تاکتیک های حزب از تیرماه 60 باید تغییر می کرد! "جعفر پویا" |
حزب توده ایران با وجود سیاست درستی که نسبت به انقلاب و رهبری آن در پیش گرفته بود، در کوران حوادث پرشمار انقلاب و جمهوری اسلامی، سرانجام ضربه خورد و از فعالیت علنی باز ماند. در واقع از 30 خرداد 1360 و بدنبال اعلام قیام مسلحانه سازمان مجاهدین خلق شرایط کشور و انقلاب دچار یک چرخش منفی شدید و ناگهانی شد. حزب توده ایران با آنکه آن را در مقاطعی بعنوان "چرخش به راست" ارزیابی و اعلام کرد اما در مجموع نتوانست این چرخش به راست را در استراتژی سیاسی خود بگنجاند و تاکتیک هائی متناسب با این چرخش را اتخاذ کند. سیاست حزب تا دوران پیش از 30 خرداد بدرستی و بدقت بر این پایه بود که حفظ آزادیهای موجود مسئله عمده است و بدین منظور باید از تشنج و درگیری که می تواند به این آزادیها لطمه وارد کند با تمام نیرو خودداری کرد. آنچه حزب توده ایران در تمام این دوران از آن خودداری کرد، دیگر گروههای سیاسی با ارزیابی های غلط از شرایط کشور و انقلاب، عدم شناخت عمیق از نقش و موقعیت مذهب و بویژه شخص آیت الله خمینی، جستجوی آرزوهائی که آسمانی بود تا زمینی، تا آنجا که در توان داشتند انجام دادند و کار را سرانجام از درگیری های خیابانی به ترور و انفجار از یکسو و حبس و اعدام از سوی دیگر کشاندند. این نتیجه ای بود که ارتجاع مذهبی و سرمایه داری تجاری سنتی و شریک حاکمیت و متحدان روحانی آن انتظار آن را داشتند و اساسا تحولات را با تحریکات وتوطئه ها به این سو می کشاندند. 30 خرداد نقطه عطف این تحول بسیار منفی در روند انقلاب بود. در شرایط پس از 30 خرداد حزب توده ایران تا مدتی همچنان به سیاست خود در دفاع از آزادیها و ضرورت علنیت و استفاده از هر روزنه ممکن ادامه داد، ولی همچنان به شیوه گذشته؛ یعنی پرهیز از تشنج و درگیری. سیاستی که تا قبل از آن درست بود اما در شرایط نوین لازم بود با تحولات همآهنگ شده و جنبه تهاجمی به خود بگیرد. دیگر آزادیهای گذشته وجود نداشت که بخاطر حفظ آن لازم به پر کردن دیوارهای شهرها با امضا يا بدون امضای حزب توده ایران باشد، بلکه دراین مرحله دفاع از انقلاب و شعارهای انقلاب در زیر پرچم حزب توده ایران ضرورت یافته بود. یعنی سیاستی تهاجمی برای تثبیت علنیت انقلابی حزب. دستگیری های پراکنده توده ای ها با این تهاجم و بدون این تهاجم ادامه می یافت، حتی یورش به حزب نیز قابل پیش بینی بود، اما ما باید چنان در زیر پرچم دفاع از انقلاب در جامعه حضور حزب نشان میدادیم که برای توده های مردم یورش به حزب، عمیقا یورش به انقلاب را تداعی کند. اعلام حضور حزب با شعار نویسی شبانه روزی دیوارها و دستگیری های پراکنده ای که تا قبل از یورش اول به مرز 200 تن در تهران و شهرستان ها رسیده بود دیگر نمی توانست سیاست و تاکتیک درست در دفاع از آزادی ها و آزادی حزب توده ایران باشد. رهبری حزب در اتخاذ این سیاست تعلل و کوتاهی کرد. این که ما باید یک تشکیلات منسجم و کم شمار از کادرهای ورزیده حزبی برای شرایط بسیار دشوار آینده می داشتیم و حتی سر نخ های ارتباطی آن به خارج از کشور وصل می شد و برای ذخیره آینده از جلوی صحنه کنار می رفتند، موضوع بحث نیست، بلکه بحث بر سر حضور گسترده و علنی حزب در جامعه و در دفاع از انقلاب است. هر نوع تجدید سازمان حزبی نیز باید بر این اساس صورت می گرفت. حتی خروج بخشی از رهبری حزب از کشور نیز نمی توانست و نباید بر روی این تاکتیک جدید تاثیر گذار می بود. چنان که در سالهای پس از 1327 که شاه به بهانه ترور خود حزب ما را ممنوعه اعلام کرد و بخش مهمی از رهبری حزب از کشور خارج شد، سیاست و تاکتیک حضور علنی و گسترده حزب درجامعه و بعدا در دفاع از جنبش ملی و دفاع از مصدق با شدت دنبال شد. ما با این تاکتیک، حداقل هزینه یورش به حزب را برای حاکمیت بسیار سنگین می کردیم، چنان سنگین که پذیرش آن را با دشواری روبرو کنیم. این تعلل تا رسیدن به تصمیمات جدید که مانند خزیدن در لاک دفاعی بود چرا؟ و بر اساس کدام تحلیل؟ از یکسو براساس تحلیلی که از ظرفیتهای ارتجاعی رهبری مذهبی انقلاب داشتیم و آن را بیش از آنچه بود ارزیابی کردیم. از سوی دیگر بدلیل آنکه به پیامدهای مثبت سیاست دفاع حزب از انقلاب و تاثیر آن روی تودههای محروم مذهبی کم بها دادیم. این اشتباه در ارزیابی ظرفیتهای انقلاب ایران خود ریشه در اشتباهی بزرگتر داشت. اشتباه در تشخیص ماهیت طبقاتی قشریون مذهبی. این قشریون مذهبی ریشه در خرده بورژوازی مرفه داشتند و اندیشههای قشری آنان در مسایل اجتماعی و اقتصادی که عملا و دقیقا آنان را بصورت مدافعان عقب مانده ترین لایه های سرمایه داری تجاری و سنتی و حتی دفاع از مالکیت فئودالی زمین در روستاها در می آورد دلیل کینه ضد تودهای آنان بود. این خرده بورژوازی مرفه مذهبی وحشت زده از جنبش تودههای وسیع مردم، نگران از دست دادن موقعیت ممتاز خود در زمان رژیم گذشته بود و بصورت ابزار و پادوی سرمایه داری تجاری مذهبی عمل می کرد. حزب نتوانست این ماهیت طبقاتی و قشربندی آنها را دقیق تر از آنچه در ابتدا ترسیم کرده بود تشخیص دهد و خاستگاه قشریون مذهبی را عمدتا در خرده بورژوازی محروم که پایگاه طبقاتی خط امام بود جستجو کرد. شعارهای ضدلیبرالی، لباس و شیوه پوشش و رفتار برگرفته از تودههای پائین جامعه از یکسو و ماهیت مذهبی ایدئولوژی محرومین جامعه و تبلیغات عظیم ضد کمونیستی همگی دست بدست هم داده بود تا حزب میان این قشریون مذهبی و تودههای محروم نوعی رابطه برقرار کند. رهبری حزب به ظرفيت ارتجاعی انقلاب کم بها داد تا پس از 30 خرداد که این خطر را روز به روز جدی تر گرفت. ظرفيت و اميد خود را به غلبه ان بتدريج از دست داد و به همين دليل جنبه دفاعی به خود گرفت. سیاست حزب تا 30 خرداد و پیوستن اکثریت سازمان فدائیان خلق به این سیاست تاثیر بسیار مثبتی در جامعه و حتی در میان بخش هائی از روشنفکران مدافع حقوق محرومان- اعم از مذهبی و غیر مذهبی- داشت. با آن که جنبه های آشکار نداشت، اما از روی موضع گیری های رهبران وقت جمهوری اسلامی می توان حدس زد که این تحول روی توده های مذهبی و محروم جامعه نیز بتدریج اثر گذار شد. اگر در ابتدای انقلاب بخشی از تودههای محروم جامعه دنبال قشریون مذهبی به راه افتاده بودند و واقعا کمونیستها و تودهایها را دشمن انقلاب می دانستند، تحت تاثیر سیاست مثبت حزب و بنا بر منافع طبقاتی خود، پس از این رویدادها بتدریج از قشریون جدا شده و به نقطه دیگری دل می بستند. بازتاب این واقعیت را ما حتی در سخنرانیهای آیتالله خمینی بدقت می توانیم ببینیم. از ابتدای سال 58 تا مهر ماه همان سال، یعنی در مدت شش ماه، که دوران آتش افروزی چپ نماها و اشتباهات چپ روهاست، آیتالله خمینی چندین سخنرانی ضدکمونیستی و ضد تودهای کرد و در آنها فداییان خلق و کمونیست ها و توده ای ها را مخاطب قرار داد و آنان را بطور عام متهم به آتش زدن مزارع و وابستگی به امریکا می کرد. این دورانی است که تودههای مردم و شخص خمینی هنوز میان مواضع حزب با دیگر نیروهای چپ رو یا چپ نما نمیتوانستند تفکیک قائل شوند. اما از آن زمان يعني پس از نخستين نامهای که نورالدین کیانوری برای آیتالله خمینی ارسال کرد و مواضع حزب را در دفاع از انقلاب در آن تشریح کرد تا زمان یورش به حزب یعنی حدود 4 سال خمینی دیگر در هیچکدام از سخنرانیهای خود درباره حزب توده ایران سخنی نگفت و حساب آن را از حساب ماجراجویان جدا کرد. وضع در میان توده مردم نیز به همین شکل بود. سیاست حزب بتدریج اثر مثبت خود را در توده مذهبی مردم می گذاشت و آنان را از قشریون مذهبی جدا می کرد. سیاست حزب در این دوران، در عرصه دفاع از آزادیها سیاست دقیق و مثبتی بود. حزب با اجتناب از ورود به درگیریها تلاش می کرد تا آزادیهای موجود را حفظ کند و آنها را گسترش دهد. این سیاست نیز تاثیرات مثبت خود را بر جای گذاشته بود. اما پس از 30 خرداد آزادیهای قبلی از میان رفت. بنابراین یک سیاست تهاجمی جدیدی در جامعه لازم بود تا بتواند ضرورت آزادی حزب را در کنار کل آزادی ها به حاکمیت و بعنوان یکی از دستآوردهای انقلاب تحمیل کند. منظور از تهاجم نيز گرفتن موضع تهاجمی نابخردانه نسبت به حكومت از نوع مجاهديني نيست. بلكه سياستی تهاجمی برای تحميل علنيت حزب در همان چارچوب مشی درست دفاع از انقلاب مورد نظر است. در سال 1361 در جریان راه پیمایی بر ضد طرح پادشاه عربستان (ملک فهد) برای فلسطین، برخی روزنامهها با جنجال ادعا کردند که حزب توده ایران در این راه پیمایی شرکت نکرد. رهبری حزب به تكذيب اين ادعا بسنده كرد در حالي كه می توانست همین را بهانه و اعلام کند از این پس در همه راه پیماییها با پرچمهای حزب شرکت خواهد کرد. رهبری حزب این کار را نکرد. نه بخاطر اینکه به فکرش نمیرسید، بلکه بدلیل اینکه نمیخواست اعضای حزب را علنی کند و این درحالی بود که دستگیری های پراکنده بهرحال جریان داشت. در شرایطی که توده حزبی بتدریج غیرعلنی می شد و حزب از حضور اجتماعی خود می کاست، چه راهی برای نشان دادن علنی بودن حزب باقی بود؟ علنی نگه داشتن رهبری. حفظ آزادیها و عدم خروج از صحنه تنها با علنی نگه داشتن و علنی ماندن حزب ممکن بود. در نتیجه، غیرعلنی کردن رهبری خود به معنای پذیرش غیرقانونی بودن حزب می شد. رهبری حزب دیگر امکان عقب نشینی از علنیت را نداشت مگر به بهای پذیرش غیرقانونی بودن حزب. به همین دلیل نیز، حتی در طرح تشکیلاتی جدید و علیرغم تصمیم به خروج بخشی از رهبری (نزدیک به 17 تن) برای ذخیره رهبری در خارج از کشور، قرار نبود حزب در داخل کشور به زیر زمین برود. همه این بحث و تاکتیک ها باید بسرعت به سرانجام رسیده و در صحنه سیاسی کشور بروز علنی می یافت، اما در همه آنها تاخیر شد.
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 772 - اول بهمن یماه 1399