صبر تلخ -18 در حمایت از خمینی و مذهبیون زیاده روی کردیم!
وجود«هیئت موتلفه» درکنار آقای خمینی یک مقدار هشدار بود! این آقایان، به تعداد مساجد، بلندگو داشتند و از همان جا پایه های آینده خودشان را درست کردند! رژیم و «ساواک»، نهایت انعطاف را هم در قبال اینها به خرج داد! و به موقع هم حکومت را دو دستی تحویل آنها داد! بعدها ما مطلع شدیم که آقای فردوست «اداره هشتم ساواک» را دست نخورده تحویل آقایان داده است! یعنی توافقاتی انجام گرفت. وقتی که امپریالیسم، به خصوص آمریکا متوجه شد که شاه دیگر ماندنی نیست و نیاز به یک آلترناتیو است بموقع دست به کار شد! |
آغاز فعالیت رسمی
- لطفا بحث جلسه پیش را ادامه بدهید؟
در چارچوب پرسش های رفقای رهبری(در این باره که نظر رفقای از زندان بیرون آمده درباره فعالیت علنی حزب چیست؟)، با رفقا حجری، باقرزاده، شلتوکی، کی منش، ذوالقدر مشورتی داشتیم و به اتفاق آراء نظرمان این بود که ما با نظر مثبت به بازگشت رفقا به ایران نگاه می کنیم. حتی من به آن جمله افزودم که اصلا ضروری است رفقا به ایران برگردند و حضور داشته باشند! نکته دیگر این بود که از ما خواسته بودند که دیدارهایی با کادرهای قدیمی حزب انجام بگیرد و آمادگی اینها را برای تجدید فعالیت اطلاع بدهیم که به خودی خود، این مسئله هم بخشی از برنامه روزهای آتی ما را تشکیل می داد. نکته سوم این بود که اطلاعاتی در باره همین جریانات سیاسی مذهبی که در ایران هستند و روی هم رفته دارند خودشان را نشان می دهند که افراد موثرشان چه کسانی هستند و نوع آشنایی و مراودات ما و این که تا چه اندازه پذیرای ما هستند، بدهیم! نکته بعد این که آیا امکان ایجاد یک مرکزی با مشخصه دفتر حزب توده ایران، مثلا دبیرخانه کمیته مرکزی حزب توده ایران وجود دارد؟ آیا چنین چیزی امکان پذیر است؟ آیا می شود شما آزمایشی در این زمینه بکنید؟ تا آنجا که به یادم می آید، چیزهایی در این حد بود. خوب طبعا این نه فقط به لحاظ نکاتی بود که در این یادداشت ما با آن مواجه شدیم، بلکه قبل از آن هم در ذهن ما بود. اصلا کار ما همین چیزها بود و بایستی هر چه زودتر انجام می دادیم. ما در نظر داشتیم که با آشنایی ها و شناخت هایی که از رفقای حزبی، چه در زندان، چه کسانی که آزاد شده بودند و گروه های مختلف حزبی داشتیم، تماس هایی بر قرار بکنیم. و زمینه های تجدید فعالیت علنی حزب را فراهم بکنیم. همان موقع ما اطلاع داشتیم که غیر از «سازمان نوید» گروه های دیگری هم بر اساس اصل عدم تمرکز وجود دارند و خودشان مستقیما با مرکز حزب در ارتباط هستند. بسیاری از آنها را ما نمی شناختیم ولی می دانستیم که چنین چیزی وجود دارد. اینها مخفی بودند، ما می خواستیم چیزی علنی به وجود بیاوریم، بنابراین بهتر بود از همان کسانی که در زندان بودند، آشنا بودند و در عین حال امتحان هایی را پس داده بودند و صلاحیت کافی داشتند، استفاده کنیم. بر این بودیم که دیداری داشته باشیم و بین رفقا تقسیم کار بکنیم! با کسانی که به دیدار ما می آمدند یا ما می رفتیم سراغ آنها، یک سازماندهی مقدماتی انجام بگیرد تا وقتی که رفقا از مهاجرت بر می گردند، زمینه های اولیه کار فراهم آمده باشد. مزید بر این، با توجه به این که آشنایی هایی در زندان با گروه های مختلف پیدا کرده بودیم، در وهله اول، ارتباط با چپ ایران، غیر از حزب توده ایران، و در وهله دوم نیروهای مذهبی مترقی، ضروری بود. وقتی که می گویم نیروهای مذهبی، در آن زمان فعال ترین آنها «موتلفه» ای ها، گروه مهدی عراقی بودند. طبیعتا ما نمی توانستیم با آنها هیچ گونه مراوده ای داشته باشیم! آنچنان که در زندان هم نداشتیم. از مجموعه افراد اینها که کسانی مثل عسگراولادی، امانی، حیدری، کلافچی بودند. فقط مهدی عراقی بود که در زندان با ما مراوداتی برقرار و رفت و آمدی می کرد! والا آنها همچنان در لاک خودشان بودند و ما هم اشتیاقی برای مراوده با آنها نداشتیم! - این بعد از سال 54 بود یا قبلش هم به همین صورت بود؟ - اینها اصلا تیپشان همینطور بود! مسائل سال 1354 عمدتا در ارتباط با «سازمان مجاهدین» مطرح می شود؛ اما در ارتباط با چپ، گروه موتلفه معتقد بودند که چپ نجس است! چپ کافر است! و آنچنان در لاک خودشان بودند که بدون این که تعرضی از جانب کسی انجام گرفته باشد، مواجه خاصی یا حتی از لحاظ نظری مطلبی بیان شده باشد، اینها از همان ابتدا حساب خودشان را جدا کرده بودند! چون مسئله مربوط به آن ایام و دهه پنجاه نبود، از دهه بیست اینها به روی چپ شمشیر را کشیده بودند! شما در نظر بگیرید که نواب صفوی، به دست یک طفل صغیری مثل عبدخدایی، هفت تیر داد که برود دکتر فاطمی را که رادیکال ترین فرد «جبهه ملی» بود، ترور بکند! اینها جایگاهشان این چنین بود! مضافا این که به گمان من «فداییان اسلام» بر اساس یک برنامه – نه صرفا از آن خودشان – بلکه با یک سیاست خارجی هدایت می شدند که: چه کار بکنند! چه کسی را ترور بکنند! و برای سرکوب آن موج جنبشی که در جامعه ایران اواخر دهه بیست شکل گرفته بود و منجر به آمدن مصدق در راس کابینه شد، چه صحنه آفرینی هایی بکنند! - می دانید آقای عمویی! مسئله ای در مورد آقای به آذین هست، و آن این که ایشان در خاطراتشان کاملا حسابگرانه و با حواس جمع نسبت به آقای خمینی قضاوت می کنند! (خاطراتی که تا سال 57 نوشته اند.) قرینه دیگری که دارم، سخنان آقای سپانلو است، ایشان می گویند که وقتی می خواستیم پیش آقای خمینی برویم، آقای به آذین اصلا با آمدن کانون نویسندگان و شعرا... موافق نبود. ولی بعد از آمدن اعضای حزب به ایران، ناگهان این روند عوض می شود! در کتاب آقای به آذین به نام «نامه هایی به پسر» (جدیدا در آمده است، به پسرش زرتشت – که بعدها در پاریس فوت شد – نوشته است) و نامه های پس از انقلاب که مملو از تعریف و تمجید و یک نوع حس عاشقانه مذهبی به آقای خمینی است که رهبری ملت را بر عهده گرفته است و... اصلا ما آن دقت و حسابگری خیلی روشنفکرانه قبل از انقلاب را در آنها نمی بینیم. آیا چنین مسئله ای برای شما هم پیش آمد؟ یعنی قبل از این که اعضای حزب به ایران بیایند، شما نسبت به آقای خمینی چه نظری داشتید؟ عموئی: بله، برداشت شما در باره نامه آقای به آذین درست است. به آذین اصولا مخالف اینها بود! حتی نمی دانم شما متن سخنرانی که قبل از انقلاب، در آستانه انقلاب، در همین اجتماعات انجام می گرفت، از به آذین شنیدید یا نه؟ آنجا دقیقا مسئله «دیکتاتوری نعلین» را مطرح می کند! که از طرف حزب به او یادآوری می شود که «در این زمینه افراط کردی و نباید چنین اصطلاحی به کار می بردی و...» پس از آن به گمان من، یک مقدار تغییر لحن او ناشی از پذیرش موضع حزب در قبال روحانیون بود، نه حس عاشقانه مذهبی که شما مطرح می کنید! واقعیت این است که ما شناخت دیگری نسبت به مذهبی ها داشتیم و این نه مربوط به سال 1357 و بیرون آمدن ما از زندان بود. در کتاب خاطراتم هم اشاره ای به این مسئله دارم، پیش از اواسط دهه چهل، زندان در انحصار چپ بود و قبل از دهه چهل، در انحصار فرزندان حزب توده ایران بود. اما از 15 خرداد 1342 تا حدودی، ولی همین طور که جلو می رفتیم، تعداد زندانیان سیاسی مذهبی رو به افزایش بود. به ویژه این که روحانیون هم به تعداد قابل توجهی بینشان بودند. با گذشت ایام و مذاکراتی که با برخی از اینها داشتیم، منجمله بحث های زیادی که با حجتی کرمانی یا با بعضی از همین جوانان «حزب ملل اسلامی» داشتیم، به این نتیجه رسیدیم که فضای سیاسی ایران و مبارزین، ترکیب جدیدی پیدا کرده است. درست است که گروه های جدید و جدیدتری از چپ به عرصه مبارزه آمدند و بعد به ویژه طرفداران مبارزه مسلحانه چریکی به میدان آمدند، ولی فضا، فضای دیگری بود.
در باره آقای خمینی، واقعیتش این است که ما هیچ شناختی از او نداشتیم، تنها بعدها، بعد از این که از زندان بیرون آمدیم، بعد از این که رفقا از مهاجرت به ایران آمدند، بعد از این که نشست و برخاست هایی، حتی با مذهبی های گوناگون داشتیم، شناخت ما نسبت به آقای خمینی شکل گرفت. اما من صریحا بگویم که هیچ زمانی، آنچه که در ارگان حزب، به صورت تایید گفته های آقای خمینی، که غالبان در «نامه مردم» تیتر می شد، در باور من نبود! و نشانه بارز این مطلب، اعتراضی است که من به رفیقمان بهزادی در باره سرمقاله های «نامه مردم» کردم! روزی یکی از شماره های «نامه مردم» را بردم پهلوی رفیقمان بهزادی، (او مسئول شعبه سیاسی و روزنامه «ارگان» هم زیر نظر شعبه سیاسی و سردبیر «نامه مردم» هم دکتر بهزادی بود.) گفتم: ببینید، این روزنامه چهار مقاله اصلی دارد که سه تای آن مربوط به آقای خمینی است! مگر روزنامه ما ارگان ایشان است؟ این روزنامه ارگان حزب توده ایران است! چرا باید این طور باشد؟! بحثی در باره ضرورت هموار کردن راه همراهی، همگامی، پیشبرد انقلاب، حفظ دستاوردهای انقلاب و از این قبیل... بین ما در گرفت. گفتم: این بحث، جدا از نوشتن این نوع مقالات است، این مقالات اصلا کمکی به این هدف نمی کند، این مقالات یک مقدار ما را گمراه می کند، ما یک خط کلی داریم و آن خط کلی راهنمای ماست! درست است، ما تلاش می کنیم. همین نیروهایی که در جهت تعمیق دستاوردهای انقلاب عمل می کنند متحد ما هستند و باید در این عرصه کار کنیم. ممکن است در این زمینه بعضی نیروها اشتباه بکنند، یعنی در مقطع کنونی حتی لطمه بزنند! عینا مثل رفتاری که دوستان چریک فدایی ما با تفنگ هایی که در ترکمن صحرا به دست گرفته بودند، یا جنگیدنشان در کردستان، انجام می دادند! چقدر ما نشستیم و با اینها کلنجار رفتیم که بچه ها، دارید هم به خودتان و هم به ما، هم به کل انقلاب لطمه می زنید، این کار را نکنید! ولی یک وقت هست که خیر، یک جریانی با یک اندیشه معین و مطلب معین، یواش یواش سنگینی شعارها را روی چیزی می گذارد که آن جنبه های مثبت را، تحت الشعاع قرار می دهد. ما در پذیرش «خط» همواره گفتیم که پذیرش موضع آقای خمینی، در چارچوب «خط مردمی و ضد امپریالیستی امام» است. ما هیچ وقت طرفدار «خط امام» نیستیم و نخواهیم بود! چون خط امام علاوه بر «مرگ بر آمریکا»، «مرگ بر شوروی» هم دارد! علاوه بر مبارزه به خاطر دستان پینه بسته دهقان، آن بازاری غارتگر دلال را هم همراه خودش و نزدیک تر به خودش دارد! چون من بارها به رفقایمان گفتم نزدیک ترین گروه مذهبی به آقای خمینی در جماران، «موتلفه» است و به خاطر بسپاریم که اینها آن نیروی سیاه تباهی آوری هستند که از دهه بیست، همچنان در ایران مبارزاتی را علیه مارکسیسم کرده اند! اصلا با این اندیشه برای اتحاد اسلام، و با یک نگرش بسیار مرتجعانه و بر مبنای روش های تروریستی، خیلی خطرناک اند! امروز ما شاهد جریانی به نام بن لادن و «القاعده» هستیم، هسته هایش همان موقع در ایران وجود داشته و الان هم وجود دارد! نمی دانم شما این نوار آقای دکتر حسن عباسی را شنیده اید؟ برای من آورده اند، اصلا وحشتناک است! کجا پی «القاعده» می گردند؟ اینجاست! نشسته است! استاد دانشگاه، شما نمی دانید، یک ساعت سخنرانی و یک عده هم وسط کار یکدفعه الله اکبر و تکبیر و مرگ بر... مرگ بر... می گویند! صریحا می گوید: خطر پشت گوش ماست! بله، آقای خاتمی! گفتگوی تمدن های او این بلا را به روزگار ما آورد! تساهل و تسامع او این کارها را با ما کرد! دانشجوهای ما را منحرف می گوید،او منحرفشان کرد! ما بسیج نیروهای خودمان را چنین می کنیم، چنان می کنیم، همین الان هم برنامه اش را ریخته ایم، تنگه هرمز را به موقع می بندیم، از بین می بریم!
یک مشت لاطائلات ردیف کرده است، آدم فکر می کند که بی خودی دارند دنبال آقای زرقاوی می گردند! همین جا نشسته است و آزادانه توی کشوری عمل می کند که خاتمی بیچاره هنوز رئیس جمهورش است! حالا پر و بالش را ریخته اند، این سید را به این روزگار نشانده اند! واقعا آدم دلش به حالش می سوزد! آن وقت او نامش رییس جمهور این مملکت است، ولی این جور آزادانه توی CD چه اهانت های عجیب و غریبی به این مرد می کند! خوب، من فکر می کنم دقیقا از بالا حمایت می شود و این فقط یک استاد دانشگاه به نام آقای حسن عباسی نیست، مجموعه ای است که در سپاه دست دارد، در روحانیت دست دارد، در بازار دست دارد، اینها سازمان یافته و گسترده عمل می کنند! و صریحا می گوید (فردا پس فردا خواهید دید!) یعنی دارد تهدید می کند که (ما می آییم، ما فردا می آییم.) الان هم هستید! دارید همه کارهایتان را می کنید! به هر حال وجود همین «هیئت موتلفه» که بسیار نزدیک به آقای خمینی بود، یک مقدار هشدار بود! و در واقع در بحثی که با رفیقمان بهزادی داشتیم، گفتم: یک مقدار جانب احتیاط را رعایت بکنید! من در مجموع خط حزب را تایید می کنم. خط حزب درست است. اگر حزبی بخواهد فعالیت علنی و موثر داشته باشد، باید حضور داشته باشد! تا بتواند مجموعه آن تاریخ مجعولی که طی دهه های گذشته برایش ساخته و در اذهان گنجانده و نشانده اند، بزداید! این که در 28 مرداد این حزب توده بود که موجب این شکست شد! این که در سنوات بعد، این حزب توده بود که موجب چنین و چنان... این حزب باید یک حضوری می داشت تا علنا بگوید «آقا، این چهره ای که از این حزب ترسیم کرده اند، آن چیزی است که جاعلین تاریخ درست کرده اند. حزب این است و حرفش این است!» و برای این، لاجرم باید هزینه پرداخت! خوب، این را بارها من تکرار کرده ام، آن موقع هم به رفیقمان جوانشیر گفتم: از بعد از 28 مرداد 1332، چپ یا اعدام شد، یا در زندان بود یا در به در بود! ولی این آقایان، به تعداد مساجد، بلندگو داشتند و از همان جا پایه های آینده خودشان را درست کردند! رژیم و «ساواک»، نهایت انعطاف را هم در قبال اینها به خرج داد! و به موقع هم حکومت را دو دستی تحویل آنها داد! بعد ما مطلع شدیم که آقای فردوست «اداره هشتم ساواک» را دست نخورده تحویل آقایان داده است! یعنی توافقاتی انجام گرفت. وقتی که امپریالیسم، به خصوص آمریکا متوجه شد که شاه دیگر ماندنی نیست و نیاز به یک آلترناتیو (جایگزین) دارد، خیلی کوشید، از سال 1356 شروع به تلاش کرد! در سطح بالای رژیم جابه جایی انجام گرفت، آموزگار جای هویدا آمد، بعدش شریف امامی آمد، بعدش ازهاری آمد، کوشش کردند دکتر صدیقی را بیاورند (البته، صدیقی می گوید من نپذیرفتم! ولی پذیرفته بود، کابینه اش هم... به هر حال اختلاف بینشان افتاد، بگذریم، ماهیت این دوستان ملی ما هم یک مقداری...! ما همیشه سعی می کنیم که حرمتشان را حفظ بکنیم!) خوب، رسید به بختیار! آمریکا خیلی کوشش کرد که تحولات را در آن سطح متوقف کند! ولی واقعا به این نتیجه رسید که در ایران غلیانی رخ داده است که زمینه هایش سال ها قبل فراهم آمده است، توده میلیونی را ظرف یک دو ماه نمی شود بسیج کرد، یک زمینه تاریخی از لحاظ اندیشه فراهم آمده است! خوب، حسابش با دو دو تا چهار تا روشن بود. آقای خمینی خودش بود! یعنی مامور اینها نبود که طی سال ها او را آماده کرده باشند و حالا بخواهند تحویل بدهند! خیر، اما کسی بود مورد پذیرش میلیون ها آدم این مملکت که از 15 خرداد در جامعه چهره شده است! تبعید هم شده، و این جریان در مملکت ادامه پیدا کرده است. ولی ضد کمونیست است! اقتصادش، هر قدر بگویید «اقتصاد اسلامی»، همان اقتصاد سرمایه داری است! شما واقعا کتاب هایی را که آقای محمدباقر صدر در زمینه اقتصاد نوشته است، بخوانید! چه آن و چه کتاب هایی که بهشتی، باهنر و بقیه نوشته اند، (در واقع رونوشتی از نوشته های او را تحت عنوان نظرات اقتصاددانان آورده اند) همان است!
بنابراین از نظر دنیای سرمایه داری جای هیچ نگرانی نیست که اگر آقای خمینی بیاید، مهم این است که با این آقایان قرار بگذاریم که ارتش ایران را دست نزنند! – شما تحلیلتان را، چنین مضمونی را به کیا گفتید؟ - نه، واقعیتش این است که شناخت ما بعد بیشتر شد. منتها در سطح، نسبت به همین مسئله «اسلامی بودن» چرا، ما احساس نگرانی می کردیم! به ویژه آن منظره 12 بهمن، موقع استقبال از آمدن آقای خمینی که دیدیم چقدر راحت اینها یک گروه چپ را دوره کردند و کنار زدند، فکر کردیم در آینده هم ما با چنین مشکلی مواجه هستیم. خوب، از جانبی واقعیت بود، از جانبی پذیرش این واقعیت دشوار بود! رفقای ما که از مهاجرت آمده بودند، این واقعیت را راحت پذیرفتند. ولی ما خیلی برایمان پذیرش آن سخت بود. ما سال ها در زندان با اینها زندگی کرده و به این مطلب رسیده بودیم که ما با اینها یک حد و مرزی داریم، یک مرزبندی هایی را بایستی رعایت بکنیم که اگر نمی کردیم، یا در زندان مرتب در حال اصطکاک بودیم – که از آن پرهیز می کردیم – یا این که در آنها حل می شدیم. ما این مرز را همواره حفظ کردیم. به همین علت هم در یک عرصه کلان، اگر آنجا یک کمون بود، یک زندان بود و یک عده معدودی در حدود سیصد، چهارصد نفر، حالا در عرصه یک کشور است و مسئله میلیون ها آدم است و سیاستگذاری گسترده... – نظر کیا چه بود؟ - کیا به جد معتقد بود که روی «جبهه متحد خلق» خیلی باید تکیه بکنیم! که ما هم به این امر اعتقاد داشتیم، ولی ترکیبش قابل توجه بود که کیا روی عنصر مذهبی اش خیلی تاکید می کرد، یعنی جایگاه خاصی برای نیروهای مسلمان طرفدار خمینی قائل بود! – چرا؟ - اتخاذ تاکتیک ها، لاجرم در بعضی مواقع تغییری در ترکیب نیروهای استراتژیک می دهد. شما وقتی می خواهید استراتژی تان را تعریف کنید، یکی از پارامترهایش، توضیح نیروهایی است که در این استراتژی هستند، نیروهای اصلی، نیروهای عمده، نیروهای کمکی، نیروهای دشمن و... اینها در استراتژی تعریف می شوند. اما موقعیت های تاریخی معینی پیش می آید که شما الزاما بایستی تاکتیک های خاصی را اتخاذ بکنید. در اتخاذ این تاکتیک، بر اساس آن تعریفی که از نیروها کرده اید، آثار ملموس پدید می آید که حتی مقداری از آن دور می شوید. به گمان من، بعد از انقلاب، این تعریف نیروهای دوست، همراه و همگام، در اتخاذ مشی، اتخاذ روش و تاکتیک ها یک مقدار اثر نامطلوبی گذاشت. به نظر من، رفیق ما کیانوری بهایی بیش از حد، برای روحانیت قائل شد! من کیا را هوشیارتر از آن می دانستم که دستخوش یک احساسات موقتی بشود یا احیانا فریب یک دسته شعارهای مردم پسند، عامه پسند را بخورد! خوب، وقتی که آقای خمینی در باره «دست پینه بسته دهقان، بهترین سند مالکیتش است!» حرف می زند، باید بداند که این خیلی هم بیانگر اعتقاد این چنینی نیست. یا وقتی که کسی مثل آقای خمینی می گوید که مارکسیست ها هم می توانند حرف هایشان را بزنند... همان موقع، به نظر من رفقای ما امکانات زیادی برای شناخت و دستیابی به تاریخچه زندگی آقای خمینی داشتند. من بعدها به کیا گفتم به نظر من شما کوتاهی کردید! ما باید آقای خمینی را بیشتر می شناختیم. اکتفا کردیم به همین شعارهایی که داده است، قاطعیتی که در برخورد با شاه و آمریکایی ها، در برخورد با «سنتو» و بیرون ریختن مستشاران نشان داده. اینها همه جنبه های مثبت او بود ولی چرا بررسی نشد که سابقه تاریخی آقای خمینی چیست؟! به ویژه این که در یک چنین موقعیت استثنایی قرار گرفته است! مسئله این است که وقتی یک شخصیت کاریزماتیک در راس یک جنبش انقلابی قرار می گیرد، در مقاطع معین، همه چیز منوط به تصمیم او می شود! نقش شخصیت در تاریخ، اینجا خیلی خیلی گویاست! درست است که تاریخ شخصیت ها را خلق می کند ولی در مقاطع معین تاریخی، این شخصیت ها تعیین کننده هستند! واقعا بایستی گذشته آقای خمینی معلوم می شد! که، بعدها ما مطلع شدیم ایشان از دهه بیست، در ارتباط نزدیک با آقای بروجردی بوده است. ماموریت های ویژه از جانب او اجرا می کرده است. به هر جهت... – علت این فرصت طلبی... حالا نمی خواهیم که خیلی هم منفی در نظر بگیریم، علت این رفتار اپورتونیستی (اگر به خواهیم لغات چپ را به کار ببریم) رفیق کیا چی بود؟ یعنی امید داشت که نخست وزیر شود؟ - ابدا، نه، اصلا جاه طلبی، مقام و این چیزها، هیچ وقت برای کیا واقعا مطرح نبود! اعتقادش این بود که این نیرو الان در جامعه تعیین کننده است و اگر ما سیاست حزب را یک مقدار تعدیل بکنیم و بر خلاف موضعی که سایر نیروهای چپ، در مقابله با جمهوری اسلامی اتخاذ کردند، ما موضع ملایمی اتخاذ بکنیم، این امکان فراهم می اید که یک حزب کمونیستی علنی وجود داشته باشد و مبانی اش را در اختیار توده مردم قرار بدهد! چون اگر این حزب توده ای نشود، چپ، توده ای نشود، همیشه «محفل» است! بردش خیلی کم است. یک عده روشنفکر را با خودش دارد، به علت این که روشنفکر با قضیه تعقلی برخورد می کند، دو دو تا چهار تا می کند، منطقش را می شنود، قانع می شود، می پذیرد! ولی در عرصه فعالیت روزمره و تاریخی، توده ها، شعارها و برنامه ها و... هست و باید «حزب» باشد که این برنامه ها را ارائه کند و توضیح بدهد که: من این را می خواهم، او این را می خواهد. بیایید مقایسه کنید که کدام می تواند آینده را برای شما درست ترسیم کند؟! این امر تنها در شرایط فعالیت علنی امکان پذیر است! این ریشه هایی که حزب توده ایران در تاریخ جنبش چپ ایران گذاشت، آن چند سال فعالیت علنی اش در دهه بیست بود، درست است که آن زمان هم محدودیت های بسیار زیادی داشت، همین چاقوکش ها می ریختند، چقدر ما جوان ها را واقعا چاقو خورده به بیمارستان ها می بردیم! خود ما به عنوان اعضای سازمان جوانان، چقدر کتک خوردیم! در سنین 15، 16، 17 سالگی ... واقعا با چنان چماق هایی اینها می افتادند به جان ما که اگر رفقای کارگرمان از ما حمایت نمی کردند، همان جا جان به جان آفرین تسلیم می کردیم! همان سال های علنیت کمک کرد که این اندیشه به میان توده مردم برود، و به واقع توطئه 15 بهمن سال 27 دقیقا حساب شده بود! نه اندیشه شاه و اطرافیانش، بلکه اندیشه اداره کنندگانش! یعنی دقیقا سیاست انگلستان بود که اولا چپ را از عرصه خارج کند، ثانیا جنبش ملی را زیر فشار قرار بدهد، که این کار را کرد...! خوب، حالا هم در ایران انقلاب شده است، بعد از سال ها اختناق، جامعه به مرحله ای رسیده است که فرهنگ انقلابی بتواند در داخلش گسترش پیدا بکند. این جزوه های مختلفی که نوشته می شد، بحث هایی که در می گرفت، مطبوعاتی که چاپ می شد، اینها نه آن چهره تام و تمام چپ ایران، منجمله حزب توده ایران بود، بلکه تازه شرایطی پیش آمده بود که همه عجله داشتند سریع جلوتر بروند! آن جریان چپی که رادیکالیسم ویژه ای آن را به حرکت در آورد، می خواهد حقوق خلق کرد را به دست بیاورد، حقوق ترکمنان، حقوق خلق عرب و آذربایجان و... خوب، به هر جهت هر جریان سیاسی که سال های سال لبش را دوخته بودند، دست و پایش را شکسته بودند و اصلا امکان حضور نداشت، حالا که یکدفعه همه چیز به هم ریخته و نوعی آشفتگی، که نمی شود گفت آزادی، هرج و مرج سال های اول انقلاب بروز کرده، حالا در این روند، هر جریانی می خواهد موقعیت خودش را تثبیت بکند! حزب هم این فرصت را مغتنم شمرد.
من واقعا فراموش نمی کنم که غالبا رفقا می گفتند (2 سال دیگر...) آن دو سال می گذشت، دو باره می گفتند (2 سال دیگر...) یعنی همان موقع هم ما اصلا امید این که تداوم داشته باشد و بتوانیم ادامه بدهیم، نداشتیم! می دانستیم روند به سوی خرابی می رود. یعنی این نیست که واقعا آن اغتنام فرصت، یک اپورتونیسم (فرصت طلبی) ریشه دار و باورمند باشد! نه، منتها لطمات آن را باید می سنجیدیم. در واقع اینجا باید حساب هزینه و فایده، توسط یک جریان سیاسی و رهبری اش انجام بگیرد؛ آیا لطمه اصولی نمی خوریم؟ اصولیت نباید دستخوش یک چنین محاسباتی بشود. – پس این طور شد که برای اولین بار شما نظرات خودتان را کامل کنار گذاشتید و نظرات کیا را پذیرفتید. – عموئی: تا حدودی برای مطالعه شماره های پیشین به لینک های زیر مراجعه نمایید: 1 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/janve/772/sabr.html 2- https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/janve/773/sabr2.html 3 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/febri/774/sabr3.htm 4 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/febri/775/sabr-4.html 5 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/febri/776/sabr5.html 6 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/febri/777/sabr.htm 7 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/merts/778/sabr4.html 8 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/merts/779/sabr.html 9 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/merts/780/sabre.html 10 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/epril/781/sabr.html 11 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/epril/782/sabr.html 12 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/epril/783/sabr.htm 13 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/mey/784/sabr.htm 14 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/mey/785/sabr.htm 15 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/mey/786/sabr.htm 16 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/mey/787/sabr.html 17 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/mey/788/sabr.html تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 789 - 12 خرداد 1400