بمناسبت سالگرد خاموشی ابدی لنین زندگی دوباره "لنین" بار دیگر آغاز شده سعید محمد- سویتسکایا راسیا آزاده اسفندیاری |
روز 21 ژانویه سال 1924 ولادیمیر ایلیچ لنین، در سن 53 سالگی با زندگی وداع گفت. انسانی که راه نوین و افتخار آفرینی را برای بشریت گشود. حجم بی اندازه ای کاغذ و جوهر برای کتابها، روزنامهها و مقالاتی که در مورد ولادیمیر ایلیچ اولیانوف یا لنین (1870 - 1924) رهبر بلشویکهای روسیه و انقلاب کبیر اکتبر، در کتابهای درسی و یا تاریخ معاصر آمده اند، استفاده شده است. بیشتر آنچه در باره وی به رشته تحریر در آمده، توسط سفارشات سیاسی به نویسندگان دیکته می شود، خواه پیروان تروتسکیست ها باشند، یا کمونیست ها، یا حتی افسران اطلاعاتی در انگلیس و سایر کشورهای غربی یا رادیکال ترین مخالفان انقلابی که لنین مبتکر آن بود. به همین مناسبت، تقریباً غیرممکن است نسل ما تصویر واقعی شاهکار این رهبر را بازسازی کرده و به نقش تاریخی او در انجام اولین آزمایش در زمینه اجرای ایده های مارکسیسم در جهان، از انجام انقلاب تا ایجاد یک حکومت پرولتری پی ببرد. بیشتر معاصران ما از میان روشنفکران بورژوازی غربی که به مناسبت صدمین سالگرد انقلاب 1917 درباره او نوشتند چیز جدیدی به آنچه می دانیم اضافه نکرده اند: نه طارق علی (نویسنده و فیلم ساز بریتانیایی- پاکستانی.م )، نه "اسلاوی ژیژک" و نه کسانی دیگر. واقعیت این است که امروزه لنینیسم، به عنوان یک روش سیاسی واضح و روشن، نه تنها در رسانه های جامعه سرمایه داری و محافل بورژوایی، حتی در میان چپ مدرن که تنها نامی از آن باقی مانده مورد توجه می باشد. البته لنین از هر نظر یک فرد استثنایی است. به اعتبار نوشتههای او ( کتاب های کامل در 54 جلد) و فعالیتهای انقلابی در حزب اما مهمترین افتخارات وی کار در احیای اندیشه سیاسی و جذابیت تجربه او است. در عین حال دولت و انترناسیونال کمونیست قبل، حین و بعد از انقلاب روسیه نیز مد نظر می باشد. همه موارد را برای تجدید تلاش فکری چپ، با شکست های آشکار آن در دنیای امروز، با صدای رسا که زمان دگر گونی فرا رسیده است باید بهره گرفت. می توان گفت، تجربه لنین، مبتنی بر پنج اصل اساسی بود. اولین مورد، تعهد تزلزل ناپذیر به انقلاب پرولتاریا (درک وسیع تری از تعریف کلاسیک پرولتاریا) که دیکتاتوری طبقه کارگر را برقرار می کند. دوم، رد مطلق امپریالیسم وهژمونی آنست. سوم، عدم امکان سازش و همزیستی با فاشیسم بورژوازی و سرنگونی خشونت آمیز آن. چهارم، وجود حزب انقلابی ابزاری برای عملكرد موثر سیاسی و اصل پنجم، مخالفت بدون سازش با انواع ظلم های اجتماعی اعم از آنچه از قدیم به جا مانده است یا جدید. هنگامی که از این اصول صحبت به میان می آید، تجربه لنین و همراهان بلشویک وی را از سالهای 1893، 1905 و 1917 به معنای واقعی کلمه و نه صوری که بیان واقعی اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی از روح مارکسیسم در متن معماری و فضای اجتماعی معاصر است باید در نظر گرفت. ضمن این که، مبارزات طبقاتی امروز اشکال مختلفی به خود گرفته اند. مضافا، این اصول نمایانگر یک کل منسجمی است که هر رشته آن به عنوان ساختاری به هم پیوسته و در یک رابطه دیالکتیکی مداوم که بر یکدیگر تأثیر می گذارند. این فرمول، منطق انقلابی یک برنامه اساسی برای همه کسانی است که می خواهند جهان را تغییر دهند. زیر بنایی است که هر تجربه انقلابی بعدی بر اساس آن بنا می شود و دلایل شکست آن را تعیین می کند: از تجربه یونانی حزب SYRIZA (یک داستان غم انگیز در سال 2015) تا حزب Podemos اسپانیا تا Corbinism انگلیس و سوسیالیسم خارق العاده توسط برنی سندرز، در ایالات متحده آمریکا. پس معنای عملی ایده های انقلابی چیست که می تواند نوستالژی چپ را برای دوران با شکوه و عطش بازگشت به دوران طلایی کمونیست ها برآورده کند اما در واقع شبیه افسانه باستانی برای نسل جدید است؟ تفکر انقلابی لنین امروز برای یک سرباز ارتش سوریه که با تمام روح و جسم در مرز ادلب می جنگد به چه معناست؟ برای یک مبارز حزب الله لبنان که با انگشت روی ماشه باید هوشیار باشد و بازی های دشمن اسرائیلی را تماشا کند؟ برای یکی از ساکنان شبه جزیره عربستان که خانواده آل سعود به دلیل تن ندادن او به قانون دولت سعودی به زندان افتاده است؟ یک دانشجوی دانشگاه لبنانی که دنیای او درگیر یک مبارزه پیچیده بین نیروهای قدرتمند در کشورش می باشد؟ و دیگر آنکه تحمل اتحاد واشنگتن برای سرنگونی رژیم های ملی و کشته شدن میلیون ها نفر برای قرار دادن جنگهای نیابتی به جای خود امکان پذیر نیست. دولتهای فاسد غربی دیگر نمی توانند میلیاردها سرمایه عمومی را صرف نجات بانکداران و قماربازها در بازارهای مالی جهان تقسیم کنند. دیگر نمی توان شاهد کشتن ده ها هزار انسان توسط ویروس جدید بود که عمدتاً فقیر، بیمار، پیر و ناتوان، مهاجران و اقلیت ها بود. در حالی که افراد ثروتمند در قلعه های خود با کنترل از راه دور دولت ها را اداره می کنند و سیاست نابودی سیستماتیک جهان را رقم می زنند. دیگر تحمل آلودگی، تغییرات آب و هوا و کاهش منابع جهانی به نفع تعداد انگشت شماری از خانواده های قدرتمند امکان پذیر نیست. دیگر نمی توانید تماشا کنید که چگونه وضعیت نا همگون اقتصادی ادامه دارد و شکاف بین 1٪ و 99٪ جمعیت، در سطح جهانی بین شمال و جنوب افزایش می یابد. همه اینها اکنون اتفاق می افتد، در حالی که برای کسی پوشیده نیست که چنین بی عدالتی ریشه اکثر مشکلات جوامع مدرن است: بیماری، جرم، خشونت و قاچاق مواد مخدر، فحشا به اشکال مختلف، محرومیت اجتماعی، انحرافات روانی، جهل و در نهایت تخریب کل جهان. با وجود همه این مصائب، دنیای امروز در گیر بحرانی است که نیاز به تغییر انقلابی دارد. زیرا این تنها راه نابودی نظام سرمایه داری است و جایگزین آن یک سیستم عادلانه تر برای همه مردم جهان. این تغییرات فقط توسط طبقه کارگر و سایر کشورهای جهان (علمی، منطقی و تاریخی) قابل انجام است. بشریت قبلاً راههای دیگری را در کوره آزمایش از سر گذرانده است. نخبگان هرگز منافع خود را رها نخواهند کرد و اگر مجبور شوند دست به بالا ترین جنایات و خونریزی خواهند زد. تابلوی کمون پاریس با 30 هزار قربانی مقابل چشمان ما قرار دارد. در شرایط حاضر، ما رئوس مطالب مشخص و چشم اندازهای معینی داریم. از نظر اقتصادی، آمریکا بیش از یک پنجم جهان نیست و در مقابل چشمان ما تجربه بزرگی از رویارویی با استبداد بزرگ وجود دارد. کوبا 60 سال از آزادی خود قهرمانانه دفاع کرده است. جمهوری دمکراتیک خلق کره بازدارنده هسته ای است. چین یک الگوی اقتصادی مختلط امیدوارکننده دارد که نیروی محرکه اقتصاد جهانی است. در سوریه ما توانستیم از یک حمله جهانی جلوگیری کنیم و از جنگ آمریکا علیه یک کشور کوچک در محاصره که آزادی آن قبلاً آغاز شده بود جان سالم به در بردیم. در ایران، رژیم این کشور با وجود 40 سال محاصره، مقاومت نشان می دهد. در لبنان، حزب الله به طرز چشمگیری جلوی اسرائیل ژاندارم منطقه را می گیرد. ونزوئلا با دشمن میجنگد و مدل سوسیالیستی خود را می سازد و توسعه می دهد. روسیه یک رقیب قدرتمند برای آمریکایی ها است. یمن دلاورانه در مقابل ریاض، ابوظبی و تل آویو مقاومت می کند. در برابر همه این مناقشات متعدد باید تحرک لازم، به هم پیوستگی و اتحاد بوجود بیاید، زیرا در گیری و جنگ در جبهه های مختلف، هرچند که شدید باشد در طولانی مدت جواب لازم را نخواهد داد. اگر بپذیریم که انقلاب اجتناب ناپذیر می باشد، ما تجربه موثر تری از انقلاب بلشویکی 1917 نداریم. البته پرتو آن ما را همراه با تجربیات بعدی چین، کره شمالی، کوبا و ایرلند و سایر مناطق جهان، با الهام از انقلاب روسیه روشن می کند. در این راستا، شناخت ولادیمیر ایلیچ لنین، شایستگی های او به عنوان فردی خارق العاده، عمیق درک، شجاعت و ذهنی توانا و قدرت بسیار امری است حیاتی. خصوصیات لنین، در تمام مراحل زندگی وی نمایان بود. به عنوان مثال، تلاش های خارق العاده ای که کمک کرد تا کمیته مرکزی حزب بلشویک را متقاعد کند تا پس از شکست دولت موقت کرنسکی تا اکتبر 1917، رهبری انقلاب در روسیه را به دست گیرد. یا شجاعت افسانه ای او در رویارویی با نیروهای ضدانقلاب روسیه که با مرتجعین از سراسر جهان علیه دولت نوپای شوروی متحد شده بودند. حتی وقتی پس از حمله تروریستی و زخمی شدن، وی با خستگی مفرط که دیگر نمی توانست دولت را اداره کند، تا آخرین لحظات مقاومت کرد، نوشت و با اشتیاق کارگران را به وفادار ماندن به کشورشان تشویق کرد. نبوغ لنین به عنوان یک نظریه پرداز در نوشته های متعدد او منعکس است. او نابغه ای بود با تفکر استراتژیک و تاکتیکی شگفت انگیز. با دیدی کاملاً واضح از روند تاریخ و مبارزه طبقاتی در فواصل زمانی معین. شاید شاهد این امر، موضع قاطعانه وی زمان اعلام جنگ جهانی اول در سال 1914 و سقوط انترناسیونال دوم پس از انتخاب چپ به نفع سیستم های ملی کشورهایشان باشد. او عملاً تنها کسی در رهبری بود که این موقعیت را به عنوان فرصتی نادر و تاریخی برای درهم شکستن رژیم های در حال نابودی اروپا به جای پنهان شدن در پیله های ملی هنگام تسلیم بسیاری از چپ ها می دید. رفقا! لنین یکی از ماست. او جنگید و زندگی خود را وقف پرولتاریای پراکنده و فقیر جهان کرد. او اولین کسی بود که با پایان دادن به حاکمیت بورژوازی و پایه گذاری یک دولت مدرن معجزه کرد. قبل از انقلاب، لنین وصیت کرد: «آموختن، آموختن، آموختن»! شعارهای حزب او به این گونه بودند: «صلح برای مردم!»، «نان برای گرسنگان!»، «زمین برای دهقانان!» آیا اکنون در تلاش هستیم تا طرح کاملاً متفاوتی داشته باشیم؟ درود بر شما، در روز آرامش گرفتن ولادیمیر ایلیچ اولیانوف. http://www.sovross.ru/articles/2074/50626 تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 773 - 8 بهمن یماه 1399