راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

آیا وضع کنونی

ایران، نتیجه

انقلاب 57 است؟

 


فشار دشواری‌ها بر گرده مردم ایران روز بروز سنگین تر و سخت تر می شود. تحمل ناپذیر شدن و به مرز انفجار رسیدن این فشارها حاصل چند دهه غلبه گام به گام سیاست‌های ارتجاعی و واپسگرایانه در حاکمیت و بر حیات اجتماعی و سیاسی بر کشور است. هم راستگرایان ارتجاعی حکومتی از طریق رسانه‌های خودی و صدا و سیما و هم شبکه‌های تلویزیونی رنگارنگ خارج کشور وابسته به سلطنت طلب‌ها یا تغذیه شده از سوی اسرائیل و عربستان سعودی و آمریکا همسو و همصدا مدعی هستند که وضع موجود همان نتیجه انقلاب 57 است و آیت الله خامنه‌‌ای و روحانیان که به دور خود جمع کرده حاصل همان انقلابی است که مردم کردند.

در پشت این فکر و این تبلیغ که وضع کنونی نتیجه انقلاب 57 است نوعی استدلال ساده و منطق خودبخودی قرار دارد که توالی زمانی را بعنوان علت و دلیل تصور یا معرفی می کند: چون حادثه‌‌ای قبل از حادثه دیگر امده پس دلیل آن بوده. براساس همین نگاه برخی می گویند که اصلا همه مشکلات ما مثلا به پیروزی عربها و حاکمیت اسلام در ایران باز می گردد. از نظر تاریخی و منطقی هم طبعا اگر اسلام در ایران حاکم نشده بود، دولت شیعه صفوی هم بعدها شکل نمی گرفت و روحانیتی از درون آن بیرون نمی آمد که بعد بخشی از این روحانیت در جریان انقلاب 57 نقش بازی کند و بخش دیگر هم میوه آن را بچنید و بخش اول را حذف و حصر کند.

دراینکه اگر اسلام در ایران حاکم نشده بود امروز آیت الله خامنه‌‌ای با عمامه سیاه بر ایران حکومت نمی کرد هیچ تردید نیست. ولی هیچ تضمینی هم نیست که همین آقای خامنه‌‌ای امروز با کلاه زرتشتی بر کشور حاکم نبود و همین حکومت را تحت عنوان دین زرتشت یا هر دین دیگری بر کشور تحمیل نکرده بود. به هر حال خلافت اسلامی هم پس از مدتی کوتاه همان روال حکومت داری ساسانیان را در پیش گرفت و مو به مو اجرا کرد و ادامه داد و می شود یقین داشت که اگر هم حمله اعراب صورت نمی گرفت ساختار سیاسی و اداری و مذهبی ایران تفاوت چندانی با آنچه بعدها زیر حاکمیت اعراب حاکم شد نداشت. همانطور که نمی توان گفت که اگر اسلام در ایران حاکم نشده بود مثلا حمله مغول هم صورت نمی گرفت یا اگر در انگلستان انقلاب صنعتی نمی شد و آن کشور به قدرتی استعماری تبدیل نمی گردید و ایران به کشوری نیمه مستعمره در نمی آمد الان ما مثلا از نروژ هم پیشرفته تر شده بودیم.

عوامل مختلفی، داخلی و خارجی، در تاریخ یک ملت بر روی همدیگر اثر می گذارند که نقش عوامل اولیه‌‌ای که در ایجاد آنها نقش داشتند روزبروز کمتر و نقش عوامل جدیدی که برآمده از تحول اوضاع است روزبروز بیشتر می شود. مثلا ما امروز در حیات سیاسی و اجتماعی کشورمان آنقدر که تحت تاثیر سقوط اتحاد شوروی و حاکمیت نئولیبرالیسم در جهان یا تحت تاثیر حمله یازدهم سپتامبر و به اصطلاح "جنگ با تروریسم" جرج بوش یا حتی پیروزی ترامپ در ایالات متحده هستیم تحت تاثیر انقلاب 57 نیستیم. آن میراثی که از انقلاب 57 باقی مانده اتفاقا همچون یک عامل بازدارنده، همچون یک عامل مقاومت، همچون عامل ایستادگی دربرابر این موج سهمگین جهانی ارتجاعی عمل می کند که از دهه هفتاد خورشیدی در جهان حاکم شده است.

جهان پس از سه دهه موسوم به "30 سال شکوهمند" یعنی از 1945 تا 1975 که دوران افزایش هر روزه رونق و رفاه تحت تاثیر شکست فاشیسم بود، از دهه 80 میلادی دچار بحران و از دهه 90 وارد یک روند و مرحله انحطاطی شد که همزمان بود با آغاز حاکمیت آیت الله خامنه‌‌ای در ایران. رهبر شدن و رهبر ماندن آیت الله خامنه‌‌ای خود بدلیل همین بود که سیاست‌ها و برنامه‌های وی با ماهیت واپسگرایانه و انحطاطی دوران تاریخی که در آن بسر می بریم همسو بود. اگر این جهان و این دوران تاریخی دچار انحطاط و واپسگرایی نبود آقای خامنه‌‌ای هم نمی توانست در ایران علم الهدا و کاظم صدیقی و احمد خاتمی و علیرضا پناهیان را به مشاوران و مقربان بیت رهبری تبدیل کند. او درست به همان دلیل در ایران رهبر مانده که احمدی نژاد و بوریس جانسون و امانوئل ماکرون و دونالد ترامپ رئیس جمهور شدند و همگی از یک قماش .

در این جهانی که از سه دهه پیش به سمت فقر و فلاکت و انحطاط رانده شده تنها کشورهای‌اندکی در شرق آسیا توانستند توسعه پیدا کنند. آنها پیروزمند روند حاکمیت نولیبرالیسم برجهان بودند البته با همه تضادهای آن. همه این کشورها از یک موقعیت خاص و استثنایی بین المللی بهره گرفتند. چین از تضاد غرب با شوروی و سپس سقوط شوروی. سنگاپور و بویژه کره جنوبی از تضاد غرب با کره شمالی که در آن زمان مرفه ترین و پیشرفته ترین کشور منطقه پس از ژاپن بود. پیشرفت دو کشور کره جنوبی و بویژه - به شکل غیرقابل مقایسه‌‌ای- چین هم بر این روند انحطاط جهانی سرپوش می گذارد و هم بالقوه ظرفیت‌های پشت سرگذاشتن این دوران انحطاطی را در خود می پروراند که موضوع بحث ما نیست. بحث بر سر این است که پیشرفت صلح آمیز چین و کره و شرق آسیا را نباید بعنوان نماد ماهیت دوران تاریخی کنونی دید. ماهیت این دوران را باید در گسترش فقر و فلاکت و جنگ و انحطاط و واپسگرایی دید که از ایالات متحده آمریکا تا اروپا و از خاورمیانه تا افریقا و آمریکای مرکزی و جنوبی گسترده شده است. فقط در دوروبر و نزدیک کشور ما عراق و افغانستان و لیبی و سوریه و مالی و سودان و نیجریه را می توان دید. وجود جنگ و فلاکت در این کشورها خود یکی از عوامل بقای این شکل از حکومت در ایران است. زیرا مردم فکر می کنند اگر ایران از هم بپاشد به سرنوشت این کشورها دچار خواهد شد. بدینگونه عوامل جهانی و ماهیت یک دوران بر سرنوشت یک کشور و یک ملت، بیش از انتخاب های آن اثر می گذارد!

آنچه گفتیم تازه و فقط بر سر تاثیر عوامل جهانی در سرنوشت امروز ماست که ارتباطی با گزینش تاریخی مردم ما در سال 57 و در چهار دهه پیش ندارد. در رابطه با چگونگی ساخته شدن امروز ما و نحوه شکلگیری حوادث تحت تاثیر اثرگذاری انتخاب ها و عوامل و گرایش‌های مختلف باید جداگانه سخن گفت. 

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 



 



 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 772  -  اول بهمن یماه  1399

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت