چشم اندازهائی که در افغانستان زیر سئوال رفته انستیتوی استراتژیهای بینالمللی اسکندر یوسف اف ترجمه- کیوان خسروی |
هرج و مرج در افغانستان نه تنها تهدید بلکه وسوسه ایست برای کشورهای منطقه که در خاک افغانستان نمایندگان خود را دارند و سعی می کنند از این وضعیت سود ببرند. این احتمال وجود دارد که شماری از کشورهای آسیای میانه و مرکزی سعی کنند گزینه ها را تا الحاق واقعی بخشی از خاک افغانستان اجرا کنند. این سناریو در صورت تضعیف قابل توجه طالبان و تجزیه نهایی کشور به مناطق جداگانه متخاصم میتواند واقع بینانه شود. برای نمونه- اقدامات ترکیه که به بهانه ضرورت از بین بردن تهدیدات تروریستی بخشی از شمال سوریه را اشغال کرد. به شیوه ای مشابه «برای محافظت از هم قبیلهها» برای نمونه ازبکستان میتواند عمل کند. نه تنها نخبگان محلی بتوانند تلاشهایی را برای مداخله کشورهای آسیای میانه و مرکزی در روندهای افغانستان آغاز کنند بلکه بازیگران خارجی نیز ممکن است به افغانستان علاقه نشان بدهند. در مورد اخیر برای مقامات محلی نقش میانجیها را در اجرای پروژه های بازیگران اصلی ژئوپلیتیک قایل شوند. اشاره می کنم که مشارکت فعال کشورهای آسیای مرکزی در بحران افغانستان و تلاش برای بدست گرفتن کنترل قلمرو افغانستان ممکن است باعث واکنش منفی بازیگران اصلی ژئوپلیتیک شود. فرار گسترده نظامیان از افغانستان می تواند همچنین منجر به تقویت پتانسیل نظامی شماری از کشورهای منطقه شود. برای نمونه نظامیان افغانی بیش از 40 هواپیما را به ازبکستان برده و در آنجا باقی گذاشتند. این هواپیماها میتوانند بخشی از نیروی هوایی آن کشور شوند. همچنین در خاک کشورهای منطقه، در درجه نخست ازبکستان و تاجیکستان، می توانند صدها نظامی ارتش افغانستان از جمله افسران عالی رتبه بمانند. برخی از این افسران دارای تجربه رزمی هستند و احتمالا دارای مهارت مدیریت تکنسینهای مدرن تولیدات صنایع روسی و آمریکایی اند. تقویت پتانسیل کشورهای منطقه می تواند در عمل انگیزه ای برای استفاده از نیرو باشد، مثلا، برای حل مسائل بحث انگیز قدیمی زور و نیرو بکار برده شود. تغییر حکومت در افغانستان چشم اندازهای عملی ساختن تعدادی از پروژه های منطقهای را زیر سؤال می برد. به این پروژه ها بویژه طرح «کاسا- 1000» (ایجاد زیر ساخت برای صادرات برق از تاجیکستان و قیرقیزستان به افغانستان و پاکستان) و پروژه «تاپی» (ایجاد خط لوله انتقال گاز از ترکمنستان به هند از طریق افغانستان و پاکستان) مربوط هستند. در دهه های اخیر، آمریکا آغازگر پروژه هایی بوده است که روابط اقتصادی کشورهای آسیای مرکزی و میانه را با افغانستان تقویت می کند. در واشنگتن ضمن عملی ساختن این پروژه ها، قرار بود روابط اقتصادی کشورهای منطقه با روسیه به حداقل برسد. اکنون که آمریکا سرانجام کنترل خود بر خاک افغانستان را از دست داده است، چشم اندازهای مشکوک پروژه ها واهی و خیالی شدند. چشم اندازهای توسعه کریدورهای حمل و نقل مرزی که از افغانستان عبور میکنند زیر سؤال قرار دارند. یاد آوری می کنم که در آینده حکومت جدید افغانستان می تواند، ضمن تثبیت اوضاع ایمنی چنین پروژه هایی را تضمین کند. موفقیت های طالبان که در جنگ آمریکا پیروز شد، منجر به رشد محبوبیت جنبش در کشورهای همسایه شود و اقدامات طالبان هم بعنوان یک مدل پیروزی و هم بعنوان قهرمانانی که از استقلال و ایمان واقعی کشور دفاع کردند، تلقی شود. ایدههای عدالت اجتماعی اعلام شده توسط طالبان میتوانند شمار قابل توجهی از هواداران خود را، بویژه در شرایط دشوار اقتصادی و اجتماعی موجود در منطقه و انحطاط کادرهای اداری و مدیریت محلی، پیدا کند. همچنین بحران افغانستان می تواند تا حدی احتمال ظهور احزاب سیاسی اسلامی و سازمانهای افراطی را در قیرقیزستان، قزاقستان، ازبکستان افزایش دهد. فعالیت چنین ساختارهایی می تواند هم در منطقه و هم در روسیه - از طریق مهاجرانی که برای کار به این منطقه می روند، ظاهر شوند. در حال حاضر نخبگان آسیای مرکزی شروع به درک رویدادهای افغانستان می کنند. ولی رخوت و سستی تفکر و شماری شرایط دیگر منجر به این می شوند که بخش بزرگی از شخصیتهای سیاسی منطقه اوضاع را در چارچوب 10-15 سال پیش درک کنند. تنها بخش کوچکی از کارشناسان و سیاستمداران در حال درک این مسئله هستند که وضعیت از نظر کیفی تغییر کرده است- چین تقویت شده است، آمریکا برخی از مواضع را از دست داده است، چین و روسیه تکه پاره های باقی مانده از نفوذ آمریکا را دارند تحت فشار قرار می دهند. اکنون این امر در وهله نخست به افغانستان مربوط است، اما در آینده می تواند به هریک از کشورهای آسیای مرکزی و میانه و بویژه آن کشورهایی که نفوذ آمریکا ( و نمایندگی سازمانهای آن) در آنها بیشتر است مربوط شود! https://russtrat.ru/comments/18-sentyabrya-2021-0010-5864
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 804 - 7 مهر 1400