راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

پرسش و پاسخ

در سمینار80 سالگی

حزب توده ایران

 

 

در سمینار "80 سالگی حزب توده ایران"، پس از سخنرانی یروان آبراهامیان، پرسش و پاسخ ها آغاز شد که بخش هائی از این پرسش و پاسخ را می خوانید.

 

علی انصاری: سخنرانی آقای یروان آبراهامیان شگفت انگیز بود. به ویژه برای من کنجکاوی برانگیز و جالب بود. بویژه اشاره ایشان به ایده های جنبش مشروطه و روشنگری که بویژه خودم به آن علاقة ویژه دارم.

استفانی کرونین: حرفهای یرواند درباره اینکه حزب توده خود را در متن سنت روشنگری قرار داده بود برایم جالب بود. زیرا به نظر میرسد که این موضوع اغلب در تاریخ چپ نادیده گرفته میشود که جنبشهای چپ به طور کلی و بویژه اگر به قرن 20 مراجعه کنیم خود را میراثدار روشنگری میدانستند. در آن زمان اختلاف نظرهای نسبتاً متفاوت درباره معنای روشنگری، که ما امروز داریم و روشنگری را به یک چیز مشکل آفرین تبدیل میکند، وجود نداشت. اما اگر به ادبیات سازمانهای چپگرا در سراسر جهان در اواخر آن قرن و حتی اکنون توجه کنیم، می بینیم آنها خود را «ابزار پیشرفت» میدانند، نه پیشرفت به معنای سلطه و بلکه به بارآوردن تغییر برای بهتر شدن وضعیت مردم، که نه ایده های آرمانشهری، بلکه هدفی است که باید برای رسیدن به آن تلاش کرد. بنابراین پیشرفت و سکولاریسم ایده های بسیار مهمی هستند که فکر میکنم حزب توده در دهه 1330 از آن ارث برد و سپس بعداً کمی از آن چشم پوشی کرد، بنابراین من فکر میکنم که بررسی حزب توده از زاویه نیرویی که شنل جنبش مشروطه را به دوش انداخته، بُعد جالبی است. نکتة دیگر آن است که هنگامی به دهه 1330 نگاه میکنیم، از نظر من جالب است که در بررسی موفقیت حزب توده، آن را در یک متن جهانی قرار بدهیم، زیرا در این زمان با جنگ دوم جهانی رو به رو هستیم و وجهه اتحاد شوروی در سراسر جهان بسیار عظیم است، از این رو، در همه جا در جهان احزاب کمونیست رهبری جنبش مقاومت در برابر اشغالگران را، چه آلمانها باشند یا ایتالیایی ها، یا ژاپنیها، به عهده داشتند و در همه جا احزاب کمونیست در جبهه مقدم قرار داشتند و با گسترش عظیم اعضا در صفوف خود مواجه بودند، بنابراین اگر حزب توده جزئی از یک روند جهانی است، برخی از این دلایل در مورد این حزب نیز به کار می رود. بنابراین موضوع جنگ بسیار مهم است و نه فقط وجهه اتحاد شوروی، بلکه در عین حال فقدان مخالفت انگلیسها در ایران نیز اهمیت دارد، زیرا مهمترین هدف انگلیس شکست دادن نازیسم بود و برای انجام این کار در سراسر جهان به اتحاد با احزاب کمونیست دست میزد. اینها حکایاتی قدیمی است که همه در انگلستان آن را میدانند که در اثنای جنگ دوم جهانی انگلیس در یوگسلاوی حمایت خود را از سلطنت طلبان پس گرفت و از تیتو و نیروهای کمونیستش حمایت کرد و میدانید که ما به این کار بسیار میبالیم. اگر به فیلمهای موجود از دوران جنگ نگاه کنید، میبینید که در آن دوران به اتحاد با اتحاد شوروی به صورت بسیار مثبتی برخورد میشد. پس از پیروزی استالینگراد است که بار دیگر احساس میکنید که برخورد انگلیسها در ایران با حزب توده سرد شده است، زیرا پس از این واقعه است که کاملاً روشن میشود که اتحاد شوروی قدرت اصلی شکست دهنده آلمانهاست و فکر میکنم که از آن زمان به بعد است که انگلیس سیاست خود را عوض میکند و نگاه خود را به حزب توده تغییر میدهد و با سردی با آن برخورد میکند، زیرا اتحاد شوروی دیگر در موضع دفاع قرار ندارد، بلکه به تهاجم پرداخته است. و در این زمان است که شما با درخواست های مقاومت ناپذیری مواجه میشوید که پس از باز شدن جبهه دوم (در جنگ دوم و پس از کنفرانس تهران- راه توده) مطرح شدند. همچنین از آنجا که دیدگاه ارائه شده توسط یرواند درباره حزب توده کاملاً مثبت بود، دوست دارم بدانم که تا چه حد دیدگاه ما از این دوران به واسطه مجادلات نظری با ظهور چپ جدید مطرح شدند، زیرا چپ جدید، که باز در همه جا مشاهده میشود، با خصومت زیاد با احزاب کمونیست طرفدار شوروی برخورد میکرد و از این رو روشنفکران چپ جدید برای یافتن عناصر منفی در تاریخ این احزاب به کنکاش گسترده دست زدند.

یرواند آبراهامیان: میتوان گفت که در واقع سیاست انگلیس در طول جنگ به دلایل عملی تحمل حزب توده بود، که همانطور که شما متذکر شدید، تاحدی به خاطر نیاز به اتحاد شوروی بود. اما آنها همچنین نیازمند آن بودند که نفت همچنان تولید شود و صنعت نفت به کار خود ادامه بدهد، از این روست که آتاشه کارگری انگلیس به طور کاملاً روشن بیان میکند که آنها خواهان بروز مشکلات کارگری در صنعت نفت نیستند و در جایی دیدم که او متذکر شده بود که بسیاری از مأموران انگلیسی در آنجا در واقع کمونیست بودند اما آنها نمیخواستند مشکلی ایجاد شود و میخواستند تا این افراد تا زمانی که جنگ در جریان است دلایلی برای حمایت از انگلیس داشته باشند. به همین ترتیب، برای مثال آنها همکاری نزدیکی با حزب توده در انتخابات چهاردهم مجلس در اصفهان داشتند و کنسولگری انگلیس محافظه کاران را با توده ایها دور هم جمع کرد تا کرسی ها را میان خود تقسیم

کنند و این نیز به گمان من بخشی از سیاست متفقین در آن زمان بود. همچنین حزبی به نام همراهان (رفقا) ایجاد شد که آشکارا طرفدار انگلیس و در عین حال چپ سوسیالیستی بود(خنده) و با حزب توده در آن زمان همکاری میکرد. این موضوع بعداً تصویری بدبینانه درباره حزب توده ایجاد کرد و بدون اینکه موضوع را در متن رویداد قرار بدهند و بررسی کنند که دلایل عملی برای این کار چه بوده است، تبلیغ کردند که حزب توده در واقع توطئه انگلیس است، چرا که انگلیسها در این دوره از حزب توده حمایت میکردند. از این رو، روابط حزب توده وانگلیسها در زمانی خیلی پیچیده بوده است.

در دهه 1330 شما با نسل تازه ای از چپگرایان در اروپای غربی رو به رو میشوید و آنها معمولاً پدرانشان را شکست خورده میدانند، درست همانطور که در ایران آنچه را که چپ جدید در اروپا عمل میکرد تکرار کردند و حزب توده به عنوان نسل پدران یا نسل قدیمی برای شکست سرزنش میشد، بدون اینکه چپگرایان جدید واقعاً بدانند که در گذشته در ایران چه روی داده بود. در واقع نوعی واکنش غیرارادی بود که انتقادهای مشابه با غربیها را درباره نسل قدیمی به کار بگیرند.

مسئله استالینیسم نیز البته همیشه وجود داشته است و تعجب آور نیست که به محض اینکه خروشچف استالین را محکوم کرد، حزب توده نیز مطالب زیادی در آن زمان در مجله دنیا درباره قربانیان ایرانی استالین نوشت. آنها از پرداختن به این موضوع سر باز نزدند. برخی از رهبران حزب توده نظیر بزرگ علوی بستگانی داشتند که توسط استالین کشته شده بودند، بنابراین آنها به قدر احزاب کمونیست غربی به گذشته استالینیستی آلوده نشدند. بنابراین گفتمان این دو تاحدی متفاوت بود.

ناصر مهاجر: از یرواند به خاطر صحبتهای طبق معمول بسیار جالب و نکات بسیار هوشمندانه اش تشکر میکنم. فقط میخواستم به آنچه او درباره جنبش های اجتماعی گفت نکاتی اضافه کنم و آن اینکه حزب توده ایران در سازمان دادن جنبش توده ای زنان (تشکیلات دمکراتیک زنان ایران) بسیار فعال و مؤثر بود. این تشکیلات برای نخستین بار توسط هواداران حزب توده به ابتکار خودشان تشکیل شد و حتی پس از غیرقانونی اعلام شدن حزب توده نقش مهمی بازی کرد و در مطرح کردن فکر حقوق زنان در ایران بسیار مؤثر بود، به صورتی که کارزار بسیارمهم، بسیار توده ای و بسیار عمیقی که تشکیلات دمکراتیک زنان ایران و سپس سازمان زنان ایران (سازمان ملی زنان ایران) به راه انداختند در طرح ایده هایی که شاه در انقلاب سفید درباره زنان مطرح کرد مؤثر بود و اشرف پهلوی

نیز نام سازمان زنان ایران را از نام سازمان زنان حزب توده گرفت.

مورد دیگر جنبش دانشجویی بود. حزب توده نفوذ زیادی در جنبش دانشجویی آن زمان، بویژه دانشگاه تهران داشت و ما میدانیم که پیش از تأسیس جبهه ملی هیچ سازمان دیگری این نفوذ را میان دانشجویان نداشت. دانشجویان از سوی اعضای حزب عضوگیری میشدند. میخواستم این دو جنبش اجتماعی را نیز به نکاتی که یرواند به زیبایی مطرح کرد اضافه کنم.

در ارتباط با آنچه یرواند درباره روزبه گفت، تا آنجایی که میدانم هیچکس باور نمیکرد که روزبه در قتل محمد مسعود دخالت داشته است. این موضوع در دو دادگاه نظامی به هیچوجه مطرح نشد که محمد مسعود به دست خسرو روزبه به قتل رسید. این موضوع برای اولین بار در پلنوم چهارم حزب توده در تبعید مطرح شد. این هنگامی است که آنها شروع به بحث در این باره کردند. میدانیم که خسرو روزبه به هنگام پلنوم چهارم دستگیر شد و آنها پس از آنکه آزموده درباره خسرو روزبه به عنوان کسی که مغز متفکر این قتل بود صحبت کرد در این باره بحث کردند. از یرواند میخواهم درباره این نکته مهم، که مطرح کرد، توضیح بدهد که آیا سندی دیده است یا در «نامه مردم» یا «دنیا» پیش از پلنوم چهارم مطلبی دیده است که به نحوی به نقش خسرو روزبه در توطئه قتل ها اشاره کرده باشد؟ در هیچیک از اسناد موجود گفته نشده است که خسرو روزبه در این ماجرا شرکت داشته است. به نظر میرسد که بختیار این صحنه سازی را ترتیب داده باشد. زیرا همه در تهران از شرکت اشرف پهلوی و دربار در این قتل صحبت میکردند و رژیم به دنبال آن بود که کسی را پیدا کند که قتل را به گردن او بیندازد و به نظر میرسد که آنها به این نتیجه رسیدند که مهمترین شخص و بهترین آماج این اتهام خسرو روزبه است که به خاطر فعالیتهای زیادش، از فرار از زندان گرفته تا داشتن نفوذی به این گستردگی میان سازمان نظامی پس از حزب توده شهرت بسیار داشت.

یرواند آبراهامیان: ما به اسناد داخلی بیشتری نیاز داریم. البته در آن زمان مظنون همیشگی اشرف بود و حتی سفارت انگلیس اینطور فکر میکرد. اما مشکلی که وجود دارد آن است که روزبه در اعترافات خود آن را تأیید کرده است. بنابراین اگر همه اینها صحنه سازی بوده باشد میتوان تصور کرد که رهبران حزب توده آن را انکار میکردند و میگفتند که این اعترافات تحت فشار گرفته شده اند و حقیقت ندارند. در اینجا نیز دوست دارم بدانم که در این باره چه بحث هایی در رهبری حزب انجام گرفته است. برداشت من این است که روزبه عملکرد خودسرانه ای داشته است. او ممکن است یک قهرمان بوده باشد، اما در عین حال تاحدی رفتارهای عجیب وغریب داشته و در آن زمان سرخود با چند تن از همکارانش به این رفتارها جامه عمل می پوشانده است. او همچنین بعداً قتلهایی را مرتکب شد که نشان میدهد او از قتل کسانی که فکر میکرد سزاوار آن هستند بدش نمی آمده است. من این امکان را که روزبه مرتکب این قتل شده باشد رد نمیکنم. اما اینکه آیا او با رهبری حزب توده ارتباطی داشته است یا نه، که دولت مدعی است او چنین ارتباطی داشته است، به گمان من محل تردید است. در آن زمان هیچگونه سازمان نظامی وجود نداشته است و او نیز عضو حزب نبوده است. تنها مسئله این است که آیا او پیوندهای شخصی غیررسمی با کسی در رهبری، به ویژه کیانوری، داشته است یا نه که معلوم شدن این موضوع جالب است.

شما درباره سازمان زنان مسئله بسیار مهمی را مطرح کردید. گفتمان مربوط به حقوق زنان در سیاستهای ایران بسیار غالب است. من معتقدم که حزب توده به صورت رسمی تأکید بسیار زیادی بر سازمانهای زنان، حقوق زنان، حتی حق رأی زنان داشت و باز در مقایسه با دیگر احزاب، حتی دیگر احزاب سکولار موضع بسیار مترقیانه تری داشت. اما من تمایلی ندارم که از «جنبش زنان» سخن بگویم، زیرا این یک جنبش مستقل نبوده است، به ویژه اگرشما به سازمانهای زنان نگاه کنید، میبینید که افرادی که رهبری آنها را در دست دارند اساساً خواهران یا زنان رهبران حزب توده هستند و این سازمانها در واقع سازمانهایی حمایت شده هستند تا سازمانهایی متکی به خود و این سازمانها در واقع جزئی از یک جنبش اتحادیه ای نیستند که بتوانید بگویید علائق و فعالیتهای مستقل داشته است. به نظر من این سازمان تا حد زیادی سازمانی تابع بود.

بنابراین به نظر من، هنگامی که از جنبش زنان در ایران صحبت میکنیم، این جنبش واقعاً تا دوران پس از 57 که حجاب اجباری شد، آغاز نمیشود.

تورج اتابکی: افتخار بزرگی است که در پنلی حضور داشته باشم و درباره سخنرانی کسی اظهار نظر کنم که مربی و استاد راهنمای من بوده است. هنگامی که مشغول کار دکترایم بودم همیشه به آنچه

یرواند می نوشت توجه جدی میکردم. در مقدمه انقلاب ایران یرواند میگوید امید است که مورخان آینده قادر باشند یافته های من را با دسترسی به یکی از منابع اصلی استفاده نشده چپ آزمون و ارزیابی کنند. بنابراین به همراه همکاران و دانشجویانم تلاش کردیم از آرشیوهای شوروی برای درک بهتر و جامعتر تاریخ قرن بیستم ایران استفاده کنیم.

برمیگردم به اظهارنظرها و پرسش هایم درباره شکل گیری حزب توده، از حزب کمونیست ایران تا حزب توده ایران. چرا در پی تهاجم متفقین به ایران که حزب توده در ماه اکتبر همان سال (1320) تشکیل شد، درباره حزب کمونیست ایران، احیای احتمالی آن یا ظهور مجددش، هیچ صحبتی مطرح نمیشود. تا به حال سه توضیح توسط مقامات و فعالان حزب توده و همچنین محققانی که روی تاریخ حزب توده کار میکردند مطرح شده است. اولین توضیح به سیاست کمینترن باز می گردد، در«جنگ ضد فاشیستی» که به دنبال آن دوره ضدامپریالیستی، جبهه مردمی و... قرار می گیرد. کمینترن از این دوره گسستن پیوند از آلمان نازی و پیوستن به متفقین به عنوان «دوره ضدفاشیستی» نام برده است و از کلیه کمونیستهای سراسر جهان خواسته است به ایجاد جبهه های مردمی علیه آلمان نازی اقدام کنند، از این روست که حزب توده نتیجه این سیاست جدید کمینترن بود. این نخستین توضیح است.

توضیح دوم این است که در آن زمان مطابق قانون ضد کمونیستی حکومت ایران که در 1310 به تصویب رسید تشکیل هر گونه سازمان و جبهه کمونیستی ممنوع بود، به این دلیل حزب توده ایران به عنوان یک سازمان غیرکمونیستی برپا شد.

سومین و آخرین توضیح تلاش شورویها برای اجتناب از هر گونه عملکردی است که همکاری با شرکای متفق، انگلیسها و به طور غیر مستقیم ایالات متحده را به مخاطره اندازد. بنابراین برای آنکه روابط را به مخاطره نیندازند.

سیاوش رنجبر دائمی، مدرس، دانشکده تاریخ، دانشگاه سنت آندروز:

در کلیه این سه استدلال، دلایل معتبری وجود دارد که از نظر من هیچیک از آنها قانع کننده نیستند. چرا؟ زیرا اگر آن را با سرنوشت احزاب کمونیست در منطقه مقایسه کنیم، برای مثال حزب کمونیست ترکیه، نتیجه به نحوی خلاف چیزی است که ما در ایران مشاهده میکنیم. به طور خلاصه بگویم که در جمهوری ترکیه در جریان حاکمیت رژیم اقتدارگرای یک حزبی و پس از سالها موضع سرکوبگرانه نسبت به احزاب سیاسی، با حمایت شوروی، حزب کمونیست ترکیه بار دیگر جان

گرفت و سپس ترکیه به یک نظام چند حزبی تبدیل شد، کمونیستهای ترکیه دو حزب تأسیس کردند، یکی حزب سوسیالیست ترکیه بود و دیگری حزب کارگران سوسیالیست ترکیه. هر دوی این احزاب توسط حزب کمونیست تأسیس شدند، اما حزب کمونیست ترکیه همچنان وجود داشت. با زیر و رو کردن آرشیو کمینترن در مسکو، باکو و تاشکند، و بعداً هنگامی که به اسناد بسیار بسیار جالبی درباره میز ایران در یک کلکسیون خصوص دست پیدا کردم، متوجه شدم که دلایل دیگری برای احیا نکردن حزب کمونیست ایران در این دوره وجود داشته است. شورویها در آغاز بسیار مشتاق ایجاد این حزب کمونیست بودند و این موضوع در برنامه کار آنها قرار داشت. در پی بحثی که در پولیت بوروی شوروی درگرفت، از آناستاس میکویان، که عضو کامل پولی تبورو بود، خواسته شد که برای برپا کردن حزب کمونیست در ایران اقدام کند. ما میدانیم که آناستاس میکویان، که از دوران جنبش جنگل تجربه ای طولانی در جنبش کمونیستی در ایران داشت، از هر کس دیگر بیشتر درباره آنچه چند سال

قبل درباره کمونیستهای ایران روی داد میدانست (منظور من تصفیه های استالینیستی است). من

نامه هایی را که توسط احسان الله خان از زندان برای میکویان فرستاده شده بود منتشر کرده ام. بنابراین او میدانست که بر کمونیستهای ایرانی در آن زمان چه گذشته است. واکنش میکویان به پولیت بورو بسیار بسیار مبهم بود و او بی میلی زیادی در برپا کردن حزب کمونیست ایران از خود نشان داد. آنها سپس تصمیم گرفتند حزب کمونیست ایران را کنار بگذارند و به حزب توده ایران برگردند. زخم ها بر سینه حزب کمونیست به قدری عمیق بودند که در آن زمان قابل تحمل نبودند، زیرا کل رهبری حزب کمونیست در دوران استالین اعدام شده بودند. به طرف ایرانی قضیه نیز باید توجه داشت. چند هفته قبل از تأسیس حزب توده ما شاهد تأسیس سلولهای حزب کمونیست ایران در تهران و دیگر شهرهای بزرگ ایران هستیم. نباید این سلولها را با شبکه کروژوک ها اشتباه گرفت که دو سال بعد در سال 233 تشکیل شد. اینها سلولهای بسیار واقعی حزب کمونیست در تهران بودند. حکایت این سلولهای حزب کمونیست بسیار طولانی و حکایت دیگری است.

یرواند آبراهامیان: اطلاعات بسیار جذابی بودند که بر اساس مطالبی که به دست آوردید، ارائه کردید. اینکه چقدر تصمیم در مسکو، در این جهت یا آن جهت، اهمیت داشت به آنچه در تهران میگذشت مربوط بود. من روی تهران تأکید زیادی دارم. کسی نظیر ایرج اسکندری که در شکلگیری حزب توده نقش بسیار مهمی داشت، واقعاً خواهان یک جبهه گسترده بود و فقط یک حزب کمونیست نمیخواست. چیزی وسیع تر میخواست. عمویش سلیمان میرزا نیز که صدر حزب توده شد، به حزب سوسیالیست تعلق داشت نه حزب کمونیست. من بر مؤسسان اولیه حزب تأکید دارم که دوست داشتند به آنها به طور ساده برچسب کمونیست نزنند و نماینده چیز وسیع تری باشند که در آن صورت البته با سیاست کمینترن در آن زمان، در زمان جنگ، همخوانی داشتند که ایجاد جبهه متحد علیه فاشیسم بود. البته اسکندری در یکجا اظهارنظر جالبی دارد. او حتی تلاش کرده است که با مصدق صحبت کند و او را به جلسه حزب بیاورد، یعنی او باز هم در فکر آن بود که افرادی را وارد حزب کند که گذشته ای در پیوند با رادیکالیسم نداشته اند و بیشتر به میهن پرست معروف بودند. بنابراین همه عوامل وجود داشتند، اما مسئله این است که وزن بیشتر برای کدامیک قائل شوید. اما اطلاعات بیشتری که از منابع شوروی به دست بیاوریم جالب خواهند بود. موضوعی که اخیراً در منابع کشف کردم این بود که هنگامی که شورویها به ایران حمله کردند، حتی نمیدانستند که  کمونیست های ایران چه کسانی بوده اند. کسی که در توان سرویس های اطلاعاتی شورویها، و نیز آمریکایی ها، اغراق میکند، باید بداند که آنها اغلب از خیلی از اتفاقاتی که روی داد بی خبر بودند. به باور من آنها درباره حزب توده اولیه نیز نسبتاً بی اطلاع بودند. منتقدان اغلب میگویند که جلسات اولیه حزب در حضور علی اف نامی برگزار میشده که از جایی پیدایش میشده است (خنده). دوست دارم با استفاده از منابع شوروی بفهمم که آیا این حرف درست بوده است یا نه و آیا در جلسات تأسیس حزب توده نماینده ای از شورویها هم وجود داشته است یا نه (خنده)

تورج اتابکی: البته در آن زمان این بحث وجود داشت که ما میتوانیم هر دو جبهه را داشته باشیم، هم حزب کمونیست را احیا کنیم و هم حزب توده را تشکیل دهیم و اگر بخش اول این سناریو نتیجه نداد به این دلیل بود که کسی از رهبری حزب کمونیست ایران باقی نمانده بود.

علی انصاری: من دانشجویی داشتم که تلاش کرد در آرشیوهای روسیه تحقیق کند. این کار قطعاً بسیار دشوار است. اسناد نسبتاً گزینشی هستند. فقط برای مدت کوتاهی در دهه 111این آرشیوها باز شدند و سپس دسترسی به آنها بسیار بسیار دشوار شده است.

افشین متین عسگری: تاریخنگاری حزب توده که پروفسور آبراهامیان ارائه داد نه فقط یکی از مهمترین صفحات تاریخ مدرن ایران را از حاشیه به مرکز راند و مسیر تازه ای برای تاریخنگاری ایران گشود، بلکه کار دیگری نیز انجام داد و آن اینکه شیوه تاریخنگاری ایرانیها و غیرایرانیها درباره تاریخ قرن بیستم ایران را تکان داد و به چالش گرفت. این اظهارات فرضیات واقعاً مهم مرتبط با جنگ سرد و روش شناختی ناسیونالیستی را نیز به چالش گرفت!

(ادامه این پرسش و پاسخ در شماره آینده راه توده منتشر میشود)

لینک شماره های گذشته:

1 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/mey/786/yeravan.htm

2 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2021/mey/787/abrahamiyan.html

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 




 



 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 788  -  5 خرداد 1400

                                اشتراک گذاری:

بازگشت