یروان آبراهامیان: 6 دلیل موفقیت حزب توده ایران!
سخنرانی "یرواند آبراهامیان" محقق تاریخ به مناسبت هشتادمین سالروز تأسیس حزب تودة ایران در یک میزگرد با شرکت تورج اتابکی، استفنی کرونین، افشین متین عسگری، ناصر مهاجر و علی انصاری که در انستیتو مطالعات ایران، دانشگاه سنت اندروز انجام شد: |
سؤالی که من میخواهم به آن پاسخ بدهم این است که اساساً چگونه میتوان تبدیل شدن حزب توده به چنین جنبش توده ای یا جنبش اجتماعی را توضیح داد و به آن همچون جنبش چارتیست ها در انگلستان نگاه کرد و توضیح داد که چگونه چنین چیزی میتواند نسبتاً به سرعت رشد کند و به یک جنبش توده ای تبدیل شود. موضوع ایران پیچیده است، اما حزب ناگزیر تداعی کنندة اتحاد شوروی بود و اتحاد شوروی تداعی گر روسیه و روسیه در واقع دشمن ملی ایران از زمان کاترین کبیر تلقی میشد. یعنی شما با حزبی مواجه هستید که اغلب برچسب ابزار یا متحد دشمن ملی به آن میزنند و با وجود این وضعیت نامساعد، آنهم در دوره رشد ملی گرایی (ناسیونالیسم)، میتواند ظرف چند سال به صورت یک جنبش توده ای درآید و پایه اصلی این جنبش البته طبقة کارگر شهری و روشنفکران است. دو حوزه قدرت طبقة کارگر البته در صنایع نفت و شورای متحده مرکزی اتحادیه های کارگری است. اگر شما به این عرصه ها نگاه کنید، به ویژه منطقة نفتی خوزستان، حتی از آرشیوهای انگلیس معلوم است که اتحادیه های کارگری حزب توده سازمانهای واقعاً اصلی در صنایع نفت بودند. آنها گزارش میدهند که صنعت نفت تحت کنترل جدی حزب توده در جریان ملی شدن نفت قرار داشتند و همچنین شاهد هستیم که شورای متحده مرکزی اتحادیه های کارگری که در خارج از حیطه صنعت نفت رشد میکرد در کلیه عرصه های صنایع مدرن برای مثال نساجی در اصفهان و در کارخانه های کوچک قدرت داشت، به صورتی که به وضوح هیچ اختلافی در این مورد وجود ندارد که طبقه کارگر به شدت توسط حزب توده سازمان یافته بود و سازمانهای رقیب، توسط حزب زحمتکشان و اتحادیه های حکومتی و اتحادیه های زرد فقط برای آن ایجاد میشدند که اتحادیه های حزب توده را تضعیف کنند و به محض اینکه حکومت حمایت خود را از آنها متوقف میکرد از بین میرفتند. در ارتباط با روشنفکران نیز این روند به همان اندازه چشمگیر است که اگر به فهرست نویسندگان معروف در ایران نگاه کنید متوجه میشوید که تقریباً همگی آنها یا اعضای حزب توده بودند یا در این یا آن مقطع خیلی به حزب توده نزدیک بودند. اینکه برخی افراد درباره آنها میگویند «گذرشان به حزب توده نیز افتاده بود» از یک توصیف تحقیرآمیز دوران جنگ سرد استفاده میکنند، اما آنها، حتی اگر عملاً عضو حزب توده نبودند، به دلایل گوناگون با حزب توده پیوند داشتند و از آن حمایت میکردند. بنابراین اگر به فهرست برخی از این افراد نگاه کنیم شگفت زده میشویم. برخی افراد این روزها آنها را فراموش کرده اند زیرا همان طور که میدانید از آن روزگار بسیار دور شده ایم، اما این فهرست واقعی است و انسان از مشاهده نام چهره های ادبی که در مقطعی از حزب توده حمایت میکردند بسیار تحت تأثیر قرار میگیرد: بزرگ علوی، صادق هدایت، صادق چوبک، نیما، مینوی، شاملو، خانلری، آل احمد، اپریم، طبری، سعید نفیسی، خلیل ملکی، توللی، بهار، نادرپور، توسلی، به آذین، دریابندری، ابراهیم گلستان، دولت آبادی، نوشین، نادرپور، مسکوب، اخوان، افغانی، افراشته، مجید رهنما، و شخصیت مهم اما اغلب فراموش شده "مرتضی کیوان" که یکی از پیوندهای مهم میان حزب توده و روشنفکران بود. این نقش مهم او نشان میدهد که چرا او یکی از نخستین کسانی بود که پس از کودتای 30مرداد 23 اعدام شد. خود کیوان به عنوان نویسنده برجسته شهرت نداشت، اما نقش بسیارمهمی در دور هم جمع کردن محفل های چهره های ادبی داشت. خب، چگونه میتوان این رشد اساساً ناگهانی حزب توده را توضیح داد؟ من اساساً شش دلیل برای این امر مطرح میکنم که احتمالاً میتوانید دلایل دیگری را نیز به آن اضافه کنید یا بکوشید آنها را ارزیابی کنید. من معتقدم که واقعاً شش دلیل عمده وجود دارند که گسترش حزب توده را توضیح میدهند. اولین دلیل موفقیت حزب توده که به نظر من از همه مهمتر است، آن است که حزب توده در مجادلات خود قویاً بر اهمیت مبارزة طبقاتی تأکید میکرد و در این زمان در ایران مردم جامعه را در قالب اختلافات طبقاتی و مبارزات طبقاتی میدیدند، بنابراین تأکید حزب توده بسیار خوب با گفتمان عصر، یعنی تحلیل طبقاتی، همخوانی داشت. بنابراین اگر شما نه فقط مجادلات کلامی نویسندگان حزب توده بلکه نویسندگان ضدتوده ای آن روزگار را بخوانید، میبینید که جامعه را در قالب اختلافات طبقاتی میبینند. حتی سناتورها در توصیف دیگران از ...السلطنه، ...الدوله و ...المله استفاده میکنند که تاحدی شبیه به اریستوکراسی انگلیسی اما متفاوت با آن است، اما آنها نیز به جامعه خود در قالب اختلافات طبقاتی نگاه می کردند. این گفتمان آن دوران در ایران گفتمان سیاست های طبقاتی بود و گفتمان حزب توده بسیار خوب با گفتمان عمومی تفاوت های طبقاتی همخوانی داشت. این گفتمان بعداً البته تغییر کرد و جای خود را به گفتمان غربزدگی داد. آل احمد تلاش کرد گفتمان طبقه را وارد غربزدگی کند، اما گفتمان مسلط و زبان غالب اساساً غربزدگی بود و شما شاهد هستید که سلطنت طلبان و حتی چپگرایان از این گفتمان استفاده میکنند و این گفتمان تفاوتهای طبقاتی را تحت الشعاع خود قرار میدهد. دومین دلیل موفقیت حزب توده این بود که اگر به ادبیات حزب توده نگاه کنید، به ویژه در اوایل میبینید که حزب توده خود را اساساً تداوم و حامی مشروطیت و انقلاب مشروطیت اعلام میکند. تعجب انگیز است اما اگر به ماهنامه "مردم| نگاه کنید که مجلة تئوریک اصلی آن زمان چپ بود، میبینید که خیلی از مقالات دربارة مشروطیت، و اساساً روشنگری و سنن دوره آغازین قرن بیستم هستند. حزب توده در واقع در آن زمان به میزان زیادی خود را تداوم ایده های روشنگری میدانست، بنابراین شما حتی در کتاب احمد قاسمی به نام "حزب توده چه میخواهد و چه میگوید" میبینید که بر حق فرد برای اندیشیدن، حق اظهار نظر کردن، که اصول اصلی روشنگری هستند، تأکید میکند و فکر میکنم که حزب توده در آن سالها میکوشید به شدت بر نقطه مقابل آنچه در دوران رضاشاه روی داده بود تأکید کند و بر پیشبرد آنچه ما حقوق بشر مینامیم و در آن زمان حقوق فرد نامیده میشدند، اصرار ورزد. بعداً برخی ها این افکار را به عنوان حقوق بورژوایی رد کردند اما در آن زمان به عنوان حقوق ذاتی فرد تلقی میشدند. هنگامی که مجلاتی نظیر ماهنامه مردم را بخوانید، مطالب نسبتاً زیادی از محققان شوروی و نیز مطالب زیادی از غرب در آنها مشاهده میکنید. افرادی مقالاتی درباره والتر ویتمن، برنارد شاو، استیون اسپندر، ویلیام فالکنر، ماکس پلانک، سارتر، کافکا، اگزیستانسیالیسم، همینگوی، دی.اچ. لاورنس و اصحاب دائره المعارف فرانسه مینوشتند. بنابراین آنها خود را در سنت غربی روشنگری و حقوق فردی انقلاب مشروطه مشاهده میکردند. این نوع گفتمان بعداً بار دیگر با گفتمان غربزدگی از دور خارج شد که در قالب آن افراد با هر چیزی که از غرب میآمد، از جمله روشنگری، به عنوان یک بیماری یا بلای غربی، که باید از آن احتراز کرد، خصومت می ورزیدند. این گفتمان حتی بر برخی چپگرایان نیز تأثیر گذاشت که ایدة غربزدگی را برگرفتند و در نتیجه مشروطه گرایی و حقوق فردی به کنار گذاشته شد. دلیل سوم موفقیت حزب توده به نظر من تأکید بسیار زیاد بر ایرانیت و هویت ایرانی است بدون اینکه در واقع زیاد وارد آریایی بودن بشود. اگر به مجلات و نوشته های اولیه حزب توده نگاه کنید، مشاهده میکنید که در این نوشته ها ضمن تأکید بر هویت ایرانی، تئوری های نژادی، که از سوی برخی نظریه پردازان نژادی در ایران، به ویژه در سالهای آخر دوران رضا شاه، تبلیغ میشدند، مورد انتقاد قرار گرفته اند. بنابراین شما اغلب میتوانید در این مجلات مقالاتی درباره شاهنامه، نوروز، مهرگان، مزدک، جنبش های اعتراضی در ایران پیش از اسلام مشاهده کنید. این مقالات آشکارا باب چالش را با اسلام باز میکنند، اما بر تمایز هویت ایرانی تأکید میکنند و از این رو با مفهوم ناسیونالیسم ایرانی آن زمان همخوانی دارند. چهارمین دلیل موفقیت این بود که خود حزب مفهوم تشکیلات حزب سیاسی را وارد ایران کرد. احزاب سیاسی قبل از آن و حتی در طول آن دوران و من میگویم که حتی امروز، احزاب فرد محور یا شخصیت محور هستند. یعنی شما فردی را مشاهده میکنید که محفلی را گرد خود ایجاد میکند و به آن نام حزب میدهد و آن سازمان تا هنگامی که آن رهبر همچنان فعال یا علاقمند است به حیات خود ادامه میدهد. اما حزب توده نخستین نیرویی بود که سازمانی ماندنی ایجاد کرد که بر گرد یک شخصیت ایجاد نشده بود و در واقع بیشتر به صورت یک رهبری جمعی شروع به کار کرد با افراد رهبری متساوی الحقوق در رأس که همیشه با یکدیگر توافق نداشتند اما قادر بودند در کل به عنوان یک سازمان با یکدیگر کار کنند. نکته دیگری که در ارتباط با این تشکیلات متوجه میشوید ایجاد چیزی بود که اغلب سانترالیزم دمکراتیک نامیده میشد، که البته این روزها آن را به صورت منفی به استالینیسم و لنینیسم پیوند میدهند، اما هدف واقعی از به کار بستن آن در آن زمان، که اهمیت زیادی برای سازمانهای سیاسی داشت، این بود که فرد میتواند عضو یک حزب شود، حق رأی دارد و عملاً قدرت و اختیارات دارد که از پایین به بالا میرود. او میتواند اعضای کنگره و کمیته های محلی حزب را انتخاب کند که کنگره حزب و کمیته مرکزی را انتخاب میکنند و آنها به نوبه خود کمیته های مختلف را انتخاب یا منصوب میکنند. بنابراین، چنین حزبی سازمانی بود که به دمکراسی شباهت داشت. البته همه افراد امکانات برابر نداشتند، اما میبایست در چارچوب یک فرایند دمکراتیک عمل کنند و این البته هم منحصربفرد بود و هم با سازمانهای رقیبش در آن زمان تفاوت داشت و حتی امروز نیز یافتن یک حزب سیاسی در ایران که بر اساس انتخابات یا نظامی استوار باشد که در آن رهبری واجد شرایط عضویت باشد و مجبور باشد به انتخابات تکیه کند، ممکن نیست. بنابراین وقتی از دمکراسی صحبت میکنیم منظورمان عنصری از فرایند دمکراتیک در ساختار حزب بود. موضوعی که افراد اغلب هنگامی که به انقلاب ایران میپردازند فراموش میکنند این است که یکی از ویژگی های شاخص انقلاب ایران درمقایسه با دیگر انقلاب های بزرگ آن است که قدرت در انقلاب از بالا به پایین جریان دارد و از بالا به پایین منشأ میگیرد. آیت الله خمینی افراد گوناگون را منصوب میکند. کمیته مرکزی آیت الله خمینی حتی کمیته های محلی را منصوب میکنند و غیره، در حالی که در دیگر انقلابها، نظیر انقلاب فرانسه و روسیه، قدرت و اختیارات اغلب از پایین به بالا جریان پیدا میکند. بنابراین همیشه این فرایند وجود داشته است که قدرت سرانجام در پایین قرار داشته است که یا اعضای یک حزب بوده اند یا عموم مردم. در انقلاب ایران، نمیگویم که به خاطر فرهنگ بوده است، قدرت به طور عمده در جهت عکس حرکت میکرده است. حزب توده میتواند بگوید که به یک معنا در خلاف این جهت حرکت میکرده است و همواره به این مفهوم عمل میکرده است که افرادی که در رهبری قرار داشته اند باید انتخاب میشدند نه اینکه منصوب شوند و اینکه حزب ملک خصوصی آنها نبوده است که بتوانند جانشینانشان را منصوب کنند. پنجمین دلیل موفقیت آمیز بودن حزب در این دوران آن است که برای نخستین بار آزادی نسبی برای فعالیت داشته است، تا بتواند سازمانی داشته باشد و اتحادیه های کارگری و سازمانهای نویسندگان و ... به وجود آورد. شما برای فعالیت به فضایی برای تنفس کردن، فضایی برای ایجاد یک ساختار نیاز دارید و این امکان پس از 1320 به وجود میآید و پس از آن مدت کوتاهی باقی میماند و سپس در در دوران مصدق بار دیگر گشایش جزئی پدید آمد، نه اینکه ممنوعیت از روی حزب توده برداشته شده باشد، بلکه به این دلیل که مصدق یک مشروطه خواه واقعی و معتقد بود و عقیده داشت که حزب توده باید حق سازماندهی داشته باشد، حتی اگر نه به نام خودش، بلکه از طریق دیگر سازمانها یا سازمانهای جبهه ای. بنابراین برای مثال دراوج مبارزات ملی شدن صنعت نفت، که محافظه کاران خواهان جلوگیری از برگزاری تظاهرات اول ماه مه حزب توده بودند، مصدق معتقد بود که دلیلی وجود ندارد که مانع از این شویم، زیرا این کار تا هنگامی که آرام باشد کاری قانونی است و در واقع نیز با جدیت بر اینکه که حزب توده باید این حق را داشته باشد که تظاهرات اول ماه مه را سازمان بدهد، پافشاری کرد. همچنین دربارة رسیدگی دادگاهها به اتهامات رهبران حزب توده پس از ، آن که می خواستند آنها را به دادگاههای نظامی ارجاع بدهند، مصدق گفت که آنها نظامی نیستند و طبق قانون اساسی باید در دادگاههای عادی محاکمه شوند. بنابراین میتوان گفت که حزب توده این امکان را داشت که در دوره کوتاه فعالیت کند. این فضای باز سیاسی بود که امکان سازمان دادن مردم را فراهم میکرد. این موضوع مهم است زیرا جنبش های اجتماعی، مگر در شرایطی که مقداری فضای تنفس داشته باشند، واقعاً نمیتوانند شکل بگیرند. برخلاف تصور افراد تندرو که فکر میکنند به محض اینکه محلی ایجاد کنید و بگویید «کارگران جهان متحد شوید» صدها هزار کارگر به شما میپیوندند و دور شما جمع میشوند. شما واقعاً باید بتوانید فضا برای سازماندهی مردم داشته باشید. حزب توده توانست این کار را انجام بدهد، تا حدی به این دلیل که فضای بازی پدید آمده بود، اما از آن مهمتر اینکه این حزب برای سازمان دادن کارگران کادری داشت که مردم را در اتحادیه ها و در طبقه کارگر کارخانه ها میشناختند و میتوانستند به آنجاها برگردند و به تجدید سازمان آنها بپردازند، زیرا سازمان دادن کارگران کار ساده ای نیست که شما صرفاً به کارخانه بروید و به کارگران بگویید که میدانید، ما حزب تازه ای داریم بیایید به عضویت آن درآیید. شما به اعتماد، شهرت و سنت و تجربه انجام این کار نیاز دارید و حزب توده میتوانست این کار را انجام بدهد، زیرا سنن و ریشه های انجام این کار را از حزب کمونیست قدیمی در سازمانهای کارخانه ها و نیز در صنعت نفت در اختیار داشت. ششمین و آخرین دلیل، وجود کارگران کهنه کاری در فعالیت های اتحادیه کارگری از گذشته بود. اغلب این افراد را فراموش میکنند، زیرا این چهره های برجسته روشنفکر نیستند، اما آنها سازماندهندگان اتحادیه های کارگری بودند که میدانستند چگونه در کارخانه ها و صنایع نفت کار کنند. آنها از گذشته تجربه داشتند و افرادی را میشناسند که به آنها از گذشته اعتماد داشتند. این وضعیت امکان چنین سازماندهی را برای حزب توده فراهم میکرد. از انتشارات و روزنامه های حزب توده در آن زمان و آرشیوهای انگلیس و برخی اسناد سیا میتوانیم بفهمیم نقاط قوت حزب توده در کجا بودند و حزب چقدر سازمان یافته بود. اما آنچه هنوز نمیدانیم، که عرصه تحقیق برای آینده است، آن است که در درون رهبری حزب، در جلسات کمیته مرکزی واقعاً چه میگذشت، بر سر چه مسائل اختلاف وجود داشت و کدام مسائل در آن زمان بسیار برجسته و مهم تلقی میشدند، زیرا ما به این اسناد داخلی دسترسی نداریم. این عرصه ای است که هنوز به مقدار زیادی تحقیق نیاز دارد! (ادامه این سخنرانی در شماره آینده راه توده)
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 786 - 22 اردیبهشت 1400