غارت جهانی اقتصاد دانهای سرمایه داری تئوریزه می کنند "دارن آلن"Darren Allenبرگردان: بامداد شرقی |
اقتصاددان کسی است که فردا در یابد، چرا چیزهایی را که دیروز پیش بینی کرده امروز رخ نداده است. “لارنس جی پیتر” (1) Lawrence J. Peter یک اقتصاددان جهان را به عنوان بازاری در تابعیت از سیستمی منطقی معرفی میکند و انسانها را به عنوان کنشگرانی در این بازار، کوشای به حداکثر رساندن ثروت … هدف اقتصاد توجيه فعاليت سيستم و رفتار افرادی است که آن را اداره میکنند … با الهام گرفتن از پایه های وجودى مذهب، اقتصاد مستقيما از «فلسفه اخلاقى» ، که نوعى دستور العمل دینی است، ناشى میشود. اقتصاد ادعای توان توضيح همه چیز را در همه زمانها دارد. اقتصاد دانان یا این ادعا را آشکار و مستقيم مطرح میکنند (2)، یا آنها فقط فرض میکنند که کل جهان و تمام زندگی درون آن بر پایه اقتصاد عمل میکند و خواهد کرد. بر اساس فرض اصلی تئوری کلاسیک اقتصاد: «جامعه بشرى متشكل از افرادی با عقلانیتی بر پایه منافع شخصى است، که در رقابتی بی پایان در برابر یک دیگر برای دست یابی به منابع کمیاب قرار دارند.» این پیش فرض بنیادین که اقتصاد خود را مدعی کشف و توضیح آن میداند، دیانت خود را از لا به لای تلاشهای آکادمیک یافته است، مدعى توانایی توضيح (گذاره نهادین) کل جهان طبیعی است؛ به عبارت دیگر، همه گونه های طبیعی برای دست یابی به منابع محدود با یکدیگر در رقابت هستند، یعنی کروموزومها و یا حتی ژن ها نیز کاپیتالیست های میکروسکوپی هستند. شايد ما روزی گواه ادعای یگانگی اقتصاد در برابری با خدا نیز باشيم. هر گونه گمانه زنی و یا شواهدی که بر خلاف نظريه آن قرار گیرند یا غير قابل رويت میشوند و یا انگ غير علمی به آنها زده میشود. استوار بر چنین پیش فرضی ”علم“ اقتصاد مدعی حکومت عقلانی بر جوامع میشود. بنا بر این، جامعهای که ساختار خود را بر پایه ارزیابی قيمت و داد و ستد برای سودبری مییابد، اقتصاد در آن به همان اندازه طبیعی است که بخش های دیگر طبيعت در رابطه با انسان از خود نشان میدهند. در نتيجه “گرایش غریزی به داد و ستد و معامله پایاپای” (3)، در واقع، از دوران پیدایش زندگی همواره با طبيعت و در سير تکاملی آن همراه بوده تا به پیشرفته ترین درجات خود، که کاپیتالیسم امروزی است، دست يابد و همچنان در گسترش خود - تا آنجا که جامعه بشرى در شكل “منطقی” خود وجود دارد. - در همان راه بماند. واژه “عقلانى- منطقی” به دو دليل کلیدی، نهاد تئوری اقتصاد معرفی میشود. یک، اقتصاددانان و اربابان سرمايه، با توسل به علمی جلوه دادن اقتصاد، بر این باورند، که آنها توانستهاند از این روش برای عريان سازی حقيقت، استفاده مطلوب را ببرند؛ چرا که اگر چیزی بر پایه علمی توضيح داده نشود، نمیتوان وجود یا منزلت آنرا اثبات کرد. در غير این صورت چیزی که “عقلانى- منطقی” نباشد، قابل قبول واقع نخواهد شد، و اگر مقولاتی که حقيقت وجودى آنان را نتوان با علوم و عقلانیت، ثابت کرد، به خودی خود محكوم به ترد شدن هستند. اقتصاد تکاپوی معرفی موارد مشترک زیادی بین خود و علم را دارد. از جهتی هر دو آنها در پی بی توجهی به کلیت زمینه، ولی تمركز بر بخشی مجهول از توهم عمل میکنند. تمركز بر خیال و توهم در علم توانسته است مقداری از جنبه های فیزیکی جهان را آشکارا منعكس كند و تا حدودى پیش بینی های دقيق و مفیدی از جهانی که میتواند باشد را، ارائه دهد. مدل روابط اقتصادى جهان بشرى را که اقتصاددانان توصيف میکنند، بر اساس روشهایی نیست که عینیت علمی از آنها برای گشودن رازهای جهان استفاده میکند، چرا که دانشمندان روشهای علمی و تجارب فیزیکی را در سنخیت و سندیت به کار میگیرند تا به توانایی توضيح در باره پدیده ها دست یابند. در عوض اقتصاددانان از خیال و باور، در پیش گویی های خود استفاده میکنند. به این دلیل است که پیش گوییهای آنها هرگز نتيجه درستی بر جای نگذاشته اند. با این وجود اندیشمندان مكتب کاپیتالیسم از پا فشاری در علمی بودن تحليل روابط اقتصادى دست بردار نیستند. جهانی را که اقتصاد در ذهنیتی فریبنده، تلاش و ادعا در توضيح فرایند آن در ارتباط با رفتار انسان و بسیاری از پدیده های دیگر را دارد، نه ربطی به اقتصاد و - کاوش و آموزش - آن فرایند دارد و نه به رفتار آدمی در آن و نه هیچ یک از پدیدههای بیشماری دیگر که اقتصاد دانان مدعى توضيح آنها هستند. اقتصاد همانند بسیاری دیگر از علوم ذهنی-آکادمیک، از جمله “علوم” خبری-خبرنگاری و “علم” حقوق، در نهايت ابزاری است برای توجيه کنش قدرت و انحصار آن به دست توانمندان.(3) در واقع، از این علوم ذهنى به طور عام برای مبهم کردن و یا قطع هر تلاشى، که ممکن است “آزادی” قدرتمندان را محدود یا قطع كند، استفاده میشود. اقتصاد “نئو کلاسیک” معاصر، در بررسی اشكال انتزاعی، که واقعيت های علمی- تجربی به ندرت در آن نمایان میشود، بر این فرض استوار است، که همه افراد دارای سلایق مشترکی هستند، که حتی در شرايط کاملا متفاوت نیز صادق خواهد بود. شايد این فرضيه بتواند مورد قبول عینیت قرار گیرد اگر جامعه تنها شامل یک فرد باشد. “قوانین” حاصل از این فرضيه در ارتباط با هر آنچه که شناخته قلمداد میشود، بیش از آنچه تصور میشود، بی معنا هستند. آیا روزی اقتصاددانان و اربابانشان حاضر خواهند بود ذهنیت خود را به محک بگذارند. زمانیکه یک پادشاه قصد نابودی دشمنان خود و یا غارت منجر به فقر مردم زیر فرمان خود را داشت، پیشوایان مذهبى را اجير میکرد تا آنها کنش او را در این زمینه به نام خدا تایید کنند. در حال حاضر مديران یگان های تجاری-صنعتی و سیاستمداران نیز چنین روشی را پیش میبرند. بدين گونه که آنان نخبگان اقتصاد، همگامان شبه-دانشمند خود، و روانشناسان را اجير میکنند، تا آنها به مردم توضيح دهند، چرا برای “کسب و کار، و تجارت “ مفيد است که، به عنوان مثال، کشاورزان مجبور به فروش نیروی کار خود در ازاى چشم پوشی از زندگی خودگردان خویش شده اند، و یا چرا برای “کسب و کار، و تجارت“ مفيد است، که مردم جزيره ای دوردست وادار به تحمل کمبود و گرسنگی شوند تا در نهايت (به عنوان پاداش) به بازار جهانی بپیوندند، و یا چرا برای “کسب و کار، و تجارت“ مفيد است، که نیمی از آفریقا در “روستاهای برنامه ریزی شده” و مزارع پنبه وادار به بردگی شوند، و یا چرا برای “کسب و کار، و تجارت“ مفيد است، که تامين آب یک کشور خصوصى سازی شود، تا توسط شرکتی به نام “نستله” Nestlé به خرید و فروش برسد، و یا چرا برای “کسب و کار، و تجارت“ مفيد است، که منابع غنى کشوری پر جمعیت به یغما برده شود، و یا چرا برای “کسب و کار، و تجارت“ مفيد است، که مردم سرزمین های چین، هند و بنگلادش در طاقت فرسا ترین شرايط به توليد محصولاتی وادار شوند که کشور های غربی به فروش میرسانند. هیچ یک از نتایج اسف بار این خانمان سوزیها مانند استثمار، رنج، عبودیت، بیگانگی از خود، زشتی و وحشت توسط “علم” اقتصاد نه تجزیه و تحليل میشود و نه اقتصاد، خود را پاسخگوی آن میداند.(4) در این میان، هزینه این خانمان سوزی، در حساب های شرکت یا اذهان اربابان آنها نیز ظاهر نمیشود. بنابراین برای اقتصاد این مصاعب وجود ندارند. به عنوان مثال در بحران مالی سال ۲۰۰۸، آگاهان اقتصادی “چپ” و “راست” برای درمان آن بحران، متمركز بر بازدهی نهادهای تامين مالی و وام، نقص قوانین مالی، و دست کاری های سودجویانه در روابط بانکی بودند. شايد این ديد و در نتيجه آن تزريق مُسكن های قوى به چنین بحرانی جهان شمول از طرف اقتصاددانان حرفه ای، جذاب و یا حتی قابل توجه باشد (نگاه کنید به اسطوره ۲). اما در این ديد هیچ اشاره ای به ريشه یابی در این مهم نمیشود، که چگونه سازمان های غول آسای مالی غرب، و طبقه ابر ثروتمند به همراه مدیران و سهامداران، به چنین قدرتى دست یافته اند، که آنها را توانمند در قمار با مبالغ هنگفت در بازارهای پول کرده است، زیرا اقتصاد دانان حرفه ای و خبرگزاران کاپیتالیسم هیچ علاقه ای به موشکافی، تحقيق و آگاه سازی جامعه در این باره نشان نداده اند؛ و همچنین به این دليل، که عنصر اصلی اقتصاد جهانی بر پایه بهره برداری بی پروا و مبتنی بر استثمار طبقاتی در زمین خواری و نیروی کار کشورهای "در حال توسعه" است، و در همراهی با آن، از توانایی شکار معامله در سرزمین های خانگی خود نیز خوشنود است. کار، آن چیزی که فعاليت زندگی نامیده شده و بخش بزرگی از زندگی را شامل میشود، برای اقتصاددانان نامرئی است؛ چرا که آنان ”خوشبختی“، “بازدهی” و “پیشرفت” (به اسطوره ۱۲ نگاه شود) را نه در نتيجه کار و بازدهی موجودات زنده، بلکه زاییده پدیده قیمت ها، کالا ها و روابط اقتصادى، و به اختصار سرمايه، میدانند. به گفته آنان، سرمايه تنها نیروی محركه توليد خوراک و انرژی است و نه طبيعت. این سرمايه است که ابزار را آماده میسازد و از آنها استفاده میکند، و همچنین سرمايه است که مولد و خلاق است و نه زندگی. یک اقتصاددان - بدون اینکه بخواهیم موضع اجتماعی-سیاسی (مارکسیستی یا کاپیتالیستی) او را در نظر بگیریم. - نیز مانند یک راهب و یا شمن است، که ایده جدیدی را معرفی میکند و از این ایده معبدی میسازد تا مردم در برابر این خلاقیت سجده کنند؛ و سپس با پناه گیری در پشت یک کلاه برداری ذهنی، با ادبیاتی بسیار بغرنج فرا گرفته از مدارسی که در آنها آموزش دیده، ریزه کاری های ایده خود را توضیح میدهد. سپس مردم تصور میکنند که در واقع، فعالیت آنها تنها در گرو فعالیت سرمایه و اربابان سرمایه، دارای بازدهی است و به این باور میرسند، که آنها تنها زمانی مفید هستند، که در تولید، ازدیاد سرمایه و خدمت به سيستم، شرکت داشته باشند. این مردم هم آنان هستند، که هیچ گونه کنترلی بر روند سرمایه ندارند و محصولاتی را که خود تولید کرده اند، با پولی که در ازای در اختیار گذاشتن نیروی خود کار بدست آورده اند را، میخرند. این کالاها به گونه ای معرفی میشوند که گویی درب آسمان باز شده و آنها مستقيم از بهشت بروی به زمین فرود آمده تا در اختیار مصرف کنندگان قرار گیرند. همه این روندها دَم تازه ای در چرخه زندگی سرمایه میدمند و در عمل باعث زوال طبیعت، از-خود-بیگانگی زندگی و فعالیت مردم میشوند.
------------------------- (1) “لارنس جی پیتر” محقق مدیریت سلسله مراتبی و روانشناس اهل کانادا؛ زاده ۱۶ سپتامبر ۱۹۱۹ ، مرگ ۱۲ ژانویه ۱۹۹۰
(2) ”ها-جون چانگ“ Ha-Joon Chang اقتصاد: یک راهنمای کاربردی https://www.theguardian.com/books/2014/may/29/economics-the-users-guide-ha-joon-chang-review (3) برای ملموس بودن بيشتر گذاره، توضيح زیر انتخاب شده است: ولایت فقیه علی خامنهای در سخنرانی به مناسبت سال نو (۱۴۰۰) گفت، که ایران در رده هجدهم اقتصاد جهان قرار دارد (نقل به مضمون). با اہنکه او پس از چندی این گذاره را برای دوره موجود پس گرفت، اما، بر پایه اطلاعات موجود، که برای همه قابل دسترسی در پیچ زیر است، تصور میشود، که این گذاره بر اساس گزارش زیر بازگو شده است. https://en.wikipedia.org/wiki/List_of_countries_by_past_and_projected_GDP_(PPP) جدول تخمین تولید ناخالص داخلی برای ۲۰ اقتصاد بزرگ از سال ۲۰۱۶ تا ۲۰۵۰ برآورد شده توسط PWC PricewaterhouseCoopers در فوریه ۲۰۱۷ است. این موسسه (یکی از بزرگترین اطاقهای فکری اقتصاد) بر پایه محاسبات تخمینی در تولید ناخالص ملی ایران، این کشور را در رده ۱۸ قرار داده است. از این رده بندی میتوان دریافت، که ”علم“ اقصاد و شاخصهای آن کوچکترین دغدغهای نسبت به وضیعت معیشتی تودهها و گسترش فقر ندارد. شاید موشکافانهترین تحلیل را در میان نشریات فارسی زبان ”دویچه وله“ فارسی در این زمینه ارائه داده باشد، که در استناد به آن، DW رتبه ایران را با توجه به تولید ناخالص ملی در جایگاه ۷۷ قرار داده است، که در پیچ زیر قابل دسترسی است: https://www.dw.com/fa-ir/جایگاه-ایران-در-اقتصاد-جهان-کجاست/a-57215559 با این همه سامانه ویکی پدیا (پیچ زیر) اقتصاد ایران را برای سال ۲۰۲۱ میلادی بر پایه محاسبات صندوق بین المللی پول در جایگاه ۲۱ برآورد کرده است https://en.wikipedia.org/wiki/List_of_countries_by_GDP_(nominal) پرسش در اینجاست، که تراز معیشت مردم کوچه بازار، چه نقشی در برآورد های اقتصادی بازی میکند؟ م.
(4) آموزش مدیریت بر این مهم تأکید دارد، که مدیریت راهبردی نبايد اسير انسان دوستی در محیط کار شود، بلکه نقش اول مدیریت در این زمینه در بهينه سازی روند تولید و ”تعديل“ شمار کارکنان ساختار، به سود ”مجموعه“ یعنی سهام داران (ساختار یگان اقتصادی) است. البته این تجربه زمینه پالایش و بالندگی اقتصاد خُرد است، در این قبال حیطه تفکر سیاستمداران امروز کشورهای صنعتی غرب دهها سال است که از این مضمون فراتر نرفته است، و اقتصاد خُرد این پیش زمینه را مدیون اقتصاد کلان است، که تاچر و أمثال الهم آنرا به عنوان اقتصاد نئولیبرالیستی به جهان تحميل کردند.«... شواهد و مدارک نشانگر هستند، که فرانسوی ها در بازی رقابت در برابر آلمان، که اجازه رشد به درآمد شهروندان خود را نمیدهد، مجبور به خالی کردن میدان شده اند. در واکنش به این روند، کارکنان فرانسوی میبایست مجبور به این درک شوند، که آنان نه تنها، دیگر نباید انتظار بالا رفتن مزد خود را داشته باشند تا توانایی بازگشت به رقابت در بازار را دوباره بیابند، بلکه آنها مجبور به "تعدیل" نیروی انسانی نیز هستند ... برای ارتقا به توانایی در رقابت باید هزینه ها و قیمت ها شکسته شوند. این راه کاری است، که هر ساختار اقتصادی در پیش میگیرد. در این میان، رهبران سیاسی و اقتصادی فراموش کردهاند، که اقتصاد ملی قابل مقایسه با اقتصاد خُرد نیست... "پیروزی سرمایه" نوشته "اولریکه هرمن" نسخه آلمانی صفحه ۲۱۳-۲۱۴ »؛ دستگاه سیاسی اقتصادی آلمان دهها سال است که توسط دولتهای ”مرکل“ بر این مبنا (اقتصاد کسب و کار؛ خرد) مدیریت میشود؛ که با توصل به دستور العمل ۲۰۱۰ آلمان اکنون، حد اقل در تمامی اتحادیه اروپا، نذر شده است. م.
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 791 - 26 خرداد 1400