راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

عدالت اجتماعی

بدون توسعه

تقسیم فقر است!

دکتر سروش سهرابی

 

این مقاله که نگاهی تاریخی به جنبش های اجتماعی در ایران و درک حزب توده ایران و پیش از آن، حزب کمونیست ایران از تحولات اجتماعی ایران است، در 3 بخش تنظیم شده که در سه شماره راه توده نیز منتشر خواهد شد. انگیزه تهیه این مقاله، سالگرد تاسیس حزب توده ایران است.

 

 

تبار حزب توده ایران هر چند به همه جنبش‌های رزمجویانه و عدالتخواهانه تاریخ غنی و پربار کشور ما از چند هزار سال پیش بدینسو باز‌ می‌گردد، ولی پیشینه بلافصل آن را باید از یکسو در انقلاب مشروطه؛ و از سوی دیگر؛ در اوجگیری جنبش‌های انقلابی ایران در دوران پس از انقلاب اکتبر 1917 جستجو کرد. حزب کمونیست ایران وارث مستقیم تجربه، آگاهی و دستاوردهای دو انقلاب مشروطه در ایران و انقلاب اکتبر در روسیه شد. این دو جریان ضمنا در پیوند با یکدیگر بود. چرا که مبارزه انقلابی روسیه و به ویژه انقلاب 1905 آن کشور شرایط مساعدی را برای پیروزی انقلاب مشروطه فراهم کرد، همانگونه که پیروزی مشروطیت ماهیت استبدادی و واپسگرای دولت تزاری را بیش از پیش آشکار کرد. حضور توام مبارزان انقلابی ایران و روسیه در نبردهای دوران مشروطیت و پس از اکتبر اثری عمیق برجای گذاشت و به حزب کمونیست ایران از همان آغاز جنبه ملی و انترناسیونالیستی توامان داد.

نیروهایی که در جنبش مشروطه به میدان آمدند، کامیابی‌ها و ناکامی‌های آنان، تجربیاتی که بدست آوردند، سرنوشت تلخی که کشور ما بدان دچار شد، همه و همه در شرایط پس از پیروزی انقلاب در روسیه و تشکیل کشور شوروی بصورتی درکی تازه از امکان تحقق آزادی و برابری درآمد که در عالیترین شکل آن در اندیشه و برنامه حزب کمونیست ایران خود را نشان داد. این درک آغاز یک گسست تاریخی بود.

همه جنبش‌های پیشین تاریخ ایران متکی بر یک اقلیت شجاع بود که با طبقه حاکمه و عقاید و ایدئولوژی رسمی مخالف بودند و بدین منظور‌ می‌کوشیدند عقیده و جهان بینی تازه یا نوعی اصلاح و تفسیر و ارتداد در آن را جانشین ایدئولوژی رسمی و حکومتی کنند. آنان سپس‌ می‌کوشیدند تا با ترویج ایدئولوژی تازه در میان توده‌های مردم آنان را نیز به هواداری از آن کشانده و بدینسان جنبشی را دربرابر حکومت تشکیل دهند. از جنبش مزدک و مانی گرفته تا اندیشه‌های خوارج و شیعی و قرمطی بعدها جنبش‌هایی نظیر شیخیه و مشابه آن مبتنی بر همین درک بودند. "پیامبر و امت" یا "پیشوا و توده" الگوی تاریخی این درک و شکل از تحول اجتماعی است که البته دلایل عمیق خود را داشت و با سطح پایین رشد و پیشرفت اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی همسو بود.

با تشکیل حزب کمونیست ایران این درک از تحول اجتماعی لااقل برای اکثریت کمونیست‌های ایرانی پایان یافت. درک حزب کمونیست ایران از تحول اجتماعی عبارت از نوعی انقلاب بود که وسیعترین توده‌های مردم باید آن را تحقق بخشند و طبقه کارگر وظیفه رهبری و هدایت آن را برعهده داشت. البته درک دیرینه از تحول اجتماعی که دلایل خاص و عمیق خود و قدمتی چند هزار ساله داشته و دارد به همین سادگی میدان را ترک نکرد. تا سال 1357 و تا همین امروز ما با گروه‌ها و گرایش‌هایی سروکار داریم که تحول اجتماعی را عبارت از رهبری یک اقلیت "آگاه" بر توده "ناآگاه"‌ می‌دانند، توده‌ای که با پذیرش ایدئولوژی آن اقلیت و تن دادن به رهبری آن خواهد توانست تحول اجتماعی را تحقق بخشد. برخی از بنیان‌های نظریه مارکسیستی انقلاب اجتماعی مانند نقش رهبری حزب پیشاهنگ و وظیفه تبلیغ و ترویج و سازماندهی آن اگر به درستی درک نشود، اگر مطلق شود، اگر نقش توده مردم در تاریخ و در انقلاب‌های اجتماعی و رابطه متقابل پیشاهنگ و توده در نظر گرفته نشود، اگر وظیفه حزب نادرست فهمیده شود … می‌تواند به بازگشت همان درک کهن از تحول اجتماعی منجر شود. تاکید برخی گروه‌های چپ رو بر "هژمونی" یا "صف مستقل" طبقه کارگر که مدعی هستند حزب توده ایران در تاریخ خود از آن عدول کرده یا این اتهام مکرر به حزب توده ایران که "دنباله‌ رو توده" است ناشی از آن است که گسست میان درک نوین از انقلاب اجتماعی با آن درک کهنه تاریخی در میان این نیروها هنوز آغاز نشده است. مشکل در آن نبود و نیست که ما دنباله رو توده هستیم و آنان پیشاهنگ توده. مسئله در آن است که ما انقلاب و تحول اجتماعی را چیزی دیگر‌ می‌فهمیم و آنان چیزی دیگر. به این مسئله در بررسی انقلاب 57 باز خواهیم گشت. ولی با این اشاره لازم بود که توجه کنیم گسست از درک قدیمی هزاران ساله از تحول اجتماعی به یک درک نوین خود یک روند است، از جمله در جنبش چپ و حتی در حزب کمونیست ایران و حزب توده ایران، روندی که با سطح تکامل جامعه ایران بی‌ارتباط نبوده و نیست. انواع و اقسام اختلاف ها؛ چپ یا راست‌ روی‌ها و انشعاب‌ها که در تاریخ جنبش چپ ایران شاهد آن بوده‌ایم بنوعی ریشه در فشار درک کهنه از تحول اجتماعی بر ذهن مبارزان آن دارد؛ به ویژه که آن درک کهن با گرایش روانی ناخودآگاه - و گاه آگاه- برخی مبارزان اجتماعی که مایلند خود را برتر از مردم بدانند و نقش خود را در تحولات بیش از آنچه در واقع هست تصور کنند همسویی دارد.

آنچه به حزب کمونیست ایران مربوط ‌می‌شود درک نوین حزب از انقلاب متکی به مردم و با رهبری طبقه کارگر محدودیت‌ها و راهشگایی‌های خاص خود را در شرایط ایران داشت. مهمترین راهگشایی اش در آن بود که مسئله تحول را از یک مسئله اندیشه و ایدئولوژی به یک مسئله اجتماعی و طبقاتی تبدیل کرد. تحول عبارت از آوردن یک دین تازه، یک ایدئولوژی تازه و دعوت "همه" مردم بدان نیست، متشکل کردن "بخشی" از مردم، اکثریت مردم، آن طبقات و قشرهایی است که در تحول ذینفع هستند. پیکره این قشرها براساس منافع و شرایط زندگی خود در کنار همدیگر قرار‌ می‌گیرند و در تحول اجتماعی ذینفع‌ می‌شوند و نه براساس اعتقاد به یک ایدئولوژی. البته ایدئولوژی تحول اجتماعی در این طبقات طبعا زمینه مساعدتری برای رشد و گسترش دارد تا در میان دیگر قشرهای اجتماعی. ضمن اینکه خود این ایدئولوژی نیز با گسترش در میان توده مردم و در پیوند با تحولات جنبش اجتماعی دچار تحول می شود و تکامل می یابد. بعبارت دیگر ایدئولوژی تحول اجتماعی را نباید همچون اندیشه هایی ثابت در نظر گرفت که در آن تکلیف حال و گذشته و آینده یک بار برای همیشه تعیین شده است. جامعه یک ماشین نیست که ایدئولوژی همچون دفترچه راهنما و کارکرد آن عمل کند. جامعه ارگانیسم و سازواره‌ای در حال تحول و تکامل است و ایدئولوژی تحول اجتماعی همراه با آن باید تکامل یابد تا این تحولات را بازتاب دهد. همین، یک بار دیگر این واقعیت را نشان می دهد که انقلاب یا تحول اجتماعی نمی تواند بصورت دعوت مردم به پذیرفتن این یا آن ایدئولوژی باشد.

اهمیت چنین درکی بعدها در جریان انقلاب 57 در ایران خود را نشان داد. هنوز هستند کسانی که در شگفتند چرا حزب توده ایران از یک انقلاب با ماهیت مذهبی پشتیبانی کرد و آن را نشانه "خطا" و یا "ریاکاری" حزب‌ می‌دانند. آنان متوجه نیستند که جامعه سوسیالیستی، جامعه‌ای نیست که بخواهد دین، مذهب یا ایدئولوژی تازه‌ای را جانشین مذهب پیشین کند. همانگونه که انقلاب سوسیالیستی انقلاب مارکسیست‌ها یا سوسیالیست‌ها نیست، انقلاب مردمی است که در تنوع اندیشه‌ها و عقاید و مذاهب خود در یک تحول سوسیالیستی، در جامعه‌ای آزاد و عاری از استثمار و نابرابری ذینفع هستند.

اندیشه های حزب کمونیست ایران امکان چنین انقلابی را در درک از تحول اجتماعی وارد کشور ما کرد. امکانی که تا تحقق کامل و گسست از درک قدیمی حتی در این حزب هم فاصله داشت چرا که هنوز سطح تجربه اجتماعی برای گذار از درک قدیمی ناکافی بود. ضمن اینکه جامعه ایران آن دوران را اقلیتی به لحاظ اجتماعی فعال و اکثریتی غیرفعال شکل‌ می‌دادند. نه‌ می‌شد انتظار داشت که کمونیست‌های ایران بتوانند این واقعیت عینی را در ذهن خود پشت سر بگذارند و نه توقع داشت که این واقعیت بر ذهن و درک آنان از تحول اجتماعی تاثیر معین خود را نداشته باشد.

محدودیت استراتژی حزب کمونیست ایران برای تحول اجتماعی ضمنا در آن بود که شمار طبقه کارگر در جامعه آن روز ایران بسیار اندک بود. در این شرایط، برای آنکه انقلاب جنبه توده‌ای داشته باشد و بدست توده مردم به انجام رسد، مسئله اتحاد، مسئله ایجاد یک جبهه متحد خلقی میان طبقه کارگر با دهقانان و قشرهای متوسط و زحمتکش شهری از همان آغاز به مسئله تعیین کننده تحول اجتماعی در ایران تبدیل شد. اندیشه "جبهه متحد خلق" نوآوری بزرگ دوم حزب کمونیست ایران بود.

هدف این جبهه بیش از آنکه عدالت اجتماعی باشد، توسعه اقتصادی و اجتماعی بود. توسعه‌ای که در سایه آن هم طبقه کارگر ملی شکل بگیرد و هم شرایط رهایی کشور از زیر سلطه بیگانه فراهم شود. و این نوآوری سوم حزب کمونیست ایران در تاریخ جنبش انقلابی در ایران بود. حزب کمونیست ایران برای نخستین بار مسئله توسعه اقتصاد و اجتماعی را با مباررزه، خواست و زندگی توده مردم پیوند زد.

البته حزب کمونیست ایران مبتکر طرح نظریه توسعه در ایران نبود. پیش از آن محافل لیبرال و تجددخواه، روحانیان و سوسیال دموکراسی انقلابی نیز آن را طرح کرده بودند. حتی‌ می‌توان گفت توسعه در کنار استقلال بزرگترین خواست و مسئله تاریخی آن دوران در ایران بود. نوآوری حزب کمونیست ایران در آن بود که مسئله توسعه را از سطح آرزو؛ متقاعد کردن شاه؛ درخواست از طبقات بالای جامعه؛ تن دادن به استعمار؛ از پا تا به سر فرنگی شدن؛ یا دعوت از رویتر و دارسی خارج کرد و آن را با توده مردم، با جنبش اجتماعی پیوند زد. توسعه کار مردم است و در شرایط کشوری مانند ایران مردم برای آنکه در توسعه مشارکت کنند باید نتایج و پیامدهای آن را لمس کنند. بنابراین میان توسعه و عدالت اجتماعی پیوندی ناگسستنی و دو سویه برقرار است: عدالت اجتماعی بدون توسعه، تقسیم فقر است؛ توسعه بدون عدالت اجتماعی تقسیم بردگی. تحول انقلابی یعنی زدودن این هر دو.

 

در شرایط سرکوب و ممنوعیت فعالیت حزب کمونیست ایران و اتحادیه‌های کارگری، گروه 53 نفر همچون یک گروه روشنفکری، در حول اندیشه و رهبری دکتر تقی ارانی شکل گرفت که بخشی از آگاهترین و مبارزترین جوانان آن دوران در آن گرد آمده بودند. اکثر آنان بعدها در شرایط گسترش جنبش اجتماعی در ایران به چهره‌های تاثیرگذار سیاسی، ادبی یا روشنفکری ایران تبدیل شدند.

(پایان بخش اول)

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 



 



 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 770  - 17 دیماه  1399

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت