تفاوت میان جنبش مردمی امروز ایران با انقلاب 57 |
در حالیکه بهای ارز، سکه طلا، خانه، اجاره منزل و کالاهای مورد نیاز مردم به طرز فاجعه آمیزی هر روز افزایش می یابد، این هفته سردار یزدی فرمانده سپاه محمد رسول الله تهران اعلام کرد طرح امنیت "محله محور" تهران بزرگ با استفاده از بسیج در محلات مختلف شهر تهران اجرا می شود و بدین منظور پایگاههایی تاسیس شده است. سردار یزدی انگیزه اجرای این طرح را مقابله با اراذل و اوباش و تامین امنیت در سطح شهر اعلام کرد و این درحالی است که اراذل و اوباش اکنون چندین سال است که در یورش های نوبتی نیروهای ضربتی انتظامی دستگیر می شوند و زندانها مملو از این ازاذل و اوباش است و شماری از آنها درخدمت حکومت در یورش به مردم در تظاهرات. بنابراین، هدف چیز دیگر باید باشد. رهبر جمهوری اسلامی در یکی از سخنرانی های خود در اواخر سال 98 خواهان تهیه و اجرای طرحی شد که سردار یزدی آن را اعلام کرد. رهبر گفت که باید به سبک دوران پس از پیروزی انقلاب بسیج محلات در پایگاهها در محلات فعال شوند تا شورشها را در همان مراحل اولیه خنثی کنند. البته قوه قضائیه از مدتها قبل برنامه "امنیت محور محلات" مورد اشاره سردار یزدی را با ارعاب و سرکوب در دست اجرا گذاشته است و روزی نیست که خبر احضار و بازداشت فعالان سیاسی و مدنی و دانشجویی و کارگری در رسانهها منتشر نشود که اخرین آن اعدام یا قتل نوید افکاری در شرایطی نامعلوم و به اتهامی نامعلوم است. طرح تاسیس پایگاههای ضد شورش هم بنوبه خود نشان میدهد که حکومت هیچ امیدی به کاهش بحران اجتماعی، محاصره اقتصادی و گرانیها ندارد. در این شرایط این پرسش برای چندمین بار مطرح شده و می شود که کشور ما به چه سمتی می رود و چه احتمالهایی در برابر آن قرار دارد؟ آیا نتیجه نارضایتیها به ایجاد جنبشی می انجامد که ما را به سمت یک انقلاب مانند انقلاب 57 هدایت می کند که سازنده یک نظام سیاسی و اجتماعی متفاوت در ایران خواهد بود یا آینده بیشتر در مسیر شورشهای کور قرار دارد که نتیجه آن از هم پاشی داخلی یا مداخله خارجی یا هر دو همراه با جنگ های منطقه ای و داخلی است. آنچه وضع امروز را از سال 57 جدا می کند در درجه نخست شرایط جهانی است. دهه پنجاه خورشیدی یا هفتاد میلادی دهه انقلابها و سقوط رژیمهای دیکتاتوری در سرتاسر جهان بود. از ویتنام و لائوس و کامبوج تا یونان و پرتغال و مستعمرات آنها و موزامبیک و انگولا و اتیوپی و بالاخره نیکاراگوئه. انقلاب ایران در این شرایط جهانی رخ داد و حلقهای از این انقلابها بود. امروز آن شرایط وجود ندارد و نه تنها وجود ندارد بلکه شرایط جهانی در جهت خفه کردن هر نوع کوشش برای یک انقلاب سیاسی و اجتماعی مترقی عمل می کند. امروز کشورهای سرمایه داری غرب میزان مداخلات خود را در امور داخلی دیگر کشورها، به بهانههای مختلف، به مرزهای باورناپذیری کشاندهاند. همین مداخلات به شکل عمده ترین مانع دربرابر مبارزه ملتها، بویژه در منطقه ما، عمل می کند چرا که همه ملتها وحشت دارند که به سرنوشت سوریه و لیبی و عراق دچار شوند. در مقابل برآمد دوباره قدرت نظامی روسیه و قدرت اقتصادی چین اکنون بعنوان عمده ترین اهرم ایجاد تعادل قوا در جهان و باز شدن دوباره راه انقلابها عمل می کند. اگر مردم جهان (و مردم ایران) یقین پیدا کنند که مبارزه آنها به مداخله قدرتهای خارجی نمی انجامد که کشور را تجزیه کنند قطعا یکی از بزرگترین موانع در راه گسترش و اعتلای مبارزه مردم از سر راه برداشته خواهد شد. از نظر داخلی نیز بدیهی است که ماهیت رژیم کنونی با رژیم شاه از بسیاری جهات متفاوت است. هر چند که روز به روز به آن رژیم نزدیک تر می شود. وابستگی مستقیم رژیم شاه به امریکا که آن را از امکان تصمیم گیریهای مستقل ناتوان می کرد از جمله این تفاوتهاست. یکی دیگر از جهات مهم تفاوت میان رژیم شاه و حکومت کنونی تفاوت در نیروهایی است که این دو بدان متکی بوده و هستند. در واقع رده دوم رژیم شاه را گروهی از تکنوکراتها و سرمایه داران نو رسیده تشکیل می داد که ظرفیت حضور فعال در صحنه دفاع از حکومت و مقابله با مردم را نداشتند. آنان با مشاهده نخستین جرقههای انقلاب سرمایههای خود را برداشته و به خارج از ایران گریختند. بدینسان رژیم شاه هرمی شد که فقط راس آن باقی مانده و قاعده آن فرو ریخته بود. این واقعیت تاثیر متضاد بر سرنوشت رژیم و انقلاب بر جای گذاشت. از یکسو شاه را از هواداران خود محروم و در نتیجه وابسته به استفاده از سلاح و حکومت نظامی و کشتار مردم کرد و سطح خشونت را بالا برد. از سوی دیگر، همین خشونت در نیمه دوم سال 57 عملا به فروپاشی سریع رژیم کمک کرد. وضع در حکومت، اکنون متفاوت است. قاعده رژیم را مشتی اوباش، مداح و لات و لوت و لختی و کسانی تشکیل دادهاند که از هیچ به همه چیز رسیده و برای دفاع از قدرت و ثروت خود ایستادهاند. حتی آنها که سطحی از تحصیلات را هم دارند. برای این اوباش قدرت تنها وسیله کسب ثروت نیست بلکه ابزار کسب منزلت اجتماعی و مرید پروری نیز هست. پیشینه اوباشی آنها گاه بهاندازه ثروت برایشان مهم است. این اوباش به ثروت رسیده نه به سادگی می توانند از قدرت و امتیازات خود صرفنظر کنند و نه می توانند به راحتی مانند کارگزاران و نورسیدههای دوران شاه به خارج رفته و در انجا منزلتی مشابه را حفظ کنند. از سوی دیگر سطح جنبش مردم درکشور ما نیز با سطح آن در انقلاب 57 به کلی متفاوت است. نه تنها از نظر رشد آگاهی و تجربه مردم در 30 سال گذشته، بلکه از نظر وجود جنبشی که تا قلب حکومت نیز ریشه دوانده و از درون می خواهد رژیم را به تسلیم وادار کند. وجود این جنبش در واقع اهرمی است که برعکس در سمت مسالمت عمل می کند. یعنی می خواهد قدرت را بطور مسالمت آمیز مهار کند. بنابراین، پاسخ به این پرسش که آیا تحول ناگزیر در ایران به درگیریهای بزرگ ختم خواهد شد یا نه بسته به تناسب قوا بین نیروهایی دارد که در برابر هم ایستادهاند. یعنی نیروی جنبش مردم و دستهایی که درون حکومت یا در حاشیه آن دارد و می خواهد آن را حفظ کند و گسترش دهد از یکسو و نیروی ضد جنبش که در برابر مردم ایستاده و می خواهد وضع را بسود خویش تثبیت کند. به این ترتیب وضع کنونی بسیار پیچیده است و آن را نمی توان تنها بر محور گسترش بحران سیاسی و اقتصادی و اجتماعی یا افزایش نارضایتی مردم تحلیل کرد. باید شرایط جهانی نیز در سمتی تحول پیدا کند که مبارزه مردم بتواند در بستر داخلی و بدون مداخله خارجی راه خود را باز کند. از این نظر سرنوشت مردم ایران بیش از هر زمان دیگر به سرنوشت جهان، درعین حال که وابسته به صف آرائی نیروهای حکومتی و غیر حکومتی در داخل وابسته شده است!
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 755 - 27 شهریور ماه 1399