دیدار تاج الملوك و دو دختر رضا شاه با هیتلر نزدیکی رضا شاه به هیتلر اشتباهی که موجب سرنگونی اش شد! رضاشاه که هیتلر را پیروز جنگ دوم میدانست، در حالیکه از نیمه دوم سلطنت خود (10 سال دوم سلطنت) به آلمان نزدیک شده بود در اواسط جنگ دوم جهانی رفت به سوی اتحاد با آلمان نازی و با همین هدف دو دخترش (اشرف و شمس) را به همراه "تاج الملوک" همسر خود و مادر آن ها را با دو فرش نفیس دستباف به دیدار هیتلر فرستاد. تاج الملوک در خاطرات خود این ملاقات را با دقت بسیار شرح می دهد و تاکید می کند که رضاشاه بارها از او خواسته بود تا این ملاقات و بویژه آن قسمتی که هیتلر از رضاشاه و سلطنت یک نظامی در ایران ستایش کرده بود را برایش تعریف کند. عکس: دیدار هیتلر با حسن اسفندیاری رییس مجلس شورای ملی و موسی نوری اسفندیاری سفیر ایران در آلمان. در این دیدار مقدمه سفر همسر رضا شاه و دختران به آلمان برای ملاقات با هیتلر فراهم شد. |
تاج الملوک: هيتلر در دنيا محبوبيت زيادی داشت و در ايران هم خيلی مورد توجه و احترام مردم بود. هيتلرايرانیها را ازنژاد آريايی میدانست وچون آلمانیها هم از همين نژاد بودند لذا به ايران علاقمند بود و در دوران حكومت خود تا آنجا كه توانست به ايران كمك كرد. "رضا" هم كه از دخالتهای انگلستان در امور ايران به تنگ آمده بود به طرف آلمانیها گرايش وعلاقه پيدا كرد و طی چند سال روابط ايران و آلمان خيلی صميمانه شد. آلمانیها در امور ساختمان راهها و جادههای ايران فعاليت میكردند و در ساختن راه آهن، بنادر و سيلوها و كارخانجات به ايران كمك رساندند. آلمانیها در ايران خيلی كارهای بزرگ كردند، كه بعضی از آنها هنوز مثل راه آهن سراسری بعد از نيم قرن مورد استفاده ايرانيان قرار دارد. ايستگاه های راه آهن در تهران و تبريز و اهواز و امثالهم. خط آهن سراسری. پل ورسك، پلهای راه آهن در مناطق صعب العبور، فرودگاه، كارخانه مونتاژ هواپيما، كارخانه شكرسفيد، كارخانه ذوب آهن كرج، سيلوهای گندم، كارخانجات آرد و خيلی تأسيسات كه حالا يادم نيست نام ببرم. من يادم هست مردم تهران آنقدر به هيتلرعلاقه داشتند كه در ميدان توپخانه جمع میشدند تا از راديو سخنرانیهای هيتلر را گوش كنند. درآن موقع اكثرمردم راديو نداشتند، ايستگاه راديو در خيابان بيسيم پهلوی (سيد خندان) تأسيس شده و روزی يك ساعت برنامه راديويی زنده پخش میكرد. از بيسيم پهلوی به ميدان توپخانه يك خط كابل كشيده بودند و در ميدان توپخانه چند بلندگو گذاشته بودند تا مردم اخبار راديو را بشنوند. مردم هر وقت خبر پيروزی قوای هيتلر را میشنيدند از ته دل برای آلمانیها هورا میكشيدند. حتی بعضیها آنقدر تعصب داشتند كه برای قوای آلمان گوسفند قربانی میكردند. آلمانیها عاشق چشم و ابروی مشكی ايرانیها نبودند و محض خاطر ثواب بردن در كار احداث راه آهن سراسری به ايران كمك نكردند! آلمانیها با تمام قوا رضا شاه را در ساختن راه آهن سراسری كمك كردند تا خليح فارس را به جنوب اتحاد شوروی متصل كرده و قوای خود را از طريق خاك ايران به جنوب اتحاد شوروی برسانند. اما همين راه آهن كه با كمك آلمانها ساخته شد. بلای جان خود آنها شد و متفقين با اشغال ايران كمكهای وسيع نظامی به نيروهای شوروی كه در محاصره آلمان بودند رسانده و وضعيت جنگ را به نفع خود عوض كردند. راه آهن سراسری كه قرار بود مورد استفاده نيروهای آلمانی قرار بگيرد برعليه آنها به كارگرفته شد و سرنوشت جنگ را عوض كرد. عوض شدن سرنوشت جنگ سرنوشت رضا را هم عوض كرد و او را از تخت طاووس پائين آورد و به تبعيد فرستاد.
ملاقات با هيتلر
يك عده از جوانان تهران هم به سبك جوانان هيتلری سر خود را می تراشيدند و در خيابانها به هم سلام هيتلری میدادند! موقعی كه ما به ملاقات هيتلر رفتيم آقای محتشم السلطنه اسفندياری (سفیر وقت ایران در آلمان) هم حضور داشت. هيتلر با من و اشرف و شمس دست داد و از من حال و احوال رضا را پرسيد. از طرف سفارت ايران يك مرد جوان به عنوان ديلماج حضور داشت كه مطالب هيتلر را برای ما و حرفهای ما را برای هيتلر ترجمه میكرد. اگراشتباه نكنم اين مرد جوان جمالزاده پسرسيد جمال واعظ اصفهانی بود كه بعدها نويسنده معروفی شد. ما برای هيتلر چند هديه برده بوديم كه عبارت بود از دو قطعه قالی نفيس ايرانی و مقداری پسته رفسنجان. حاج محتشم السطنه اسفندياری قالیها را در جلوی پای هيتلر باز كرد و شروع به توضيح كرد. هيتلرخيلی از نقش قالیها و بافت و رنگ آنها خوشش آمد. روی يك قالی كه در تبريز بافته شده بود عكس خود هيتلر بود. روی قالی ديگرهم علامت آلمان را كه عبارت از صليب شكسته بود نقش كرده بودند. ازمطالب هيتلر دستگيرمان شد كه باورش نمی شود اين تصاوير ظريف را با دست بافته باشند. هيتلرهم متقابلا سه قطعه عكس خود را امضاء كرد و به من و دخترانم داد. ديلماج سفارت گفت: " آقای هيتلرمی گويند متأسفانه پيشوای آلمان مثل شاه ايران ثروتمند نيست و نمی تواند متقابلا هديه گران قيمت به ما بدهد و از اين بابت معذرت میخواهند!" من اين ملاقات را هيچوفت فراموش نكردم و به درخواست رضا دهها بار ريزمطالب آنرا برايش تعريف كردم. هيتلرموقع حرف زدن آرام نمی گرفت. يا دورخودش میپيچيد و يا به اين طرف و آن طرف اطاق میرفت و حرف میزد. در موقع حرف زدن هم مرتبا پلك چشمانش را بهم میزد و دندانهايش را روی هم فشارمی داد. دستهايش را پشت كمر می برد و ناگهان جلو می آورد و ناگهان بالا میبرد و در هوا تكان میداد. درعين حال روی پنجههای پا هم بلند میشد. درست مثل اين بود كه زيرپايش آتش روشن است و نمی تواند آرام بگيرد. موقع حرف زدن هم با آنكه ما در نزديكش بوديم با صدای بلند صحبت میكرد. ازرضا خيلی تعريف كرد و گفت زندگی او را میداند و از اينكه يك نظامی قدرت را در ايران به دست دارد خوشحال است. رضا از اين قسمت خيلی خوشش میآمد و من هر وقت به اين قسمت از ملاقات خودم با هيتلرمی رسيدم بايد آنرا چند بار تكرار می كردم.
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 771 - 24 دیماه 1399