راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

دیگه وقتشه

موسوی آزاد بشه!

 

در آغاز این هفته، در تظاهرات اعتراضی مال باختگان بورس و رمز ارزها این شعار طنین انداخت: «وقتشه، موسوی آزاد بشه" و این یعنی جنبش سبز همچنان زنده است.

بعد از وقوع انقلاب ایران، آمریکا یکی از مهمترین پایگاه های خود را در منطقه از دست داد و علاوه بر از دست رفتن منافع آمریکا در ایران، خطر گسترش انقلاب به کشورهای همجوار هم باعث وحشت رژیم های ارتجاعی منطقه، کشورهای غربی و بخصوص آمریکا شد. مهمترین خطر این انقلاب، اختلال در «دسترسی» غرب به منابع انرژی منطقه یعنی نفت بود. از همین رو آمریکا، غرب و ارتجاع منطقه برای بازگرداندن منافع خود و نابودی این انقلاب همه کوشش خود را بکار بستند. آنها در داخل با استفاده از تنگ نظری ها و کوته بینی های نیروهای مذهبی سوار شده بر اهرم های قدرت، عوامل خود را در کلیه دستگاه ها و نهادها، بویژه ارگان های حساس نو بنیاد کشور رسوخ دادند و همزمان، با ایجاد گروه های چپ نما و تحریک گروه های چپ رو و دامن زدن به بلوا و ماجرا جوئی، زمینه انحراف انقلاب را فراهم کردند. دراین میان سهم کودتاهای شکست خورده نیز کم نبود. از خارج هم با تحمیل جنگ فرسایشی به مقابله با انقلاب آمدند. و در حالی که جنگ نیروهای انقلابی را می بلعید، ارتجاع با استقبال از ادامه جنگ و عدم پذیرش آتش بس که از سوی حزب توده ایران و سایر هواداران هوشیار انقلاب توصیه می شد، به تحکیم و گسترش نفوذ خود در حاکمیت مشغول بود، بطوری که در آستانه پایان جنگ مهمترین اهرم های اجرایی، قضایی و قانون گذاری در دستان ارتجاع داخلی قرار گرفت. ارتجاع داخلی و خارجی همزمان پروژه های متعددی را به پیش می بردند که همگی آن ها ضمن کمک و تکمیل یکدیگر، در خدمت هدف اصلی، یعنی سرکوب انقلاب و نیروهای انقلابی بود که آخرین پرده نمایش در آن مرحله قتل عام زندانیان سیاسی در سال 67 و حذف آیت الله منتظری از دایره حکومت بود. مرحله بعدی با روی کار آمدن علی خامنه ای و اجرای دستورات صندوق بین المللی پول و خصوصی سازی توسط رفسنجانی و سپردن کشور به حجتیه و مؤتلفه، در جهت بازگرداندن اوضاع به روال گذشته آغاز شد. ولی این روند پس از مدتی کوتاه با بروز آثار زیانبار آن به مانع برخورد کرد و با مخالفت مردم روبرو شد که اوج آن هم در شورش های جانبازان در شیراز، اسلام شهر و مشهد نمایان شد و حکومت به ناچار مجبور به عقب نشینی و توقف برنامه تعدیل اقتصادی گردید ولی از آنجا که این توقف بدون تجدید نظر اساسی در ساختار اقتصادی و سیاسی جمهوری اسلامی بود، نتوانست بحران را در جمهوری اسلامی بطور ریشه ای حل کند.

در اواخر دوره ریاست جمهوری رفسنجانی حکومت ایران تحت فشار بین المللی شدیدی قرار گرفت. سفیران کشورهای اروپایی ایران را ترک کردند و آمریکا نیز خود را برای وارد آوردن ضربه های نظامی به ایران، مشابه بمباران محدود لیبی و شبه عملیاتی که علیه سوریه آنجام شد، آماده کرده بود. سران حکومت برای خروج از وضع موجود به این نتیجه رسیدند که برای کاهش فشارهای خارجی، قدری فضای سیاسی را در داخل بگشایند و از این رو به جناحی از حکومت که اکنون ناتوان شده و به حاشیه رانده شده بود نیز مجال شرکت در انتخابات را بدهند و البته با این تصور که با کمی دموکراسی بازی چهره ایران در جهان ترمیم خواهد شد و با توجه به اینکه کلیه ابزار های اجرایی و تبلیغاتی هم در دست مؤتلفه و حجتیه است می توان به شیوه ای مدرن، براحتی اهرم های قدرت را نه تنها حفظ کرد، بلکه جناح میانه و در آینده رفسنجانی را هم از گردونه خارج کرد . این بازی را بارها حکومت انجام داده و مشکلی با آن نداشته است. بارها عسگر اولادی و توکلی به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری وارد انتخابات شده بودند و پس از پایان نمایش و بازی هم به سر کار خود برگشته بودند.

امام جمعه ها و سایر کسانی که همیشه ژست بی طرفی می گرفتند به حمایت علنی از ناطق نوری پرداختند و البته خوش خیالانه فکر می کردند که مردم هم آن ها را قبول دارند و مطابق میل آن ها به کاندیدای مؤتلفه رأی می دهند. همین نقاب افکندن باعث شد که مردم به تنگ آمده به میدان بیایند و در میان ناباوری برنده و بازنده حماسه دوم خرداد را بیافرینند.

بر خلاف نیروهای پراکنده اصلاح طلب و آزادیخواه، ارتجاع کهنه کار ایران که دارای تجربه های غنی در سرکوب آزادی است و تا بحال دو انقلاب و یک جنبش ملی را با مهارت از چنگ مردم ایران بدر آورده بود، این بار هم خود را نباخت و پس از سرگیجه های اولیه به برنامه ریزی و سازماندهی خود برای بدست گرفتن مواضع از دست رفته خود و باز گرداندن غول به داخل شیشه دست زد و در این کار هم بدرستی از همه ضعف های جنبش مردم از قبیل اختلافات، تزلزل ها، افراط کاری ها و البته ناپختگی جبهه نیروهای تحول طلب بهره کافی گرفت.

ارتجاع به درستی درک کرده بود که حرف آخر را کسی خواهد زد که اسلحه و کلید زندان در دست اوست. از این رو در سال های قبل از اصلاحات، مؤتلفه اسلامی با آلوده کردن و شریک کردن مسؤلان سپاه و وزارت اطلاعات در شرکت های تجاری و بنیادها، آن ها را به سمت خود جذب کرده بود و زندان ها هم که از اول انقلاب تیول مؤتلفه بود.

با آشکار شدن نقش وزارت اطلاعات در قتل های زنجیره ای و بیرون رانده شدن نیروهای ارتجاع از وزارت اطلاعات، یکی از مهمترین پایگاه های نیروهای واپسگرا از دست رفت ولی اختاپوس هشت پای ارتجاع با سازماندهی آنها در اطلاعات موازی این ضعف را جبران کرد.

طی این روند بتدریح نقش و وزن نظامیان و امنیتی ها در تحولات کشور پر رنگ تر شد و  بیشتر کرسی های مجلس، صندلی های وزارتخانه ها و استانداری ها در اشغال بازجوها، حکام شرع دادگاه های انقلاب در دهه 60، رؤسای زندان ها و نظامیان صاحب اسکله های قاچاق قرار گرفت.

دولت احمدی نژاد روی این موج در انتخابات 84 به قدرت رسید و فاجعه 8 ساله آغاز شد. در نیمه راه این مسیر ویرانگی، مردم هوشیارانه وارد عمل شدند و انتخابات 88 شکل گرفت. انتخاباتی که علیه نتیجه آن همان طیفی که دربالا به آن اشاره شد دست به کودتا زد و اجازه نداد آن 8 سال، در نیمه راه متوقف شود و به فاجعه 8 ساله ختم نشود.

از درون این فاجعه دولت روحانی با انتخابات 92 بیرون آمد و ترمیم ویرانی ها آغاز شد اما همان طیفی که دربالا به آن اشاره شد و در سالهای دولت خاتمی علیه اصلاحات و دولت وی توطئه کردند و 8 سال حامی دولت ویرانگر احمدی نژاد بودند، حداقل برای دفاع از غارت خود و جلوگیری از افشای آن، بلافاصله تجدید سازمان یافته و با بهره گیری از تجربه تقابل با دولت خاتمی به صحنه بازگشتند. شعارها متفاوت است و متفاوت بود، اما اهداف تفاوتی نداشتند. حالا "برجام" است، آن دوران "یورش فرهنگی" بود و فردا شعاری دیگر، اما هدف این بخش از حکومت استحاله کردن انقلاب 57 از ابتدا بوده و همچنان هست!

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 829  - 24 فروردین 1401

                                اشتراک گذاری:

بازگشت