يكي از قانونمندي های تكامل اجتماعي، گاه تكامل یک پديده است، كه خود در
پروسه اصلي تكامل بطور كلي موثر است. اين نوع پديده های در ظاهر فرعي، كه
در خدمت پروسه هاي اصلي قرار دارند، در پيِ رخدادِ خود در جامعه، به تكامل
بعدي حركت هاي غامض تر راه مي گشايند. تجربهً جنبش هاي اجتماعي نشان مي
دهد، كه روي هم رفته تاثير اين قانونمندي، تنها به يكي از حركت هاي بعدي
پايان نمي پذيرد، برعكس به مجموعه اصلي حركت و جنبش و به پيروي از آن به
حوزه هاي متنوع آن رخنه كرده و راه را براي ديگري هموار مي سازد.
دورخيز ضروري پديده هاي بعدي اجتماعي، كه روي شانه هاي تكامل پيشين قرار مي
گيرند، راه را فراتر، بمثابه رهبر پديده هاي پيشين باز مي كنند. پديده نو
كه خود در برونمايه رهبر تكامل انفرادي است، در حقيقت جايگزين رهبر گروهي
پديده هاي پيشين مي گردد. اين امر نخستين خصلت قانونمندي عمومي تكامل جوامع
است.
خصلت ديگر اين قانونمندي اجتماعي، پروسه گذار آن از يك مرحله به مرحله
بالاتر، يعني پويه تدريجي حركت به سمت گذار است. به تناسب اين امر، تغيير و
جانشيني پديده هاي اجتماعي در تكامل آن سرعت می گیرند.
اين امر بگونه اي تصادفي در جامعه روي نمي دهد، بلكه با نياز انسان ها به
پيشرفت و دمكراسي و پراتيك اجتماعي - تاريخي آنان مشتركا روي داده و داراي
منطق دروني تكامل خود است و در يك دوره معين تاريخي به مسئله اي عمده،
مركزي و تعيين كنندهً كيفيتِ تكاملِ در جنبش اجتماعي تبديل مي شود. اين
قانونمندي اجتماعي را اگر بلحاظ زماني طرح كنيم، مي توان گفت كه: حال تداوم
قانونمندانه گذشته هست وآينده تداوم قانونمندانه حال و گذشته.
تكامل اجتماعي از محل درجات پي در پي حركت هاي اجتماعي روي مي دهد و هر
حركت اجتماعيِ نوين خواص حركت اجتماعي گذشته را چنانچه در آن مسايلي حل
نشده باشند، رونوشت برداري مي كند.
اگر انفجارها و توفان هاي كوچك اجتماعي در كشور ما را بمثابه پديده هاي
اوليه اي بنگريم كه در حوزه هاي گوناگون جامعه رخ مي دهند، در شرايط لازم
اجتماعي، تكامل و تراكم اين توفان ها بمثابه يك انفجار اجتماعي بزرگ، امر
تغيير بنيادي جامعه را در برخورد با مانع عمده كه خود به يك زنگار اجتماعي
تبديل شده، پيش روي قرارخواهد داد. سرانجام اين تغيير چنانچه با سازماندهي
عوامل آن و اهداف معين توام نگردد، پيامد منفي آن بصورت مسايل اجتماعي حل
نشده باقي خواهد ماند.
درجنبش هاي اجتماعي به قول ماركس: هرقدر عمل تاريخي كامل تر باشد، به همان
ترتيب مشاركت مردمي كه عامل آن عمل تاريخي است افزايش خواهد يافت . . . و
شكل مبارزه اجتماعي آن شكلي را خواهد داشت كه براي دستيابي به هدف مطلوب
توده ها است. در اين رابطه، نمونه اين مسايل در شرايط كنوني جامعه ما، نو
شدن خواسته هاي انقلاب است كه با دستاويزهاي گوناگون از طرح شدن آن در
دوران حاكميت ارتجاع مذهبي طرد شده و مي شود.
حاكميت ارتجاع براي مردم ارمغاني جز يك جامعه ناهنجار با يك زندگي ناهنجار
و جهان بيني ناهنجار بهمراه نداشته است. حاكميت پول كه پيامد آن سقوط اخلاق
است، دغلكاري، فريب و تحريف شگفت انگيز تاريخ، فروش و بازفروش اعتقاد و
ايمان بخاطر پول را در جامعه رواج مي دهد.
پرستش پول و حكومت آن برهمه «خطبه هاي» سخت فرسوده و افسونگرانه مذهبي،
نماز جمعه ها و بطور كلي تبليغات مذهبي، شاخص ها و روح جامعه را تابع خود
کرده است. ثروتمند شدن و اندوختن ثروت. كل زندگي به اين هدف اختصاص مي
يابد. اندیشه و سیاست در حاكميت بدینگونه است که ماهيت ماكياولي بخود گرفته
است.
توده ها براي پايان دادن به درام انساني و زدودن زنگارهاي حاكم در زندگي
اجتماعي خيز بر مي دارند و به وسايلي دست مي يازند كه اكنون در اختيار آنان
است.
ارتجاع مي تواند به اين اطمينان داشته باشد كه در تاريخ بشري انديشه هاي وي
در مقابل نيروي محرك جامعه ایستاده و مانع پیش آمد شرط تغييرات بزرگ
اجتماعي خواهد شد. ارتجاع غافل است که ايدئولوژي آن نمي تواند چگونگي روند
تاريخ و تضاد واقعي در زندگي واقعي را درک کند.
تضاد موجود در جامعه ما نه تضاد مذهبي بلكه تضاد سياسي- طبقاتي است. اين
طبقه نمي تواند انديشه واحساسات توده ها را در دستان خود زنداني و اسير
كند، گرچه شخصيت هاي انقلاب، جاي خود را به پيشواياني با كيش آسماني داده
باشند. یعنی، آنها كه فرو نشاندن اعتراض توده ها را وظيفه خود دانسته و دين
را برای این کار به خدمت گرفته اند.
چرخش هاي بزرگ تاريخي در انديشه و بينش مردم یک کشور دگرگوني های ژرف ايجاد
مي كند، چنان كه بينش های دینی را نیز تحت تاثیر قرار می دهد. آنچه که در
جامعه امروز ایران و بعنوان چالش نگرش های مذهبی متفاوت نسبت به بحران
اجتماعی می بینیم حاصل این تاثیر گذاری است. هیچ مبارز اجتماعی واقع بینی
نمی تواند این عوامل عيني را در کنار ضرورت دگرگوني و تکامل بعدی جامعه
نبیند. حفظ وفاداري به موازين جنبش و دستاوردهاي آن نياز گسترش فراگيری
جنبش است.
اما، مبارزين و نيروهاي تحول خواه با چه شيوه و راهكارهايي مي توانند روان
و وجدان جنبش اصلاحات بنيادي را بازسازي كنند و در گذرگاهي نو همين
دستاوردهاي باقی مانده را از يورش در امان نگه دارند؟
ارتجاع پاسدار گذشته است و در عین حال گوركن گذشته. به قول ماركس''پيش از
احتضار جان مي گيرد، از دفاع به يورش روي مي آورد، بجاي پرهيز از جنگ خود
جنگ طلب مي شود''.
آنها شاید بتوانند برای دورانی به نیروی نظامی و سرکوبگر متوسل شوند، اما
تضادهای اجتماعی در قلب صفوف این نیروها نیز سرانجام نفوذ عمیق خواهد کرد.
لنين می گوید: ''هرچه خشم مردم عمق بيشتري مي يابد، قواي نظامي (از نظر
طبقه حاكم) كمتر قابل اعتماد مي شود.''
سرنوشت نیروهای نظامی جمهوری اسلامی نیز در همین چارچوب در حال شکل گیری
است و به همین دلیل نباید دفتر آن را برای همیشه بست. تجربه تاریخ خلاف این
را می گوید.
"هرانقلابي بي ارزش است، مگر آنكه بتواند از خود دفاع كند ''. و امروز بحث
بر سر بقایای انقلاب بهمن 57 و دفاع از آنست. با همه نیرو و با بهره گیری
از همه امکانات. تکامل یک پدیده و رویداد در جامعه بحران زده ما می تواند
نه تنها بقایای انقلاب 57 را نجات دهد، بلکه سکوی پرشی شود تاریخی برای
تکامل انقلاب 57 و جبران عقب نشینی های سال های پس از انقلاب در برابر
ارتجاع داخلی و اقشار و طبقاتی که با ابزار مذهبی به مقابله با انقلاب
برخاستند. موقعیت مذهب و اسلام در ایران نیز متاثر از همین تحول، اشکال
نوینی به خود گرفته و برای ادامه حیات پوست می اندازد تا پوست نو کند و
موقعیتی نوین و همسو با نیاز جامعه و تحول برای خویش دست و پا کند. یک
تحول، در یک پدیده، در خدمت کل تحولات اجتماعی، سخن بر سر همین است.
تلگرام راه توده:
https://telegram.me/rahetudeh
|