راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

چپ رنگ باخته

قادر به درک

نقش روسیه نیست!

ریا نووستی- ویکتوریا نیکیفوروا

گزینش و ترجمه- آزاده اسفندیاری

 

 مسله پوشیده ای نیست که تعداد افراد، با اعتقادات چپ در کشورما از شماره بیرون است. دلیل آن هم این است که هیچ ایده سیستم غربی جای گزینی با میل و خواست های ما برای عدالت، برابری، دموکراسی واقعی مطابقت نداشته است. به مدت چندین دهه، ایدئولوژی چپ محرک پر توان و قدرتمندی برای توسعه روسیه شوروی بود. بر همین مبنی، امروزه برخی از طرفداران آن ایدئولوژی توانسته‌ اند میراث گذشته را به درون جامعه ما باز گردانند.

با توجه به چنین پیشینه ای، عملیات نظامی ویژه روسیه در اوکراین انجام و معنا پیدا می کند. مبارزه‌ ای که جهت استقلال و رهایی کشور ما و اوکراین از ظلم و ستم نواستعماری است.

 در رویارویی با بلوک غول آسای ناتو، روسیه شبیه «دیوید» است که با یک بند در مقابل «جالوت» (اسطوره ای در ادیان ابراهیمی) به میدان آمد. سرانجام اینکه، همه چیز طبق دستورالعمل های مارکسیستی-لنینیستی است. با این حال، برخی از چپ ها آن را درک نمی‌ کنند و زیر لوای شعارهایی مانند طبقه کارگر، استثمار، منافع طبقاتی، الیگارش‌های شوم… پنهان می شوند.

اخیرا یک وبلاگ‌ نویس (به ظاهر چپ) ویدیویی دو ساعت و نیمه منتشر کرده است که در آن دقیقاً «امپریالیسم روسیه» را در اوکراین افشا می‌ کند. این ویدیو طی ده روز حدود ده میلیون بازدید کننده داشت.
بیایید روی میزان درآمد این وبلاگ نویس از منابع کاملاً سرمایه داری مانند شبکه های اجتماعی تمرکز نکنیم. این ویدئو در ظاهر روایتی صرفاً چپ‌ گرایانه را تبلیغ می‌کند که نشان می‌دهد چگونه الیگارش‌های بد روسی و اوکراینی سال‌ها نفرت مردم اوکراین و روس‌ها را برانگیخته‌ اند و سپس با توسل به جنگ به مصاف یکدیگر رفتند.

ما سال‌ ها امکان دادیم تا یک گردان کامل از«متخصصان» اوکراینی در رسانه های روسیه، در برنامه های گفتگوی تلویزیونی، دیدگاه مخالف ما را به نمایش بگذارند. هر چند بارها با این گفتگو های بی سر و ته، جان همه را خسته کردند اما صادقانه سعی کردیم همه چیز را از زوایای مختلف بفهمیم. ما هفت سال است که از کیف، با خواهش و تمنا و زبان خوش درخواست کردیم تا با دونباس، بر سر آتش بس و صلح به توافق برسد و اجرای توافق‌ نامه‌ های مینسک را اجرایی کند.

در مقابل، کیف، با توجه به وضعیت وحشتناک ساکنان شرق اوکراین، با در پیش گرفتن سیاست آپارتاید، نوای ستیزه جویی خود را نواخت. در عمل هم همه شواهد نشان داد که تلاش‌های صلح، کارساز واقع نشدند. دست آخر این ارتش روسیه است که زندگی آرامی را برای کارگران و زحمتکشان جمهوری های مردمی دونتسک و لوگانسگ به ارمغان آورد.

بنظر می رسد، بسیاری از چپ های مدرن از پدربزرگ لنین، فقط انتقاد از«شوونیسم روسیه» را یاد گرفته اند. هرعملی که روسیه به نفع خود انجام دهد، همیشه با مارک شوونیسم، میلیتاریسم و امپریالیستی کوبیده خواهد شد.

در تصویر جهان، این رفقا یک کور بینی بزرگ دارند. آنها نمی دانند یا نمی‌خواهند بدانند که تنها امپراتوری تهاجمی جهان، ایالات متحده آمریکا است. در نقشه چپ جهان، حکومتی به نام ویرانگر بشریت اصلا وجود ندارد.

آمریکا، طی بیست سال گذشته، سرمایه شرکت های همه نهادهای سیاسی را به انحصار درآورده و هر نوع رقابت را از بین برده است. بانک ها با شرکت ها در هم ادغام شده اند. الیگارشی مالی- صنعتی شروع به انتصاب سیاستمداران دست نشانده خود کرد و همین دست نشانده ها شروع به راه انداختن جنگ ها در سراسر جهان شدند.

خوب، آیا نوشته‌های پدربزرگ لنین را خوانده ای؟ او در مقاله‌ خود« امپریالیسم به مثابه بالاترین مرحله سرمایه‌ داری» دقیقاً همان فرآیندهایی را نشان می‌ دهد که هم اکنون در ایالات متحده در حال انجام است. طی صد سال گذشته، حتی نام شرکت‌ها و بانک‌ها تغییر نکرده است - همه چیز همان «جی‌ پی‌ مورگان»، «جنرال الکتریک» قدیمی است و این فهرست پایانی ندارد. تنها چیزی که استثنا شده مایکروسافت و فیس بوک است.

این‌ها کافی نیستند. طی دهه های گذشته ایدئولوژی استثناگرایی آمریکایی شکل گرفته و مکرر اعلام شده است. واشنگتن تحت این شعار جنگ به راه انداخت، ده ها کشور را اشغال و غارت کرد. در قرن بیستم، ادغام ارتش، مجتمع نظامی- صنعتی و الیگارشی، تحت شعار انحصار ملی، فاشیسم نامیده می شود.

بیایید تعریف کلاسیک گئورگی دیمیتروف (اولین رئیس جمهور جمهوری خلق بلغارستان)، کمونیست را به یاد بیاوریم:« فاشیسم، دیکتاتوری تروریستی آشکار و ارتجاعی ترین، شوونیستی ترین و امپریالیستی ترین عناصر سرمایه مالی است». مرکز مالی جهان امروز در کجا ثبت شده است؟ تا جایی که من به یاد دارم، در میدان پوشکین (مسکو) نیست، آنجا وال استریت (آمریکا) است.

شرکت های آمریکایی هر روز بدون وقفه قوت لایموت کارگران جهان را می ربایند. درهمین اوکراین،«کارگیل»، «دوپونت» و «مونسانتو» یک سوم از کل زمین های کشاورزی این کشور را به میزان تقریباً 16.7 میلیون هکتار خریده و صاحب شده اند. (البته وقت آن رسیده است که آنها را به زحمتکشان اوکراین برگردانیم.) اما چپ ها این نشانه‌ها را از عملکرد امپریالیسم آمریکا نمی بینند، بلکه به امپریالیسم روسیه اختراعی خود نسبت می دهند.

آیا لازم است یادآوری کنم، «اریک اشمیت»، صاحب آلفابت (صاحب گوگل)، سال‌ها در خدمت پنتاگون بوده و «نوآوری‌های خود» را در اختیار ارتش و سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا قرار می‌دهد و از تهاجم (سازنده!) آمریکا به کشورهای مختلف اطمینان می‌دهد.

جالب توجه است که در دهه‌های 1930 و 1940، چپ‌های کل جهان به خوبی احساس می کردند که تهدید مستقیم و فوری برای بشریت در کجاست و از هیچ تلاشی جهت مقابله با آن دریغ نمی‌کردند. مقاومت جهانی ضد فاشیستی در برابر رژیم آلمان هیتلری، صفحه باشکوه و درخشان در تاریخ مشترک ماست. چگونه شد که وارثان ایدئولوژیک این قهرمانان، که نه از شکنجه و اعدام هراسی به خود راه نمی دادند، به نوعی «آنتی فاشیسم» خسته کننده، کودکانه و مرعوب، تنزل یافتند؟

این روند تا حدی یک مشکل کلی در ایده چپ جهان است. ایدئولوژی ستیزه جو و مترقی در گذشته حتی در اتحاد جماهیر شوروی شروع به یک جزم گرایی بی آینده تبدیل شد و به تدریج پای در راه انحطاط گذاشت.
من با توجه به سن و سال خود، کاملاً اتحاد جماهیر شوروی را درک کردم و برای یک بار هم که شده این صداهای خسته کننده را از رفقای «مدرن» تشخیص می دهم. این ریاکاری معمول طی سال‌های آخر شوروی بود که ما را به رکود و سرانجام به سقوط سوق داد. به معنای واقعی کلمه، همه امیال و آرزوهای عادی انسان را سرکوب و منجمد کرد. لباس های زیبا، ماشین خودتان، خانه خودتان، تجارت خودتان - نه، این‌ها همه مادی گرایی است…

امروز، چپ‌ها همچنان تلاش می‌کنند که هر گونه تمایل روسیه برای زندگی بهتر را محکوم کرده و یا نادیده بگیرند. حمایت از آمدن کریمه به ترکیب روسیه، برقراری روابط با مناطق صنعتی شرق اوکراین - در واقع، اینها یک سرمایه گذاری و آینده نگری بسیار مؤثر و سودآور در آینده مشترک ما است. هدف تاریخی آزادی این است که مردم در شرق اوکراین (و تا جایی که نیروهای متحد به آنجا می روند) بهتر زندگی کنند. همه این موارد به طور مستقیم به نفع ما ساکنان روسیه خواهد بود.

اما نه، ایدئولوژی چپ این میل به زندگی بهتر را برای ما نمی پسندد. مارکس را فراموش کنید، یک تاجر روس در حال بازسازی کارخانه ای در دونباس است. او با این عمل پولدار خواهد شد. فقط فکر کنید، شغل، زیرساخت، زندگی خوب برای هزاران نفر به وجود خواهد آمد. «نه، زندگی خوبی هم نباید وجود داشته باشد. توده ها باید رنج ببرند»، منطق عجیب چپ های مدرن چنین است.

جای تعجب نیست که ایده منحط چپ، در بین صاحبان کارخانه ها، روزنامه ها و دارندگان قایق های تفریحی بسیار محبوب می باشد. در سراسر جهان، به اصطلاح «کمینترن خاویاری» مدتهاست تاسیس شده است. اینها چپ های پر زرق و برقی هستند که بطور خستگی ناپذیر از مبارزه طبقاتی صحبت می کنند. ایده‌های آنها به‌ تکرار توسط میلیاردرهای فراملی باز نشر می گردند، نوازش شده و به هر طریق ممکن پر و بال داده می شوند. آنها در سراسر جهان به مبارزه طبقاتی دامن می زنند اما نه در ارتباط با واشنگتن یا لندن. آنجا همه چیز آرام است. آنها فقط در سود حاصل از انقلاب های دیگران مشترک می شوند.

تناقض این است که هزاران کیلومتر دورتر از اوکراین، کمونیست‌های قدیمی مکتب سنتی، خیلی بهتر از بسیاری از هموطنان ما می‌فهمند در آنجا چه اتفاقی می‌افتد. ویتنام و نیکاراگوئه، چین و کوبا ... کاملاً می بینند که روسیه به تحلیل خودشان با نو استعماری آمریکایی مبارزه می کند. چرا که درک کرده اند روسیه با آن‌ها همراه شده است.

میلیون ها چپگرا در روسیه نیز به همین ترتیب از عملیات ویژه در اوکراین حمایت می کنند. آنها به جمهوری های مردمی و ارتش ما یاری می رسانند. در حالی که حمایت آن‌ها ربطی به حزبی بودن هم ندارد. ما میلیون‌ها انسان غیرحزبی، به طور نسبی، چپ واقعی داریم. آنها به خوبی می بینند که آزادی، صلح، رفاه و زندگی خوب و شرافتمندانه، برای کارگران اوکراین و روسیه با پرچم چپ به دست خواهد آمد.
تصادفی نیست که بناهای یادبود لنین که توسط نئو نازی ها ویران شده بود، امروز در سرزمین های آزاد شده اوکراین سابق بازسازی می شوند. بله، به عنوان یک سیاستمدار، ایلیچ اشتباهات زیادی مرتکب شد - او با «شوونیسم قدرت های بزرگ» مبارزه کرد، مناطق اولیه روسیه را اوکراینی کرد، چگونه او زمین های ما را در سر زمین های ملی تقسیم کرد. با این حال، امروز لنین تنها نماد یک سیاستمدار نیست که برای میلیون ها نفر از هاوانا تا هانوی، از سانتیاگو تا مسکو، قابل درک باشد. لنین نماد برابری، عدالت اجتماعی، زندگی مسالمت آمیز برای کارگران و دیگر زحمتکشان است. و صد البته، پیروزی بر فاشیسم. چرا که جهان بدون مبارزه و پیشگامی کمونیست ها، هرگز بر هیولای فاشیسم نمی‌توانست غلبه کند
!

 

https://ria.ru/20220729/globalizm-1805710526.html

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 844  - 19 مرداد1401

                                اشتراک گذاری:

بازگشت