انتشار خاطرات تاج الملوك آيراملو - همسر اول رضا شاه قدرتمندان پشت صحنه نیز سرانجام قربانی استبداد می شوند! تخليه كاخ گلستان از زنان صيغهای آخرين شاه قاجار و وليعهد او، از خواندنی های کتاب خاطرات تاج الملوک مادر محمد رضا شاه و همسر رضا شاه است. در این فصل از خاطرات تاج الملوک نکات تاریخی دیگری نیز وجود دارد. از جمله نقش تيمورتاش وزیر دربار قدرتمند رضا شاه که تاج شاهی را در سینی طلا به مراسم تاج گذاری او برد و قربانی شدن خود او بدست رضاشاه، ترور ميرزاده عشقی که تاج الملوک میگويد كسانی كه عشقی را كشتند خودسرانه عمل كردند. چيزی شبيه "عوامل خودسر" در جمهوری اسلامی . |
زنان صيغه و تصرف كاخ گلستان
من تا آن تاريخ چند باربا كالسكه ازجلوی كاخ سلطنتی كه درميدان ارك بود (كاخ گلستان) رد شده بودم اما هيچوقت درون آن را نديده، وهميشه آرزو داشتم اندرون كاخ شاهی را ببينم. می گفتند اين كاخ را فتحعلی شاه قاجارساخته است. البته عمارات با شكوه زيادی درتهران بودند، بخصوص شمس العماره كه توسط ناصرالدين شاه ساخته شده بود ودرآن موقع بلندترين ساختمان تهران بود خيلی شكوه و عظمت داشت اما برای من ديدن اندرونی شاه هميشه جذابيت مخصوصی داشت. به همين خاطرشب كه رضا به خانه آمد وخبرداد كارطايفه قاجارتمام شد و حكم كرده ام فردا كاخ گلستان را تخليه كنند، من ازرضا خواستم كه فردا صبح به كاخ بروم وناظرتخليه اسباب احمد شاه باشم. رضا سرلشكراميرطهماسبی را مامورتخليه كاخ وعمارت سلطنتی و دربار كرده بود. رضا ازپيشنهاد من استقبال كرد و گفت: ازاتفاق، خيلی فكرخوبی است. چون زنهای احمد علاف ) رضا احمد شاه را احمد علاف صدا میكرد! (و زنهای محمد حسن ميرزا) وليعهد – برادراحمد شاه ( دراندرونی هستند وخوبيت ندارد سربازها عزب اوغلی وارد اندرونی شوند. شما عدهای اززنهای محترمه را برداريد وامورمربوطه به زنها را سرپرستی كنيد(. من فردا به اتفاق خواهرانم وهمسران چند تن ازنظامیها، مثل خانم سرلشكر بوذرجمهری وسرلشكراميراحمدی وسرلشكريزدان پناه وسرلشكرامير طهماسبی وعبدالحسين تيمورتاش كه بنوبه خود زنان شيردل وبا جراتی بودند روانه عمارت شاه ودربارشديم. محمد حسن ميرزا همسرعقدی خود دخترشعاع السلطنه را طلاق گفته و حاليه زن عقدی نداشت اما وقتی به اندرون رفتيم ملاحظه كرديم بالغ بر 18 زن صيغهای محمد حسن ميرزا هستند كه بزرگترين آنها 14 سال داشت واز اهالی امامه درشمال تهران بود. محمدحسن ميرزا يك دختركوچك وخردسال ازهمسرسابقش ( مهين بانو) دختر شعاع السطنه داشت. عدهای اززنهای سلطان احمد شاه هم درآن محل حضورداشتند. من به زنها گفتم هرچه وسايل مربوط به خودشان دارند میتوانند بردارند وبا خود ببرند وواقعا نظارت كردم كه به هيچ كدام ازاين زنهای بدبخت ظلم نشود.
موقعی كه دراندرون بوديم سرتيپ مرتضی خان يزدان پناه تا پشت پرده قرمزجلو آمد و گفت: " امراعليحضرت پهلوی است كه فورا اندرون تخليه و همه وابستگان به احمد ميرزا، احمد شاه( وممدحسن ميرزا ) وليعهد- برادر احمد شاه (وخواجهها و خدمتكاران وله لههاو دايهها وخلاصه همه كسانی كه دراندرون شاهی بودند فورا محل را ترك كنند.) من ازپشت پرده قرمزبه سرتيپ مرتضی خان نهيب زدم كه ازآنجا برود. مرتضی خان گفت امرامرملوكانه است. اعليحضرت رضا شاه پهلوی دستور فرموده اند. گفتم برويد ازقول من بگوئيد دوساعت فرجه بدهند تا اين بدبختها وسايل شخصی خود را جمع آوری كنند. درداخل اندرون شاهی غلغلهای برپا بود. زنان احمدشاه وممدحسن ميرزا كه عموما صيغهای بودند سراسيمه ازاين اطاق به آن اطاق میرفتند ودرصندوقها را میگشودند وهرچه میتوانستند برمی داشتند. اين كاخ با شكوه كه میگفتند يادگاركريم خان زند بوده وبعدها آغا محمد خان وفتحعلی شاه آنرا وسعت داده اند تا به آن روزچنين صحنهای نديده بود. بعضی زنها به من مراجعه میكردند وبا گريه اظهارمی داشتند برای مراجعت به مسقط الراس خود پول كرايه ندارند. سرلشكرطهماسبی را موظف كردم به همه آنها خرج راه بدهد. بعضی زنها مال شمال بودند- بيشتر ازرشت- بعضی زنها مال اصفهان بودند- بعضی زنها ترك وازاهالی نقاط مختلف آذربايجان بودند. عدهای مال دهات اطراف تهران بودند. خواجهها وخدمتگزاران حرم مثل ابربهاری درآن سرمای زمستان گريه میكردند. هيچ كس باورش نمی شد كارسلسله قاجارتمام شده وبساط عيش و عشرت آنها منقص گرديده است. اين كاخ (كاخ گلستان) كاخ زمستانی احمد شاه بود و درتابستانها شاه قاجار به كاخ صاحبقرانيه وبرادرش (محمد حسن ميرزا) به كاخ اقدسيه میرفت. بعد ازرسيدگی به اموراندرونی وسروسامان دادن به وضعيت زنها ازآنجا بيرون آمديم تا سرلشكرطهماسبی وعملههايش اندرونی را مهروموم كنند. ازآنجا رفتيم به تالارآيينه واتاق محمدشاهی كه درجواراتاق برليان بود. وليعهد را چند ساعت قبل ازداخل عمارت بيرون كرده بودند. اما صاحب جمع نوكروفادارمحمدعلی شاه با آن موهای سفيد يك دست روی زمين نشسته بود وگريه میكرد. صاحب جمع اززمان خلع محمدعلی شاه، احمدشاه ومحمدحسن ميرزا را ترك نگفته ونسبت به آنها وفاداربود. آقای سهام الدوله پسرعلاالدوله هم گوشه ديگرسالن گريه میكرد. دراين اثنا سرتيب مرتضی خان يزدان پناه وارد شد وبه آنها گفت اگرمی خواهيد همراه محمدحسن ميرزا باشيد راه بيفتيد زيرا الساعه او را حركت خواهيم داد. من آمدم بيرون و از پشت پرده به داخل محوطه چشم دوختم. ديدم محمدحسن ميرزا وليعهد سابق، دكتراعلم الملك وبوذرجمهری درداخل محوطه ايستاده اند وصحبت میكنند. ازسرتيپ مرتضی خان پرسيدم موضوع چيست؟ مرتضی خان گفت: بحث پول است. وليعهد میگويد من پول برای خروج ازكشورندارم. گفتم برو موضوع را به رضا اطلاع بده و بگو تاج الملوك میگويد تا آنجا كه میتوانی به اين بدبخت كمك كن . مرتضی خان رفت و پس ازمدتی برگشت و گفت: اعليحضرت رضا خان پهلوی 5 هزارتومان انعام مرحمت فرموده اند تا محمدحسن ميرزا بتواند با آن خود را به عراق عرب وبعد هم به اروپا رسانده و به احمد شاه ملحق شود. بقيه ماجرا را بعدا اززبان اميرطهماسبی كه ماموراخراج وليعهد وبازمانده خانواده قاجارازكشوربود شنيدم. خلاصه اينكه كاخ گلستان وعمارات صاحبقرانيه واقدسيه وساير اقامتگاههای مربوط به قاجاراعم ازقصرقاجار، عشرت آباد، فرح آباد، كامرانيه وساير نقاط درمنظريه وامثالهم تخليه ومهروموم وتحويل گرديد. بدين ترتيب پس ازحدود 150 سال، آخرين شخص منتظرسلطنت (محمد حسن ميرزا) كه منتظربود بعد ازاحمدشاه به سلطنت برسد از كشور رفت و طومارسلطنت قاجاردرهم پيچيد. س: درآن موقع قدرتهای خارجی حكومت جديد را به رسميت شناختند؟ ملكه مادر ( تارج الملوك(: بله. اول دولت كه رژيم جديد ايران را به رسميت شناخت انگلستان بود ودوم دولت روسيه بود. يعنی دوقدرت اصلی آن روزدنيا.(صفحه 149) تيمورتاش- مرد مقتدر دربار رضاشاه عبدالحسين تيمورتاش(سردار معظم خراسانی) پسر كريم دادخان معززالملك بجنوردی بود و چون پدرش از اشراف بود، عبدالحسين را برای تحصيل به عشق آباد و بعد هم به سن پطرزبورگ به مدارسی كه مخصوص فرزندان اشراف بود فرستاد وعبدالحسين با تربيت روسی بزرگ شد. صد البته، من تيمورتاش را بهتر از همه میشناسم و از او خاطرات فراوان دارم، چون مدام او همراه رضا بود. تيمورتاش مدتی وكيل مجلس شورا بود و بعد هم وزير دربار شاهنشاهی شد. از خصوصيات بارز تيمورتاش زبان بازی و پشت هم اندازی بود. آدم خوش قيافه و خوش لباس و حرافی بود. به خانمهای زيبارو خيلی تمايل داشت و مشروب الكلی هم زياد از حد مصرف میكرد. با اين همه كارش را خوب بلد بود و رضا آزادش میگذاشت و اهميتی به شيطنتهايش نمی داد. خيلی از رجال و سياسيون میآمدند و از تيمور سعايت و بدگوئی میكردند، اما رضا به او متمايل بود و همه اين گزارشات را ناديده میگرفت. تيمور پس از پايان تحصيلات نظامی مدرسه سن پطرزبورگ مدتی به مسكو رفت و كارمند سفارت ايران شد. بعد كه به ايران امد رئيس قشون خراسان شد. كم كم به واسطه هوش و ذكاوت و نفوذ خانواده اش رشد كرد و به تهران آمد و وكيل مجلس شد. مشيروالدوله كه كابينه تشكيل داد او وزير عدليه شد. تيمورتاش در صحبتهای خصوصی به من میگفت خيلی جالب است كه دراين مملكت با آنكه "عدالت" وجود ندارد دستگاه عدليه عريض و طويلی درست كرده اند! موقعی كه مدرس مجلسیها و مردم را عليه رضا (سردار سپه وقت) تحريك میكرد و بنای مخالفت با رضا را گذاشته بود تيمورش تا فراكسيون طرفداران رضا را در مجلس بنا گذاشت و به نفع رضا فعاليت شبانه روزی میكرد. در ماجرای جمهوريخواهی و بعدا تغيير سلطنت، تيمورتاش به اتفاق علی اكبرخان داور خيلی به نفع رضا زحمت كشيد و همين امر سبب شد تا در كانون توجه رضا قرار بگيرد. رضا بعد از شاه شدن برايم تعريف كرد كه پيشنهاد تغيير سلطنت را تيمورتاش تهيه كرده و شبانه به خانه يكی يكی نمايندگان برده و آنها را وادار به امضاء كرده است. رضا به تيمور خيلی علاقه داشت و پس از رسيدن به سلطنت او را به وزارت دربار برگزيد. حتما میدانيد كه در مراسم تاجگذاری رضا، تيمور بود كه تاج كيانی را در سينی طلا جلو برد و به رضا تقديم كرد. روزی هم كه قرار بود شمشير خاندان زنديه به رضا تقديم شود، باز هم تيمور اين وظيفه را عهده دار شد. موقعی كه به دستور رضا مسئوليت مذاكرات با شركت نفت انگليس به عهده تيمور گذاشته شده و تيمور متصل بين تهران و لندن در مسافرت بود، كيف دستی او در خارج از كشور ربوده شده به دست انگليسیها افتاد و آنها با توجه به اسنادی كه از كيف دستی تيمور بدست آورده بودند فهميدند وزير دربار ايران برای اتحاد شوروی جاسوسی میكند! در مراجعت تيمورتاش به كشور رضا او را تحويل نگرفت و برخوردهای توهين آميزی با او میكرد. حتی در حضور ما به او فحشهای ناموسی میداد.... خلاصه مطلب اينكه تيمور به جرم جاسوسی دستگير و به داشتن ارتباط با "كاراخان" روسی اعتراف كرد و در زندان قصر قاجار مقتول گرديد و به سزای اعمالش رسيد.... بعد از آنكه رضا دستور داد تيمور را به محبس بيندازند تيمورتاش خيلی التماس میكرد و افراد را واسطه میساخت تا نزد رضا شفاهت او را كرده و وسايل استخلاصش را فراهم بيآورند. حتی خود كارخان كه كميسر روابط خارجی اتحاد شوروی بود به تهران امد و تقاضای استخلاص تيمور را كرد كه رضا نپذيرفت و دستور داد او را راحت كنند. (ما در آينده، شرح پرونده سازی برای تيمورتاش و قتل فجيع او در زندان را به نقل ازكتاب "سه زن" نوشته مسعود بهنود منتشر خواهيم كرد.) ترور ميرزاده عشقي - عشقی را میشناختيد؟ البته. البته! من عشقی را میشناختم. عارف در قضيه جمهوری خيلی طرفدار رضا بود و در وصف رضا شعرهای خوب و محكم میگفت. من شاعران زيادی را میشناختم كه حالا اسمشان يادم نيست. يكی از حوادث تاسف بار ماجرای كشتن ميرزاده عشقی بود. رضا میگفت: "اين جوان را كشته اند تا گناه قتل او را به گردن طرفداران جمهوری بياندازند!" عشقی را ملك الشعرای بهار وارد كار شعر و سياست كرده بود و عشقی يك مدت هم با علی دشتی رفاقت داشت و با او رفت و آمد میكرد. ملك الشعرای بهار هم از مخالفين رضا بود. عشقی را هم كه جوان خوش قريحهای بود تحريك میكرد. در سيزدهم سرطان 1303 دو نفر وارد منزل عشقی شده و به او طپانچه میاندازند. يكی از آن دو نفر موفق به فرار میشود اما نفر دوم كه ابوالقاسم نامی بود دستگير و تحويل پاسبانان میگردد. من از يادآوری خاطرات شوم و تلخ مربوط به هركه باشد خوشم نمی آيد و بيشتر دوست دارم خاطرات خوش گذشته را بخاطر آورم. حال يك تغيير ذائقه بدهيم. بنده هم مثل همه ايرانیها حافظ را اول شاعر ايران میدانم و اعتقاد قلبی فوق العاده و عجيب به او دارم. كسانيكه مرا از نزديك میشناسند و با من بوده اند میدانند كه ديوان حاظ هميشه در كنار دست من بوده و ممكن نمی شد كاری را بدون مراجعه به ديوان حافظ شروع كنم. محمد رضا هم كه اعتقاد مرا به حافظ میدانست اوائل كارش در تصميمات مهم پيش من میآمد تا برايش فال حافظ بگيرم! بعد از حافظ به خيام علاقه زياد دارم و شايد برايتان عجيب باشد بگويم كه هر وقت در زندگی احساس ناراحتی و يا تاثر میكردم اشعار خيام را میخواندم و آرام میگرفتم. واقعا دنيا را خيام درست شناخته بود و بس!!
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 772 - اول بهمن یماه 1399