هفته گذشته، سرانجام پس از سالها تلاش و درخواست، ایران به عنوان عضو اصلی
در پیمان موسوم به شانگهای پذیرفته شد. چین، روسیه، هند و پاکستان مهمترین
اعضای این پیمان هستند که با 3 میلیارد جمعیت، حدود 42 درصد جمعیت جهان را
در بر می گیرند. حجم اقتصادی مجموعه اعضای آن بیش از 20 هزار میلیارد دلار
و 25 درصد تولید ناخالص ملی جهانی و تجارت خارجی آنها نزدیک به 7 هزار
میلیارد دلار است. بدیهی است پذیرفته شدن ایران به این پیمان نتیجه کوشش
های بویژه هشت ساله اخیر و سیاست های تنش زدایی دوران دولت حسن روحانی است،
هر چند صدا و سیمای حکومتی و هواداران ابراهیم رئیسی می خواهند آن را به
حساب کرامات برق آسای ایشان بگذارند.
در زمینه عضویت در این پیمان دو دیدگاه و در هر دو تناقض وجود دارد. دیدگاه
اول متعلق به آقای خامنه ای و اطرافیان وی در بیت رهبریست که مدعی هستند
طرفدار سیاست "نگاه به شرق" هستند و می گویند که آسیا آینده جهان است و غرب
در بحران و انحطاط فرو رفته و نمی تواند چیزی به دیگر کشورها ارائه کند.
این دیدگاه اگر مطلق نشود دارای هسته های درستی است. اگر در اهمیت آسیا و
شرق و در انحطاط غرب غلو نشود. نتیجه این غلو همان ایجاد تنش در رابطه با
غرب و هم پیمانان آن در همسایگی ایران و در نتیجه موانعی است که سالهاست در
برابر عضویت ایران در پیمان شانگهای بوجود آمده بود. همچنین اگر از آن
نتایج غلطی گرفته نشود از جمله اینکه همه روشنفکران میهندوست ایران که
زیربار استبداد و حکومت فردی نمی روند "غربگرا" هستند و باید کنار گذاشته
شوند و مشتی کم سواد و بی هویت و بله قربان گو جانشین آنها شوند. اندیشه ای
که ظاهرا در بیت رهبری غلبه دارد.
گروهی دیگر که عمدتا خود را از اصلاح طلبان معرفی می کنند برعکس مدعی هستند
که سیاست "نگاه به شرق" نادرست و خود را طرفدار "نه شرقی، نه غربی" معرفی
می کنند، یعنی همان سیاست خانمان برانداز نشستن میان دو صندلی که چهل سال
است مانع از این شده که ایران بتواند متحدان جهانی نیرومندی برای خود ایجاد
کند. البته بعضی از آنها زیر پوشش "نه شرقی، نه غربی" در واقع طرفدار غرب و
حتی پیوستن ایران به ناتو یا (به قول علی اکبر صالحی رئیس وقت سازمان انرژی
اتمی ایران) تبدیل شدن به "سگک کمربند آمریکا به دور روسیه" هستند. سیاست
خطرناک و بی آینده ای که با قدرت اقتصادی چین و قدرت نظامی روسیه روزبروز
حتی فکر آن هم برای کشوری نظیر ما به منزله خودکشی سیاسی و اقتصادی است، چه
رسد به کوشش برای تحقق آن. وجود همین دسته در میان اصلاح طلبان است که به
مخالفان سیاسی واپسگرای آنها در میان اصولگرایان اجازه خودنمایی و گرفتن
قیافه حق به جانب می دهد.
این نیز درست است که دوران یکه تازی غرب در دوران پس از فروپاشی شوروی
پایان یافته و غرب نیز از این پس مانند دوران اتحاد شوروی برای حفظ مناسبات
با دیگر کشورها و رقابت با چین و روسیه ناگزیر است به آنها امتیاز بدهد.
ولی مشکل غرب و آمریکا و اروپا در آن است که علیرغم فرو رفته در بحران
داخلی دست بازی در دادن امتیاز ندارند. یعنی دچار این تناقض نیز هست که
برای حفظ رقابت و برتری خویش باید امتیاز بدهد ولی برای همین حفظ رقابت
چاره ای جز غارت بیشتر دیگر کشورها ندارد و مناسبات برابر بحران آن را
تعمیق خواهد کرد.
از این نظر، هرچند اصل سیاست "نگاه به شرق" دارای پایه های درست اقتصادی و
سیاسی و آینده نگریست اما عضویت در پیمان شانگهای را نباید به منزله بستن
درهای ایران بر روی غرب دید. همانطور که کشورهایی مانند چین یا هندوستان
نیز مناسبات گسترده ای با آمریکا و اروپا دارند. در واقع اگر هر کشوری
جایگاه خود را در سیاست جهانی روشن کند، اتفاقا تکلیف آن در مناسبات با
دیگر کشورها و تکلیف دیگر کشورها هم با آن روشن خواهد شد. عضویت ایران در
پیمان شانگهای در واقع نوعی پیام به غرب نیز هست که از این پس اگر می
خواهند مناسبات درستی با ایران داشته باشند باید از زیاده خواهی ها بکاهند
و به روابط برابرتری بیندیشند. البته همه اینها به شرطی است که اراده ای در
حکومت برای کوتاه کردن دست سرمایه داری تجاری وجود داشته باشد که در هر دو
جناح اصولگرا و اصلاح طلب متحدان و بویژه در بیت رهبری کارگزاران نیرومندی
دارد!
تلگرام راه توده:
https://telegram.me/rahetudeh
|