محمد علی مهمید چهره ای آشنا در امواج رویدادها |
" محمدعلی مهميد" نويسنده، مترجم و پژوهشگر بود! سرد و گرم روزگار را بسيار چشيده و فراز و نشيب های بسیاری را پشت سرگذاشت. درسال های اختناقی پس ازکودتای 28 مرداد، مونس و غمخوار نسل خشمگينی بود، كه مبارزه را در به آتش و خون كشيدن خويش يافته بود. نسلی كه تسلط حكومت كودتا، دوران ركود جنبش و ضرورت كارآهسته و پايه ريزی خيزش بعدی را نمی پذيرفت. در هر نشست و برخاستی كه سعيد سلطان پور و محمدعلی مهميد در آن حضورداشتند، بحث به همين نقطه گرهی می رسيد: "خود سازی سياسی" و يا "حريق انقلابی". سلطان پور جرقه می شد و مهميد حرير. نشاط هميشگی اش حتی فرصت خشم را از سلطان پور می گرفت. اگر محسن يلفانی درجمع حضورداشت، سلطان پور را دعوت به آرامش می كرد و اگرسياوش كسرائی برصدرنشسته بود، هردو به ملاحظه او كوتاه می آمدند، چرا كه كسرائی، هم "به سرخی آتش بود" و هم "به طعم دود"! مهميد در" هشترود" آذربايجان، از توابع تبريز چشم بر جهان گشوده بود. انقلاب اكتبر زندگی و تفکر او را زير و رو كرد. نه تنها نوجوانی، بلكه همه عمرخود را با عشق به انقلاب اكتبرسپری كرد. شيرين ترين بخش خاطرات جوانی و نوجوانی او، مربوط به تلاش عمله و اكراه پهلوی اول در آذربايجان ايران درستيز با "بلشويسم" بود. ساعت ها می توانست درباره اين بخش از خاطرات خود درجمع صحبت كند و همه را مجذوب! دورانی كه به قول "مهميد" هركس درخانه اش در دهات آذربايجان در"ليوان" بزرگ چای می نوشيد و يا "سماور" بزرگ درخانه داشت، "بلشويك" شناخته شده و جرمش به اداره تفتيش رضاشاهی راپورت می شد. آخوندها، بالای منبر می گفتند: "كمو" به زبان خدا نشناس ها يعنی "خدا" و " نيست" هم كه ديگر تعريف ندارد، هرمكتب نديده ای هم می داند يعنی چه؟ بنابراين كمونيست يعنی "خدا نيست" و قصاص منكر پرورد گار هم كه برهمه ما معلوم است! ژاندارم ها و ماموران اداره تفتيش رضا شاهی هم می گفتند: "بلشوی" به زبان روسی، يعنی "بزرگ"، همه "بلشويك" ها هم كه كمونيست و خدا نشناسند. بنابراين هركس كه سماور بزرگی درخانه اش دارد و يا درليوان بزرگ چای می نوشد، كمونيست است! محمدعلی مهميد، درچنين فضائی بزرگ شد و زبان گشود و به انقلاب اكتبر عشق ورزيد. درجوانی به دانشكده افسری راه يافت. با برخی ازكادرهای قديمی، رهبران حزب توده ايران و رهبران فرقه دمكرات آذربايجان از اين طريق آشنا شد. اطاعت كوركورانه را درهمان دانشكده افسری برنتابيد و زبان به اعتراض گشود. پس ازمدتی دانشكده افسری را ترك كرد. بقول خودش "هم سماور بزرگ درخانه داشتند و هم در ليوان بزرگ چای می نوشيدند". بدليل همين فعاليت، درسال آخر تحصيلی، از دانشكده حقوق اخراج شد. مدتی به مكتب و انديشه "احمد كسروی" نزديك شد، اما پس از مدتی اين مكتب را ترك كرد. از1323 تا 28 مرداد 1332 نويسنده و مترجم روزنامه های حزب توده ایران، رهبر، مردم، مردم آدينه، بشر، ايران، قيام ايران، سوگند و..... شد. پس ازشكست حكومت فرقه دمكرات در آذربايجان، درسال 1327، بازداشت و دردادگاه نظامی محاكمه و محكوم شد. او به زعم دادگاه نظامی پهلوی دوم، نه تنها در نوجوانی، كه مصادف با حكومت پهلوی اول بود، درليوان بزرگ چای نوشيده و سماور بزرگ درخانه پدری اش داشت، بلكه در دوران پهلوی دوم هم ازحكومت دمكرات ها در آذربايجان دفاع كرده بود! پس از آزادی از زندان، امتياز روزنامه "دوست مردم" را گرفت و دوران جديدی ازفعاليت را آغاز كرد. اما بلافاصله اين روزنامه توقيف شد. درسال 1332 و درپی كودتای 28 مرداد بار ديگر دستگير و زندانی شد. پس از تسلط حكومت كودتا بر اوضاع، زندانيانی كه اتهامات سنگين نداشتند آزاد شدند. محمدعلی مهميد از زمره اين زندانيان بود. نسلی كه با كوله باری ازشكست و تلخكامی زندان های كودتا را پست سرگذاشت و قدم درجامعه ای گذاشت، كه خود به زندانی بزرگ شبيه بود. او درسالهای ركود جنبش انقلابی و يكه تازی محمدرضا شاه نيز به فعاليت های مطبوعاتی و قلمی خود ادامه داد و با برخی ازمجلات و رونامه ها همكاری غيرمستقيم داشت. درسالهای آستانه انقلاب بهمن نيز، برای تلويزيون ايران، ازمجلات و نشريات انگليسی، فرانسوی، روسی،عربی و تركی خبر و مقاله ترجمه می كرد. پس از پيروزی انقلاب بهمن 57، به كمك "صادق قطب زاده" كتابی درتلويزيون جمهوری اسلامی سرهمبندی شد و برای انتشاردر اختيار برخی گروه های كج و معوج چپ گذاشته شد، كه درآن كاركنان بخش خبر تلويزيون عاميلن نظام شاهنشاهی معرفی شده بودند. نام مهميد رنج ديده و ستم كشيده از نظام شاهنشاهی در اين ليست جای گرفته بود. اين فتنه انگيزی آن انديشه هائی را در مهميد تقويت كرد، كه در مكتب "احمد كسروی" آموخته بود. مهميد درسال 1349 كار ترجمه كتاب "آسيا و استيلای باختر" را به پايان برد و منتشرساخت. كتابی كه در دو دهه 40 و 50 كمتر آزاديخواه و ميهن دوستی پيدا می شد كه آنرا حداقل يكبارمطالعه نكرده باشد. درسالهای دهه پنجاه "تاليران"، اثر "تارله" را با فارسی شيوا ترجمه و منتشر ساخت. سپس طبع شعرخود را به قضاوت عمومی گذاشت و منظومه "خرس و روباه" را كه شامل بيش از300 بيت است سرود و چاپ كرد. پس از آن دفترنخست "مثنوی زندگی" را به انتشار سپرد. مهميد به زبان آذربايجانی و ادبيات و هنر آذری همانقدر تسلط داشت كه به زبان فارسی. همين تسلط به زبان آذربايجانی به او امكان داد تا مجموعه اشعار "نبی حزری"، شاعر معروف آذربايجان را، به فارسی بر گرداند و خود نيزنقدی برآن بيافزايد. پس ازانقلاب، كارنيمه تمام و ارزنده خود، روی پژوهشی درتاريخ ديپلماسی ايران را پی گرفت. تحقيقی كه در سالهای پيش ازانقلاب آنرا پی ريزی كرده و بسياری از اسناد و مدارك آنرا جمع آوری كرده بود. اين كتاب، كه در نوع خود منحصربفرد است، بعنوان كتاب درسی دانشگاه ها برگزيده شد. تاريخ بمب اتم- از دموكريت تا اپنهايمر، تحت عنوان "ليتل بوی" را ترجمه كرد. درسال 1363، مهميد خسته و دلخون از حاكميتی كه دهه خوفناك 60 را برای سركوب انقلابيون طی می كرد، با اكراه و افسردگی راهی مهاجرت شد. ابتدا به عراق رفت. دراين نخستين منزلگاهی كه به او تحميل شده بود، هفت ماه در زندان دولت عراق بسر برد. پس ازرهائی اززندان عراق و رسيدن به انگلستان، درنامه ای به يكی از دوستانش چنين نوشت: "براستی كه انسان چقدر پوست كلفت و پرطاقت است. من 80 تا 90 كيلومتردرمثلث مرزی ايران- عراق- تركيه و درمعرض مخاطره برخورد مرگبار ميان كردها و پاسداران، با 90 و اندی كيلو وزن و پاهای دردمند راه پيمودم. سرانجام وقتی با پاهای تاول زده، ناخن های در گوشت فرو رفته و گوشت و ناخن كنده شده ايران را ترك كردم، درهمان نخستين لحظات ورود به خاك عراق چنان گريستم، كه گوئی كودكی خرد سالم و از مادرم جدا می شوم. دراردوگاه عراق شعر سرودم و با خود عهد كردم كه زنده بمانم. به همان اردوگاهی منتقل شده بودم كه درچند كيلومتر زندان "نقرت السلمان" معروف قرار دارد. اردوگاهی در بيابان سوخته زير تابش بی رحم خورشيد...." مهميد درمهاجرت و غربت، بی كارنماند. او 10 شماره مجله "دوست مردم" را كه امتياز آن را در سال 1327 گرفته بود منتشركرد و اين بازگشتی بود به گذشته ها و دوران جوانی. اين نشريه به زبان های فارسی، فرانسوی، انگليسی منتشرشد. نمايشنامه "جابلقا" و كتاب با ارزش "پويه در پس توفان" را نوشت. همچنين مجموعه ای از اشعارخود را با نام " آئينه ها، چشم ها، دلها و جهان" درلندن به چاپ رساند. جلد نخست كتاب خاطرات مهميد، تحت عنوان "درگذرگاه زمان، با آدم ها و انديشه ها" در سال 1376 منتشر شد. خاطراتی که برخی از آنها را برای این و آن که در سالهای پیش از انقلاب در خانه اش که آپارتمانی کوچک و زیر زمینی در ابتدای یکی از خیابانهای فرعی و منشعب از نیمه اول خیابان پهلوی سابق بود می رفتند، بسیار شیرین تعریف کرده بود. جلد دوم اين خاطرات نيمه تمام ماند، زيرا "مرگ" فرصت نداد و در سال 1376 در انگلستان به خواب ابدی رفت!
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 813 - 17 آذر 1400