33 اسطوره- 5 نظام سرمایه داری انسان ها را پیچ و مهره سیستم می سازد |
بخش پنج
نظام سرمایه داری (کاپیتالیسم) با گرفتار شدن در جنون بهینه سازی روندها و دستگاه ها، رویکرد به زندگی فنی (1) را در جوامع گسترش داده و میدهد. این رویکرد، جدایی روزافزون از فرهنگ مسالمت جویی را به ارمغان آورده و زندگی مادی را بر آن مسلط میکند. در طول قرن بیستم این تسلط همه جنبه های تجربه انسانی و طبیعی را در بر گرفت، چرا که رویکرد فنی فقط به ساخت ماشین های قدرتمند، مهار اشكال جدید انرژی، بهبود روشهای نظارت یا ساخت کالا محدود نمیشد (2)، بلکه به طیف وسیعی از زندگی طبیعی و انسانی اِعمال میشد. در واقع، این رویکرد میبایست درهمه مواردی که انسان و طبیعت در آن نقش داشتند، اِعمال میشد، زیرا هر چیزی که مستقل از ساختار این فرایند باشد، مانع بهره برداری از آن میشود و یا آن را تهدید میکند. توسعه فنی یک جنبه از سيستم، در یک مکان، توسعه همزمان جنبه هایی را می طلبد که ورودی های آن مشترکاٌ به کار گرفته شوند تا در نتيجه خروجی های آن، آماج خواسته شده را براورده سازند. برای نمونه، یک کارخانه با فناوری پیشرفته، زمانی قابل بهره برداری خواهد بود که به ساز و برگ با تکنولوژی پیشرفته مجهز شود و این تجهيزات توسط کارکنان آموزش دیده در فناوری پیشرفته به کار گرفته شوند تا به سطح مورد نظر در سرعت، بازدهی و انبوهی تولید برسد. بدین گونه کارگران و کارمندان در روند تولید، بازدهی، کارآیی، ارتقاع سرعت در کار و یا هر خروجی دیگری که مد نظر ساختار یگان تولیدی است، ادغام میشوند؛ و بر این اساس هر گونه دگرگونی در روش و سبک کار آنها فقط میتواند در راستای اهداف آن یگان شکل بگیرد. این ادغام، تاثیری مستقيم بر روی زندگی آنان دارد و تا درجات بالایی گسترش آموزش آنها را نه تنها در جوانب دیگر محدود میسازد بلکه زندگی شخصی آنها را نیز در ارتباط مستقيم با حرفه آنان قرار میدهد. هر کسی در هر حرفه ای که در سيستم به فعالیت بپردازد، به معنای واقعی واژه، زیر فشار مشابهی محکوم به ادغام شدن در آن است. ورزشکار، سفالگر، برنامه نویس، خواننده، رفتگر یا افسر پلیس محکوم و مجبور به تبعیت از سرعت و چگونگی تجويز شده از سيستم هستند حتی اگر شخص در حرفه خود، خودگردان باشد یا از توان خلاقیت بالایی نیز برخوردار باشد. خوداستواری در اندیشه، تلاش و یا حتی سُهش در ناهماهنگی با سيستم گزینه نیستند، حتی اگر شما برای دستیابی و یا به کار گیری آنها برنامه های دراز مدت و مدون چیده باشید، تا آنجا که تابعیت از سيستم در راستای تکنیک های تجویزی سيستم بر پایه کنترل حداکثری، بهره وری و کارآیی آن نباشد، گزینه ای برای پیشروی نخواهید یافت. با رجوع به تحلیل تجربی بالا میتوان دریافت که، کاربُرد رفرم در بخش های جداگانه سيستم - حتی تلاش برای درک تافته های جداگانه آن - بدون در نظر گرفتن مجموعه کلی، بیهوده خواهد بود. به رديف میتوان از سیاست، ساختارهای ارتباطات، حمل و نقل، تولید دارو، اقتصاد، دانشوری، مسکن سازی، صنعت خوراک، سرگرمی، مدیریت و همه کاربری ها دیگر در یک سيستم واحد نام برد، که متشکل از فرایندهای بهم پیوسته و در هم ادغام شده هستند. در پیوست گفتمان ما، پوچی ناشی از حدس و گمان در باره چگونگی تاثیر اینترنت در تغییر زندگی انسان امروزی نمایان میشود؛ میبایست در نظر گرفت که دانش و روش های آموخته ما از دانشکده هایی استخراج شده اند که خود تحت تاثیر، خواست و حکم مستقيم سيستم بر افراشته شده اند. برای موشکافی میتوان این مثال واقع گرا را به کار برد: در آنجایی که پرسش در مورد نیاز سيستم به زندان مطرح میشود، نمیتوان پاسخ آن را در رفرم زندانها جستجو کرد. در این میان نخبگان اجتماعی و اقتصادی با دو چالش کلی روبرو خواهند بود. یک، از میان بردن فقر (در صورتی که فقر خود تافته ای جدا بافته از سيستم نیست، این راه کار تنها در خیال قابل اجرا خواهد بود.)، دو، از میان بردن بیکاری ( آنگونه که پیش تر در بالا یادآور شدیم، سيستم مشوق و مروج اجبار در کار و در نتيجه بیگانه سازی بشر از خود شده است؛ همچنین همانگونه که در بالا عنوان شد، هر رفرم و راه کاری که در اصلاح روند سيستم خود نمایی کرده، مقطعی بوده و خود پایه گذار مشکلات جدیدی شده است.)؛ بر پایه این استدلال، ممنوعیت کیسه های پلاستیکی و یا جمع آوری طومار علیه سلطه غول های انرژی تا زمانی که در چارچوب این سيستم عمل کند کار زیادی از پیش نخواهد برد. در این میان اگر تصور شود که با جایگزینی اجاق برقی یا گازی توسط اجاق چوب سوز، یا با حذف حساب "فیس بوک" و یا با پاره کردن گذرنامه خود میتوان از نفوذ سيستم بر خود کاست یا آنرا از میان برد، تلاشی بیهوده را پیش گرفتهایم. نگارش این گذاره ها بدین معنی نیست که تلاش برای حل مشکلات اصلاً بی معنی، بی فایده و بیهوده است، بلکه روی سخن ما با سيستم در یکپارچگی آن، پیچیدگی ساختار و تجزیه و تحلیل عنان وجودی آن است. پس از همه، ما در ادامه این نوشتار به سی و سه جنبه از سيستم، و هر یک را به صورت جداگانه مورد خطاب قرار میدهیم تا به مضمون نهاد آن، که مقابله با این جنبه ها بدون اشاره به سيستم با مبنای کلیت آن تاثیر رادیکال در بهبودی جامعه و محیط زیست را بدنبال نخواهد داشت، برسیم. کسانی که از سيستم دفاع میکنند، بی گمان نهاد آن را درک میکنند. آنها میدانند، یا ناخودآگاه گواهی میدهند، که به سيستم به بهترین وجه با تمرکز بر عناصر منزوی آن میتوان خدمت کرد و آنها زندگی خود را صرف انجام آن میکنند. چنین افرادی به طور معمول «متخصص» نامیده میشوند. سيستم همواره در تلاش است تا از هر فردی یک «متخصص» بسازد و از آنها برای پیش برد مقاصد خود در چارچوب از پیش تعیین شده، استفاده کند. به عنوان مثال یک معلم متخصصی است، که سيستم پرورش داده تا با استفاده از روش های از پیش تعیین شده (چه روش های قومی، بومی، مختص آموزشکده و یا حتی استاندارد بین المللی؛ تمامی این روشها کما بیش تابع یا برگرفته از سيستم هستند.)، کودک را از خانه اش، جامعه اش، محیط طبیعی اش و پیچیدگی و ظریفی فوق العاده زندگی اش جدا کند، و آنچه را که در راه بازدهی برای سيستم مطلوب است (از طریق کتاب های آموزشی، آموزشها و پروژه های مختلف، بازی ها که آماده سازی در ادغام در سيستم را آموزش میدهند یا تسهيل میکنند.) در شخصیت او جای داده و اینگونه او را در سيستم ادغام کند. این آماده سازی و سازگاردهی تک تک افراد در ادغام در سيستم، همه تخصص ها را در برگرفته است و در همه مراحل زندگی فرد ادامه دارد. در این میان پزشکان، دانشمندان، وکلا، مدد کاران اجتماعی، سیاستمداران، مدیران، طراحان، لوله کش ها، کشاورزان، خدمه آشپزخانه و هیچ حرفه دیگری مسثنی نیستند. جهانی متشکل از چنین متخصصان منطقی که در عمل با نتایج بازدهی خود به ناچار بیگانه مانده و قابلیت عهده داری مسئولیت این نتایج را نیز در این بیگانگی، دور از دسترس میدانند. آنها هرگز برای مقاومت یا قد علم کردن در برابر سيستم آموزش ندیدهاند. ولی اگر از این میان نیرو یا شخصی چنین کند، به ناچار در برابر شاخص یا نیروی دیگری، که پایه های وجودی خود را بر منوال عادی موجود در سيستم گذاشته، مضر خواهد بود. برای مقابله و یا منحرف سازی مقابله با سيستم و یا مقاومت در برابر آن، نیروها و فعالیت های "علمی" دیگری بوجود آمده تا نه تنها از قدرت تخصصی محافظت کنند بلکه در موقع نیاز، این اعلام قامت و مقاومت را خنثى کرده یا در هم بکوبند. این سيستم هرگز توسط زنان یا مردانی که میتوانستند نسبت به نتایج مخرب اعمال خود آگاه باشند و یا از آن آگاه بودند، مدیریت و نظم دهی نشده است، تا خواستار یا توانمند تدارکی برای پایان بخشی اصولی نظم آن و یا چاره جویی در عدم تداوم آن باشند. در حالی که سيستم به مقوله وجودی خودگردان تبدیل شده، کوشای گسترش و تداوم وجودی خود نیز بوده است؛ این واقعیت را میتوان به دستگاهی که توان و قابلیت رشد، گسترش و فراوری را دارد، و در عین حال فنا ناپذیر است، تشبیه کرد. زنان و مردان تنها مالک و یا مدیر بخش های مختلفی از سيستم هستند و در تبعیت از آن، فقط اجازه انجام اقداماتی را دارند که در سوی گسترش بی وقفه سيستم باشد. بدین ترتیب، تنها کسانی که غریزه اقدامات درخواستی سيستم − از آغاز دوران کودکی تا بزرگ سالی − را آموخته باشند و در تلاش پیشبرد اوامر آن باشند، به پست هایی در سيستم ارتقا پیدا میکنند تا "آزادی" عمل را در جهت رشد و گسترش سيستم اعمال کنند. غربال های تعبیه شده و از دیر باز غنی یافته در سيستم، آنانی که "مشکل ساز" برآورد میشوند را به گونه خودکار از اشغال درجات عالی و تعیین کننده دور میکند. اگر کسی مهربان و خوش فکر به قدرت برسد، او پس از زمانی کوتاه، یا خود را در برابر سيستم ناتوان خواهد یافت، و اگر نه، سيستم حامیان او را وادار به روی برگرداندن از او میکند تا امتداد رشد و گسترش بی وقفه سيستم تامين شود. مراحل پیش−مدرن سيستم، مروج ساختاری انتزاعی در تبدیل مکان، وقت و انرژی به کالا بود. نقشه برداران زمین را تقسيم می کردند، ساعت زما ن را تقسيم میکرد و حکمرانان مردم (3) را تقسيم می کردند. این سه در بازاری که بیش از پیش خوشنود از تکنولوژی تولید و گسترش آن بود، در نظامی به نام کاپیتالیسم ادغام میشدند. این مرحله پیش-مدرن سپس در نیمه اول قرن بیستم به مدرن یا پسا-مدرنی که ما آن را تجربه میکنیم، تبدیل شد. به دنبال کالایی کردن اطلاعات، بدهی (فرایندی در راستای تأمين مالی که به موجب آن «آینده» نیز تبدیل به کالا شده است و با سرعت به صورتی هوشمندانه، نا عادلانه و یا بی پروا کنترل و معامله میشود)، کالایی ساختن درک و احساسات از طریق مجازی سازی انواع تعاملات اجتماعی، ماده (مواد مصنوعی، کنترل در کپی برداری، انحصار حق تولید و استفاده از اختراعات، مالکیت بر ژن های دستکاری شده و غیره) و بیش از آن اشکال جدید انرژی مانند پتروشیمی و قدرت هسته ای دیگر گونههایی هستند که میتوان از آنها نام برد. به طور خلاصه، هر مانعی که میتواند باعث مقاومت در برابر سيستم باشد و یا هر روزنه ای که پتانسیل دسترسی به واقعت شود، باید از میان برداشته شود. و سرانجام حتی آگاهی ها و تجربیات شخصی افراد جامعه نیز باید در مکانیسم سيستم گنجانده، یا تبدیل به کالا شوند تا ما نیز مجبور به مطابقت با ریتم ها و قوانین این مکانیسم شویم. یکی دیگر از ویژگیهای بارز جهان سرمایه داری این است که آن به طور فزاینده ای توان و امکان ادغام اشکال دیگر سيستم مانند فئودالیسم، سوسیالیسم و فاشیسم را در خود به وجود آورده است. تمرکز زیاد مالی در سطوح بالاتر سيستم منجر به ایجاد شبکه هایی دارای مزایای فراوان شده، تا مجموعه ای از خانواده، دوستان و متحدان فئودال مسلک، که هیچ کار موثری انجام نمی دهند تشکیل یابد. شرکتهای بزرگ مدتهاست که از طریق تحمیل - هزینه های نظامی، تخفيف های مالیاتی، اعتبارات مالیاتی، قوانین مطلوب برای خود، تحقیق در بازار کالا و توسعه اقتصادی با حمایت مالی دولت - و همچنین دریافت کمک های مالی در طی کسادی و رکودهای اقتصادی به حمایت دولت وابسته اند. این تحميل استراتژیک شرکتهای بزرگ، در واقع نوعی سوسیالیسم تحت حمایت دولت برای ثروتمندان است. این سيستم غالباً حامی اشکال شدید اقتدار گرایی است که شاید نتوان آن را از نظام های فاشیستی و یا توتالیتاریستی تشخيص داد امروزه تعریفی که از اصطلاح "کاپیتالیسم" میشود، بسیار دقیق نیست و نیز با آنچه مارکس موشکافی می کند کاملاً متفاوت است، پس به همین دلیل برخی از پیش بینی های اصلی او فرصت به احقاق رسیدن را نیافتند. او تصور نمی کرد که کل جهان، که حتی شامل روان تک تک افراد جامعه در آن هم میشود به "وسیله ای برای تولید" تبدیل شود و در نتيجه طبقه کارگر خود مطیع و اهلی شده این شکل از سيستم شود. تا حدودی به همین دلیل است که امروزه از سرمایه داری امروز، غالباً به عنوان مرحله آخر، یا گاهی اوقات نئولیبرال یاد می شود. حال اگر بپذیریم که این اصطلاحات به آخرین و بزرگترین مرحله پروژه ای اطلاق می شود که حداقل ده هزار سال است در حال انجام است، ما به اصطلاحی نیاز داریم که آن را در بر بگیرد. همانطور که خواهیم دید، با همه کاستی هایی که میتوانند خود نمایی کنند، اصطلاحی مناسب تر از «سيستم» نمیتوان یافت که به طور هم زمان در بر گیرنده مفاهيم تمدن در جامعه، تمدن فراگیر، جامعه فوق پیشرفته و سرمایه داری پیشرفته باشد که همچنین در بر گیرنده توصيف نظم جهانی امروز باشد. ------------------------
(1) همچنین رجوع شود به ”جامعه تکنولوژیکی“ اثر ”ژاک اِلول“ Jacques Ellul قابل دسترسی در پیچ زیر: https://archive.org/details/JacquesEllulTheTechnologicalSociety/mode/2up (2) پدیدهای که ما آنرا ”انقلاب صنعتی“ مینامیم نتیجه رویکرد تکنولوژیکی بود و نه علت آن.
(3) «نیروی کار» بر خلاف دوره فئودالیسم دیگر استقلال نداشت. کارگر فئودال زندگی کاری خود را به عنوان کارآموزی آغاز میکرد و پس از آن میتوانست کار آموخته شده، بر کار خود تسلط یابد و استقلال چشم گیری داشته باشد. سرمایه داری این تسلط را لغو کرد و کار را به یک عمر خدمت تبديل کرد. همچنین رجوع شود به « مشاغل مزخرف » نوشته ”دیوید گرابر“ David Graeber در پیچ زیر: https://www.penguin.co.uk/books/295446/bullshit-jobs/9780141983479.html او در این کتاب، گفتار خود را اینگونه آغاز میکند: بیاید با خود صادق باشیم! اگر حرفه ما وجود نداشت، آیا کسی متوجه عدم وجود این حرفه میشد؟ گفته میشود که ۴۰ درصد از ما در نهان معتقدند که کاری که آنها در حرفه خود انجام میدهند، بیهوده است. این مشاغل بیهوده یا مزخرف نامیده میشوند. در این کتاب چرای آن توضیح داده میشود... لینک شماره های گذشته:
1 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/mey/785/bamdad.html
2 - - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/mey/786/sharghi.htm
3 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/mey/787/sharghi.html
4 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/mey/788/sharghi.html
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 789 - 12 خرداد 1400