شاه کج کلاه هم سلطنتش را ابدی میدانست!
ناصرالدینشاه قاجار، فرزند محمد شاه قاجار بود و چهارمین پادشاه دوران سلطنت قاجاریه در ایران. 50 سال سلطنت کرد تا سرانجام در حرم شاه عبدالعظیم با شلیک "میرزا رضا کرمانی" ترور شد. جنازه اش را با کالسکه سلطنتی به کاخ پادشاهی بازگرداندند. برای فریب مردم و سانسور خبر مرگ، چنان زیر بغل جنازه اش را گرفتند و از کالسکه چنان به کاخ گلستان منتقلش کردند که گوئی زنده است و جان به سلامت برده است. همه ترس آن بود که با مرگ سلطان صاحبقران که عمود خیمه نظام بود، همه چیز فرو ریزد! |
مستبد بی اراده ای بود که مادرش "مهد علیا" او و دربارش را سر انگشت خود می چرخاند. مادری که صدراعظم تعیین می کرد، "میرزا آقاسی" و صدراعظم رگ می زد "امیر کبیر". حرمسرای پرشمار از همه نوع زنان داشت اما جوان لوس و دلقکی بنام "ملیجک" را بیش از همه آنها دوست داشت و تازه بعد از ملیجک، نوبت می رسید به "ببری" گربه ای لوس تر از ملیجک که بالاخره زنان دربار دست به یکی کردند و زهرش دادند تا بلکه شاه به جای گربه بازی و ملیجک بازی به حرمسرا برسد! از اصلاحات بدش نمی آمد اما جسارت تن دادن به آن را نداشت. پدرش، محمد شاه بیمناک از تق و لق شدن پایگاه سلطنت و استبدادش براثر اصلاحاتی که قائم مقام فراهانی، آن ادیب سیاستمدار آغاز کرده بود فرمان خفه کردن او را داد و ناصرالدین شاه نیز با همان ترس و بیم فرمان زدن رگ "امیرکبیر" را امضاء کرد تا اصلاحات زیر پای سلطنتش را سست نکند! و چه سرگذشتی است، سرگذشت استبداد و اصلاحات در ایران. ناصرالدین شاه را گشاینده راه عکاسی و فیلمبرداری در ایران می دانند. عکاسی و فیلمبرداری سوغات شاه کج کلاه از سفرهائی بود که به اروپا کرد. از دمکراسی و آزادی در اروپا ستایش کرد، اما آن را برای ایران و مردم آن مضر میدانست! مردم او را کج کلاه لقب داده بودند زیرا بدلیل "گرَ" بودن سرش همیشه کلاه بر سر داشت و آن هم کمی کج می گذاشت تا گرَی سرش را کاملا بپوشاند. حتی می گویند در حرمسرا و هنگام معاشقه با زنان حرمسرا نیز کلاه از سر بر نمی داشت تا سر "گّر"ش دیده نشود! در طول سفرهای فرنگ، مشاهدات خود را نوشت و بعدها که نوشتن عادتش شد، از شکارهای روزانه و خاطرات روزانه اش نوشت که می گویند شامل 7 جلد است! نه تنها از سفرهای اروپائی، بلکه از سفرهای داخلی اش هم نوشت. از جمله سفر به قم. دنیای او محدود به مشاهدات و اطلاعات خودش بود، اما بهرحال منعکس کننده بخشی از تاریخ 50 ساله سلطنت ناصرالدین شاه به خط خود اوست. هفت جلد خاطرات و سفرنامه های او مربوط به فاصله سالهای ۱۲۷۲ هجری قمری تا سال ۱۳۰۳ هجری قمری است. بخشی از این یادداشت ها که مربوط به سفرهای خارجی ناصرالدین شاه است، پیش از آن که ترور شود و سلطنت 50 ساله اش خاتمه یابد در ایران منتشر شد. شاید به همین دلیل، شاه کج کلاه را روشنفکران آن دوران «ناصرالدینشاه خاطره نویس» نیز لقب دادند. ناصرالدین شاه در خاطراتش نام بسیاری از اماکن و مناطق شمالی تهران مانند شمیران، لواسان و روستاها و مکانهای دامنه البرز را با اطلاعاتی قابل توجه درباره جغرافیای این مناطق نوشته است اما دریغ از کلامی درباره زندگی مردم. این که او در باره مردم ننوشته زیاد عجیب نیست؛ زیرا پادشاهان با مردم زندگی نمی کرده اند بلکه بر آنها حکومت می کرده اند، اما درباره خاطرات ناصرالدین شاه حفره خالی دیگری هم وجود دارد. آن حفره اینست که او درباره دیدارهای سیاسی اش در سفرهای خارجی و مذاکرات و مباحثی که داشته نیز چیزی ننوشته و بیشتر به وصف در و دیوار و تابلوهای نقاشی و ... موزه ها و خیابانها نوشته است. گوئی از هر چه جان داشته گریزان بوده است! ناصرالدینشاه سه بار در سالهای 1290، 1295 و 1306 هجریقمری به اروپا رفت و سفرنامههایش را از لحظه حرکت از تهران و گاهی چند روز پیش از حرکت تا زمان بازگشت به تهران نوشت. یادداشتهای سفر اول و دوم او به خط خودش و سفرنامه سوم با دست خط افراد دیگری چون دخترش فخرالدوله، غلامحسینخان امیرخلوت، ابوالقاسمخان ناصرالملک و ابوالحسنخان فخرالملک نوشته شدهاند. فهرست سفرنامههای ناصرالدینشاه اینگونه است: سفر 6 ماهه به خراسان در 1283 ه.ق سفر 2 ماهه به گیلان در سال 1286 ه.ق سفر 5 ماهه به عراق در سال 1287 ه.ق سفر پنج ماهه به اروپا در سال 1290 ه.ق سفر چهار ماهه به اروپا در سال 1295 ه.ق ناصرالدینشاه قاجار سفر دومش به خراسان را که چهار ماه و چند روز طول کشید در 1300 ه.ق انجام داد و در 1304 ه.ق نیز سفری نیمه تمام به گیلان کرد که تا قزوین رفت و به دلیل سرما و برف سنگین سفر را نیمه کاره رها کرد و به تهران بازگشت. آخرین سفرنامه ناصرالدین شاه سومین سفر وی به اروپا بود که در سال 1306 ه.ق بمدت 6 ماه و 12 روز طول کشید. از آن شاه؛ یک آلبوم عکس هم باقی مانده که خود به دست مبارک گرفته است! در کنار فرمانهای شاهانه در امور مملکتی و شرحی از ارزیابی های خودش از شخصیت ها و رویدادها نوشته که بیانگر روحیه ضعیف و تسلیم پذیر او در برابر قدرت مادرش و خشونت و ریختن خون زیر دستان است! ناصرالدین شاه درباره سید جمال الدین اسدآبادی می نویسد: «در پلتیک و تدبیر و هوشیاری و صنعت و افکار مختلف بر تمامی اهالی ربع مسکون برتری دارد. دولت انگلیس از ایران خواهش کرد که او را از ایران بیرون کنند. او را از تهران بیرون کردند حال کار معلوم نیست که چه خواهد شد. شرح حال او نیاز به کتابی دیگر است.» درباره ایل خواجه وند کلاردشت می نویسد: «ایل خواجه وند را که شاه شهید آقامحمد خان قاجار از کردستان گروس آورده، در کلاردشت واقع شده، اکنون سههزار خانوار و پانصد سوار به دولت دهند. در روز ورود به کلاردشت تمام آن سوارها در کمال نظم و آراستگی با اسبهای رشید و نجیب با یراقهای خوب از سان حضور همایونی گذشتند. تمام آنها در بین راه صف کشیده بودند. سرتیپ آنها علیاکبرخان است.» در یادداشت روز چهارشنبه (10 شوال) خود مینویسد: «صبح رفتم حمام. بعد سوار شده از رودخانه گذشته، رفتم برای کمه اردک. ناهار را نزدیک کمه خورده، بعد با میرشکار، محمدرحیمخان، علیرضاخان، موچولخان، افشاربیک، سیاچی و غیره رفتم کمه. هر چقدر نشستیم چیزی نیامد. بسیار خفیف شده برگشتیم منزل. عصری مهترهای خودمان و مردم مثل امیرآخور، رحیمخان سرهنگ، رحمتالله خان را دعوا انداختیم، تماشای زیادی داشت، عوام و خواص اردو همه به تماشا آمده بودند، بسیار بسیار خندیدیم، خیلی بامزه بود.»
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 762 - 22 آبان ماه 1399