"اتحادیه اروپا" می تواند دمکراتیک شود؟ ترجمه و تدوین- رضا نافعی |
همه هشدار می دهند که اروپا را خطر فروپاشی تهدید می کند. صدراعظم وقت آلمان "مرکل" پیش بینی کرده بود که: "شکست یورو- شکست اروپا ست"، اما هنوز چند هفته از این پیش بینی نگذشته خطرهای تازه ای عیان شدند. بحران پناهجویان وجدال تفرقه آمیز اعضای اتحادیه بر سر یافتن راهی برای حل این مشکل. "جنبش برای دموکراسی در اروپا" هشدار می دهد "یا اتحادیه اروپا دموکراتیک خواهد شد، یا فرو خواهد پاشید!" نیروهای رنگارنگی از این هشدار حمایت می کنند. تصویری که آنها از اروپا دارند چگونه اروپائی است؟ از منظر این ها "اروپا به دستآوردی خارق العاده دست یافته است" اروپا موفق شده است، نشان دهد در همین قاره که تا همین چند دهه گذشته شوینیسم مرگبار و توحش بر آن مسلط بود، اینک بر پایه حقوق بشر، خلق های قاره را که به زبانهای گوناگون تکلم می کنند و دارای فرهنگ های متفاوت هستند، در صلح وصفا به یکدیگر نزدیک ساخته است. اتحادیه اروپا می تواند مشعل راهنمائی برای جهان باشد و نشان دهد که چگونه می توان قاره ای را که صدها سال میدان چالش ها و تعصبات دینی بود. به قاره صلح وهمبستگی تبدیل کرد. در دهه های پس از جنگ که اتحادیه اروپا ساخته می شد فرهنگ ملی با روحیه انترناسیونالیستی، با روحیه غلبه بر محدودیت های مرزی، دست یافتن به رفاه همگانی و ارتقاء عمومی و فزاینده سطح زندگی دوباره زنده شد، همه این ها تحولاتی بودند که اروپائی ها را به یکدیگر نزدیک کرد. ولی حالا همه این ها به پایان رسیده است زیرا "در قلب روند همگون سازی تخم مار نهفته بود." تاریخ اتحادیه اروپا چنین توصیف شده است: "از منظر اقتصادی اتحادیه اروپا بمثابه یک کارتل صنایع سنگین آغاز شد." ( که بعد ها کشاورزان را نیز بخود راه داد) کارتلی که مصمم بود قیمت ها را تحمیل و سود حاصله را از طریق دیوانسالاری بروکسل بین خود تقسیم کند. کارتلِ در حال پیدایش و کارگزارانش که مقیم بروکسل بودند از تظاهرات در هراس بودند و به اندیشه حکومت مردم بر مردم به دیده تحقیر می نگریستند. اما این توصیف از تاریخ اتحادیه اروپا یک افسانه است. این دیدگاه با واقعیات منطبق نیست. آنچه مشاهده نمی شود درک این نکته است که زیربنا و روبنای اجتماعی با یکدیگر ارتباط نزدیک دارند، بعبارت دقیق تر: وقتی اقتصادِ سرمایه داریِ انحصاری زیربنای دولت بورژوائی است روبنای آن یعنی موازین حقوقی، سیاسی و فرهنگی آن نیز تابع همان زیربنا هستند، و اتحادیه اروپا بعنوان ساختاری که رابط دولت های اروپائی بایکدیگر است نیز بخشی از آن روبناست. مارکسیست ها مجموعه این نظام را "سرمایه داریِ انحصاریِ دولتی" می نامند. درست است که جنبش کارگری و دیگر نیروهای مترقی بکرات موفق شده اند در دستگاه دولتی بورژوازی شکافی باز و جای پائی درست کنند تا ازآنجا به عرصه های بیشتر راه یابند، اما مردمی کردن روبنای دولتی فقط هنگامی ممکن است که زیربنای مادی جامعه زیر و رو شود، یعنی با الغای مالکیت سرمایه داری یا دست کم با الغای انحصارات همراه باشد. تحقق چنین تغییر بنیادینی فقط وقتی ممکن است که هر دولت ملی خود مستقلا دست به اقدام بزند. اما اتحادیه اروپا چنین امکانی به جنبش های پیشرو نمی دهد. مبارزه برای دموکراسی و کسب حقوق اجتماعی نمی تواند در اتحادیه اروپا با موفقیت صورت پذیرد. چرا؟ چون: زمینه اجتماعی آن در اروپا تقریبا وجود ندارد. زبان مشترکی برای آن وجود ندارد. رسانه های فراگیر اروپائی که مرزهای زبانی نتواند دامنه گسترش آنها را محدود سازد وجود ندارد. همکاریهای حزبی و صنفی نیز وجود ندارد. احزاب اروپائی احزابی بمعنی کلاسیک نیستند. اتحادیه های کارگری کشورهای عضو اتحادیه اروپا نیز در عرصه فعالیت های خود تا حد زیادی از هم دورهستند. سنت های متفاوت، اشکال متفاوت سازمانی و قوانین مختلف ملی مانع بمیدان آمدن یکپارچه آنهاست. این "اروپای ناکارآمد، مستبد، غیر قانونی و ضد دموکراتیک" که "فرو می پاشد" و هم چنین خود مردم اروپا در برابر دو راه حل غلط قرار گرفته اند، یا "عقب نشینی به پیله دولت های ملی" و یا "به زانو درآمدن در برابر بروکسل، که منطقه ایست عاری از دموکراسی". ولی هر دو نتیجه گیری، یعنی: "بازگشت به دولت ملی" یا چسبیدن به اتحادیه اروپای کنونی، برای اروپا، برای اروپائی ها هراس انگیز است". حتی کم ترین پیشرفت در سطح اروپا مستلزم آنست که قبلا توازن قدرت در کشورهای عضو تغییر کرده باشد. ولی امروز کمترین نشانی از این تغییر موازنه قدرت دیده نمی شود. در انتظار تغییر تناسب قوا در کشورهای عضو اتحادیه اروپا ماندن بمعنی "در انتظار گودو" ماندن است، و خود فریبی سیاسی است، بویژه از این رو که، احزاب سوسیال دموکرات و سوسیالیست اروپا نیز مدل سیاسی نئولیبرال را پذیرفته اند". این امر برای کشورهائی مانند یونان، قبرس، پرتغال، اسپانیا و ایتالیا که زیر فشار کشورهای اصلی منطقه یورو قرار گرفته اند، بمعنی آنست که باید به نیروی خود تکیه کنند و خروج از منطقه یورو را بیش از این منتفی ندانند. ایجاد شفافیت کامل در روند تصمیم گیری قرار بود کارپایه اتحادیه اروپا باشد، از جمله از طریق پخش زنده جلسات شورا، جلساتی که تاکنون محرمانه بودند، و انتشار پروتکل جلسات شورای حکام بانک مرکزی اروپا. افزون بر این "کلیه اسناد در ارتباط با مذاکرات مهم ( مثلا TTIP، اعتبارات باصطلاح "نجات بخش"، در مورد وضعیت بریتانیا و تمام آنچه که مربوط به تمام جنبه های آتی اروپا می گردند باید در اینترنت منتشر شوند". اما بریتانیا از اتحادیه گریخت و این اعتبار نیز به فراموشی سپرده شد. بدهی ها، بانک ها، ضعف های سرمایه گذاری، مهاجرت و رشد فقر همچنان در برابر کشورهای عضو اتحادیه است. باستثنای موضوع مهاجرت. حال کیست که باید تغییرات در اروپا را بوجود آورد؟ http://www.jungewelt.de/2016/02-16/069.php
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 814 - 24 آذر 1400