افغانستان از اولین کودتای نظامی تا فتح دوباره کابل توسط طالبان سرگی چرنیاخووسکی بنیاد فرهنگ استراتژیک ترجمه- کیوان خسروی |
اسلامگرایان امروز و با خروج نیروهای امریکائی به حکومت افغانستان نرسیدند. حتی نه در سال 1996، زمانی که کابل برای اولین بار توسط طالبان مورد حمله قرار گرفت. مسیر یک دولت سنتی مسلمان بسوی یک دولت سکولار افغانستان از سال 1926، هنگامی که «امیر امان الله»، مدرن سازی کشور را شروع و امارت را لغو و خود را پادشاه و کشور را پادشاهی اعلام کرد، در جریان بوده است. برتری حقوق سکولار بر قوانین اسلامی در سال 1973، پس از سرنگونی حکومت سلطنتی و اعلام جمهوری به رهبری«محمد داوود» به تصویب رسید. حزب دموکراتیک خلق افغانستان که در اواسط دهه 1960 ضمن اعلام و پذیرش اصول مارکسیستی – لنینیستی تاسیس شد در این کشور قویتر شد. تا آوریل 1978، حزب دمکراتیک خلق افغانستان از لحاظ تعداد نفرات فقط کمی از حزب بلشویک در اوایل سال 1917 پایین تر بود و در عین حال این حزب متشکل از روشنفکران تحصیل کرده و نظامیانی که بسیاری از واحدهای ارتش را تحت کنترل داشتند، بود. «داوود» نتوانست از عهده روندهای بحرانی اقتصادی برآید و در آغاز سال 1978 کاهش سطح زندگی بحدی بود که بیش از یک میلیون افغان به ایران مهاجرت کردند. در 17 آوریل 1978 یکی از رهبران جناح «پرچم» حزب دمکراتیک خلق افغانستان بنام «اکبر خیبر» به ضرب گلوله ترور شد. مراسم تشیع جنازه وی تجمع ضد دولتیای شد که ده ها هزار نفر را گرد هم آورد. «داوود» رهبران حزب دمکراتیک خلق افغانستان- هم «ترکی» وهم«امین»(جناح«خلق» و بیشتر رایکال) و «کارمل»(جناح«پرچم»، معتدل تر) را دستگیر کرد. برحزب تهدید سرکوب و ممنوعیت سایه انداخته بود- و در آن زمان رهبران حزب دمکراتیک خلق افغانستان به حامیان خود در ارتش دستور سرنگونی «داوود» را دادند. انقلاب ثور(آوریل) یک راه حل و تصمیم طبیعی در شرایط بحران فزاینده و تشدید مبارزات سیاسی بود. افغانستان برای سرنگونی دولت قبلی آماده بود، اما برای تحولات انقلابی که «ترکی» ضمن انجام آن می خواست طی چندین سال آن مسیری را طی کند، که در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی شش دهه طول کشید، نضج نیافته بود. هر چه مخالفان انقلاب سرسختانه، با حمایت از خارج کشور، عمل میکردند، انقلاب شدیدترین واکنشها را نشان میداد. به این امر مبارزه بین میانه روها (پرچم) و رادیکالهای(خلق) حزب دمکراتیک خلق نیز تشدید شد. در نهایت جناح میانه رو از رهبری حزب و کشور کنار گذاشته شد. در پایان سال 1979 پس از دوازده مورد درخواست و پیام «ترکی» و«امین» از مسکو و پس از سرنگونی و قتل «ترکی» نیروهای شوروی وارد افغانستان شدند. «خلقی»ها از قدرت کنار گذاشته شدند و رهبر جناح«پرچم»«ببرک کارمل» در راس افغانستان قرار گرفت. «کارمل» سیاست خود را طوری سازمان داد و تنظیم کرد که گویی بر حفظ ابدی واحدهای نظامی اتحاد شوروی در کشور و بر رهبری مداوم مشاوران شوروی حساب کرده بود. کارشناسان شوروی واحدهای اجتماعی و تولیدی ساختند؛ آمریکا، ایران، پاکستان، عربستان سعودی و چین از قبائلی که علیه انقلاب میجنگیدند حمایت کردند و هرگز نسبت به دولت مرکزی - نه به «امیر»، نه به پادشاه، نه به «داوود» و نه به حزب دمکراتیک خلق افغانستان تمایل یا علاقهای نداشتند. سپس در اتحاد شوروی «پرسترویکا» آغاز شد. و در ذهن هواداران«پرسترویکا»چنین ایدهای بوجود آمد: حالا که قبایل افغانستان با پرچم اسلام علیه انقلاب افغانستان می جنگند، لازم است افغانستان را یک دولت اسلامی اعلام کنیم، از دست مجاهدین پرچم سبز را پس گرفته یک سیاست آشتی ملی را اعلام، رهبران مجاهدین را عفو کرده و آنها را به دولت دعوت کنیم. برای حمایت از این چرخش و تحول با تغییر چهره رهبری دولت، «نجیب الله» پرچمیست انعطاف پذیرتر جایگزین «کارمل» پرچمیست شد. «نجیب الله» اعلام آتش بس کرد، مجاهدین را به دولت دعوت و اسلام را به عنوان دین دولتی در قانون اساسی قید کرد و سوسیالیسم را از برنامه حزب حذف کرد. جمهوری دمکراتیک افغانستان به جمهوری افغانستان و حزب دمکراتیک خلق افغانستان به حزب وطن تغییر نام داد و عفو «احمد شاه مسعود»، «حقانی» و «اسماعیل خان»- محبوب ترین فرمانده میدانی در بین مجاهدین را اعلام کرد. گفتن اینکه آیا این ایده او بوده دشوار است، اما این امر در بستر تبلیغات و موعظههای «پرسترویکا» بود. در حقیقت نه طالبان و نه مجاهدین بودند که افغانستان را به یک دولت اسلامی تبدیل کردند. اکنون زمانیکه طالبان کابل را اشغال و تشکیل دولت خود را اعلام کرد، بسیاری می گویند که اینها از چیزهای معمولی است. اینکه طالبان مانند «القاعده» در روسیه ممنوع نیست. اینکه شما باید با طالبان دوست باشید تا آنها از مرزهای افغانستان به سمت شمال فراتر نروند. آنها تروریست بودند، اما با بدست گرفتن حکومت، سرعقل خواهند آمد... در آغاز دهههای 1920 تا 1930 بسیاری در مورد ناسیونال سوسیالیستهای آلمان همین را میگفتند... و در افغانستان، در اعلام نابخردانه «سیاست آشتی ملی»، در دوران گارباچف در آنجا مجاهدین بدرستی نخستین گام های عقب نشینی «نجیب الله» و اتحاد جماهیر شوروی را مشاهده کردند. این کاپیتولاسیون و تسلیم نتیجه ای نداد. حضور طرف شوروی تاحدی مبارزه بین «خلق» و «پرچم» را متوقف کرد، اما وقتی که نیروی شوروی عقب نشینی کرد، حمله گستردهای از سوی مجاهدین آغاز شد. ساختارهای حزب دمکراتیک خلق افغانستان و ارتش افغانستان با ضربات نیرومند به حملات آنها پاسخ دادند و اسلامگرایان عقب نشینی کردند. جناح«خلق» آماده جنگیدن بود، اما در بهار 1990 پس از آن، «نجیب الله» در توافق با کرملین دستگیری نظامیان «خلقی» را که آماده مبارزه با دولت شده بودند، آغاز کرد. در نتیجه «خلقیها» شکست خوردند، اما «نجیب الله» اعتماد بخشی از حزب و ارتش را که بطرف مخالفان «نجیب الله» رفته بودند، از دست داده بود. یلتسین که پس از گورباچف رهبری مسکو را بدست گرفته بود از تحویل سلاح، مهمات و مواد سوختی به«نجیب الله» امتناع کرد. در آغاز سال 1992 تنها مجاهدین نبودند که علیه دولت می جنگیدند- آن واحدها و ژنرالهایی که مجاهدین را در سال 1989 شکست داده بودند حالا به آنها پیوسته و علیه ارتش در جنگ بودند. یک سال قبل «خلقی»ها که به انقلاب وفادار مانده بودند، برکنار شده بودند. این اقدام توسط همکار و هم نبرد«نجیب الله»، عبدل وکیل وزیر امور خارجه سازماندهی شد. مجاهدین کابل را تصرف کردند. مرگ «نجیب الله» وحشتناک بود: «ستیزه جویان جهاد» او را با طناب به جیب بستند و در سراسر کابل کشاندند. جمهوری افغانستان دیگر وجود نداشت. به جای آن دولت اسلامی افغانستان ظاهر شد، که تا انفجار برج های دو قلو در نیویورک دوام داشت. سپس امریکا به افغانستان حمله کرد و این کشور بمدت دو دهه توسط آمریکایی ها اشغال شد. https://www.fondsk.ru/news/2021/09/11/ot-aprelskoj-revoljucii-do-okkupacii- afganistana-amerikancami-54443.html
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 803 - 31 شهریور 1400