در دو رژیم شاه و ج. اسلامی - 3 باقرزاده 31 سال شکنجه گاهها و زندانها را یکی پس از دیگری دید! "احد قربانی" |
در مدت بیست و پنج سال زندان دوران شاه (1332 – 1357) و شش سال دوران جمهوری اسلامی (1361- 1367) ابوتراب شکنجه گاه ها را دید و زندان ها و تبعیدگاه های مختلفی را تحمل کرد: شکنجه گاه های قزل قلعه و لشگر 2 زرهی (حمام زرهی)، زندان های قصر، دژ برازجان، قزل قلعه، وکیل آباد مشهد، اوین و بند 3000 (زندان توحید) زندان قصر (1342- 1333): دوران بازداشت، دادگاه های بدوی و تجدید نظر را سپری کرد. این دوران روزگار سخت شکنجه های حمام زرهی لشگر 2 و دوران زیر اعدام است. اوایل این دوره پس از گذراندن شکنجه های شکنجه گاه های قزل قلعه و حمام زرهی، مصادف است با دوران زیر حکم اعدام بودن از یک سو و شاهد اعدام دوستان و همرزمان بودن از سوی دیگر. پس از ماه ها زیر حکم اعدام بودن، این حکم به حبس ابد کاهش می یابد. دوران زندان قصر ابوتراب، دوران کارهای جدی ادبی اوست. هم زنجیر ابوتراب، محمد علی عموئی از این دوران این گونه یاد می کند: "فرصت مناسبی برای مطالعه آثار جدی و مفید دست داد، و دوستان، تمام وقت، از آن فرصت استفاده کردند. دوستم باقرزاده بیشتر سرگرم ترجمه شد و دوستان خارج از زندان اطلاع دادند که امکان چاپ و انتشار رمان و آثار نویسندگان مشهور وجود دارد." دژ برازجان (1345- 1342): آذر 1342 ابوتراب همراه سیزده نفر دیگر (علامحسین بقیعی، احمد تمدن، عباس حجری، اسماعیل ذوالقدر، رحمان رزندی، رضا شلتوکی، محمد علی عموئی، غلامعباس فروتن، علی محمد قانون، هوشنگ قربان نژاد، تقی کی منش، محمد علی مشکوری، اردشیر واثق) از زندان قصر به دژ برازجان تبعید شد. گذران وقت زندان به شکل سازنده و سالم یکی از اهداف بسیاری از زندانیان بود. این کار با محدودیتی که زندانبان تحمیل می کرد و تلاش مدامی که بر شکستن اراده مبارزان داشت، کار آسانی نبود. بسیاری از کسانی که در زندان بودند دانش خود را با کمال میل در اختیار دیگران قرار می دادند. در زندان در دورانی که فشار روی زندانیان کمتر بود و امکان تشکیل جمع وجود داشت، کلاس های گوناگون تشکیل می شد. اکثر زندانیان سیاسی ایران تحصیلات عالی داشتند و قادر به دایر کردن کلاس های پر محتوی بودند. روزهای زندان به بحث و درس و ورزش و شب ها به استراحت می گذشت. کلاس های معمولی در زندان عبارت بودند از: کلاس فلسفه، اقتصاد، تاریخ هنر، تاریخ جنبش کارگری، نویسندگی، زبان (انگلیسی، فرانسه، ترکی و روسی)، نقاشی، باغبانی، مرغداری و رقص (والس، تانگو، آذری لزگی و شالاخو) ابوتراب نیروی زیادی روی ترجمه گذشت. دوستان او که آزاد شده بودند در انتشار آثار و یافتن ناشر به او کمک می کردند. او روسی و انگلیسی می دانست و در زندان زبان فرانسه را نیز آموخت. علاوه بر ترجمه کتاب های مختلف، در دیدار نمایندگان صلیب سرخ جهانی در زندان مترجم همرزمان خود بود. با دانشگاه ها رابطه برقرار کرده و مکاتبه ای درس می خواندند. صفر قهرمانی می گوید: "این افسرهای توده ای واقعا زرنگ بودند. شروع کردند به درس خواندن. با دانشگاه های خارج تماس گرفتند و هر کدام رشته ای را انتخاب کردند. اسماعیل ذوالقدر، علی عموئی، حجری، رضا شلتوکی، هوشنگ قربانی نژاد، ابوتراب باقرزاده زندان را دانشگاه کردند." افسران از زمانی که در تهران بودند برای استفاده بهتر از وقتشان به فکر تحصیل مکاتبه ای افتادند. با «مدرسه مکاتبه ای بین المللی» (International Correspondence School) که مقر آن در لندن بود اربتاط برقرار کرده و با کسب اجازه از شهربانی در رشته های گوناگون مشغول تحصیل شدند.» اواسط خرداد 1345 افسران به تهران منتقل شدند. ابوتراب شرح می داد در زندان برازجان پنجره سلولش به یک محوطه بازی دید داشت. بهار هر سال که علف ها سبز می شد، از پشت پنجره کوچک نگاه می کردم. مسیر دانش آموزان گذر از میان چمن نوار باریکی می کشیدند. دخترکی که به مدرسه می رفت. دخترک را هر سال می دیدم که بزرگتر می شد و کلاس بالاتر می رفت. سرانجام دیگر در آن راه پیدایش نشد، شاید به دانشگاه رفت و یا شوهر کرد. زندان قصر 1345- 1351: پایان خرداد 1345 ابوتراب و دیگر افسران سازمان نظامی را از تبعیدگاه دژ برازجان به زندان قصر تهران باز گرداندند. وکیل آباد مشهد (1351- 1355): سال 1351 رژیم شاه سعی در پراکنده کردن زندانیان در زندان های شهرستان ها داشت. افسران حزب را از هم جدا می کنند. ابوتراب باقر زاده، اسماعیل ذوالقدر و رضا شلتوکی به وکیل آباد مشهد و عباس حجری و محمد علی عموئی به زندان عادل آباد شیراز و تقی کی منش به دژ برازجان منتقل شدند. زندان اوین (1355- 1357): در دوران زندان اوین در بندهای 2 و 4 بود. علاوه بر ابدی ها و ملی کش ها، مدتی با آیت الله طالقانی، آیت الله منتظری و رفیق دوست هم بند بود. اوایل سال 1356 به خاطر بازدید صلیب سرخ جهانی به بندهای مختلف انتقال پیدا کرد. در دیدار نمایندگان صلیب سرخ ابوتراب مترجم زندانیان بود. صفرخان در خاطراتش می گوید: "زنده یاد ابوتراب باقرزاده، رفیق و همرزم نجیب ما، مترجمی زندانیان از جمله مرا به عهده گرفت" تلاش برای در هم شکستن مقاومت زندانیان برنامه دائمی رژیم بود. رژیم با سیاست شلاق و شیرینی همواره برای شکستن اراده زندانیان نقشه می کشید. این تلاش برای نوشتن «ندامت نامه» در سال 1355 به اوج خود رسید. ابوتراب بذله گو و شوخ طبع بود. از سال های 1334 تا 13350 شمار تازه واردین به زندان کم بودند. ولی از اوائل سال های 50 افراد زیادی وارد زندان می شدند. بخش بزرگی از آن ها مازندرانی بودند. یکی از سرگرمی های او در زندان امتحان زبان مازندرانی بود. می گفت: امتحان من از مازندرانی هائی که به زندان می آمدند نشان می داد تسلط جوانان بر زبان مازندرانی سال به سال کمتر می شد و بیشتر و بیشتر واژه های فارسی به مازندرانی راه می یافت. عرصه دیگر شوخی با مازندرانی های زندان کاربرد واژه مازندرانی در زمان فارسی صحبت کردن بود. مازندرانی ها و از جمله ابوتراب ادعا می کرد که هرگز واژه مازندرانی را در فارسی به کار نمی برند. اگر یک مازندرانی در حین فارسی صحبت کردن واژه ای مازندرانی "می انداخت" و یا در زبان مازندرانی صحبت کردن واژه فارسی به کار می برد، دیگر اسباب شوخی یک هفته مهیا بود. ابوتراب در یکی از روزها در اوین مسئول غذا بود. وقتی غذا را داخل بند آورد می خواست از یکی از بچه های مازندرانی کمک بگیرد گفت: "از پلله کوم پائین بیا!" و با گفتن این جمله بچه ها "پلله کوم" را از ابوتراب گرفتند. زبان مازندرانی را خیلی دوست داشت. و در برخی کلمات و اصطلاحات آن دقیق می شد. مثلا می گفت: "خنا بدون" در اصل همان "خانه آبادان" است. این بهترین آرزویی است که می توان برای دیگران کرد. طبیعی ترین و مهمترین نیاز انسان همین است و نتیجه می گرفت سیاست درست سیاستی است که در جهت این ریشه ای ترین خواست نسل های بشر قرار دارد. ابوتراب در برخوردها شوخی می کرد و این با جوک گفتن متفاوت بود و با صداقت و شخصیت او با دست انداختن مرزی قاطع داشت. لینکهای شماره های گذشته: 1 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2020/may/737/bagherzadeh.html
2 https://www.rahetudeh.com/rahetude/2020/may/738/bagherzadeh.html
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 739 - اول خرداد 1399