باید فارسی هم باشند.»

 

)بخش دوم این گزارش که مربوط به عروج رضاخان برای بر سر گذاشتن تاج شاهی است را در شماره آینده راه توده خواهید خواند.)

لینکهای شماره های گذشته:

1 – http://www.rahetudeh.com/rahetude/2020/febrye/728/kodata.html

2 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2020/febrye/729/kudata.htm

3 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2020/march/730/tarikh.html

 

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 

 

 



 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 731 -  22 اسفند 1398

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت