گفتگوی تلویزیونی با "اسکار لافونتین" سیاست و سیاستمداران در آلمان سقوط کرده اند! ترجمه- عسگر داوودی
اسکار لافونتین سیاستمدار چپ آلمانی متولد سال 1943 می باشد . این سیاستمدار 79 ساله مدت 50 سال در صحنه سیاسی آلمان فعالیت سیاسی دارد. بین سال های 1976 تا سال 1985 شهردار شهر زاربوکن آلمان بود. بین سالهای 1985 تا 1998 رئیس دولت ایالتی زارلند بود. در سالهای 1995 تا 1999 دبیر اول حزب سوسیال دموکرات آلمان بود. در فاصله زمانی 27 اکتبر سال 1998 تا 18 ماه مارس 1999 وزیر امور مالی بود. او در سال 2005 بدنبال قانونی و اجرائی کردن سیاست نئولیبرالیستی حزب سوسیال دموکرات با مسئولیت نخست وزیری «گرهارد شورودر» از این حزب استعفاء داد و پس از آن به حزب چپ آلمان پیوست. اما پس از غلبه جناح راست در حزب چپ المان، لافونتین از این حزب هم در سال 1999 میلادی استعفا داد. او و همسرش سارا واگن کنشت در صدد هستند حزب جدیدی بنیانگذاری کنند. حزبی که مانند حزب سوسیال دموکرات و سبزهای آلمان با شعار های چپ نمایانه تابع سیاست های جنگی ناتو نباشد. اسکار لافونتین با رسانه اینترنتی «بینش» در رابطه با وضعیت سیاسی فعلی آلمان گفتگوئی داشته است که در زیر گزیده آن را می خوانید. |
رسانه بینش: درست است که فعالیت سیاسی جدی شما با بنیانگذاری سازمان جوانان حزب سوسیال دموکرات شروع شد؟ لافونتین: بله، ما حدود 12 تن بودیم که به این گروه موجودیت عملی دادیم. س: شما در عین حال حدود 8 سال هم معلم بودید و همزمان به عنوان جوانان سوسیالیست حزب تان فعال بودید. 1980 در شورای محلی شهر زارلند انواع فعالیتهای فرهنگی داشتید. بعد ها شما تمایل داشتید که در تمام دوران زندگی سیاسی تان همیشه با نام کوچک نامیده شوید. از آن دوران چه خاطره هائی دارید؟ ج: در مدت 50 سال کار سیاسی خاطرات زیادی وجود دارد اما باید بگویم که آن زمان و حتی اکنون «ویلی برانت» همیشه الگو و نمونه خوبی در عالم سیاست برای من بوده است. سیاست صلح دوستانه او برای من جالب بود، همیشه می کوشید آرامش را به سیاست برگرداند. کلمه صلح ورد زبانش بود. او سیاست همسایگی خوبی در قبال آلمان دموکراتیک داشت، با شوروی نیز سیاست صلح آمیزی را بیش می برد، جایگاه مثبتی را برای خود و آلمان حتی در جهان سوم کسب کرده بود. او امکان رفت و آمد بین دو برلین شرقی و غربی را فراهم کرد. در نتیجه مردم دو آلمان می توانستند از دو کشور دیدار داشته باشند. برای من «ویلی برانت» مثل «شار دوگل» نمونه یک سیاستمدار بزرگ بعد از جنگ دوم بود. س: شما با «اریش هونکر» دبیر اول حزب سوسیالیست آلمان دموکراتیک نیز دیدار داشتید. ج: بله او به برلین غربی آمد. در آن زمان اغلب ایالت های فدرال مایل بودند با آلمان دمکراتیک مبادلات تجاری داشته باشند. ما همدیگر را تو خطاب می کردیم. معاملات و مبادلات تجاری خوبی در آن زمان بین دو کشور انجام شد. فولاد، اتومبیل و شراب زارلند. س: بعد ها با گورباچف هم دیدار داشتید. ج: بله. بعد ها گورباچف هم به «زارلند» آمد. پیشنهاد او برای بنای «خانه اروپا» جالب بود. او واقعا صلح و خلع سلاح می خواست. اما متاسفانه وعده هائی که از طرف غرب به او داده شد، در عمل مسکوت گذاشته شد. به او قول داده شده بود که ناتو به مرزهای روسیه گسترش داده نخواهد شد، اما نه تنها این وعده عملی نشد و غرب زیر قول خود زد، بلکه ناتو به پیشروی خود تا مرزهای شرقی اوکراین (مرزهای غربی روسیه) ادامه داد. در نتیجه می بینیم که جنگ در اوکراین نتیجه سیاستی است که مقرر شده بود تا بمب های اتم در مرز روسیه مستقر نشود. همانطور که می دانید از مرزهای شرقی اوکراین تا مسکو فقط 5 دقیقه وقت برای رسیدن بمب های اتمی به مسکو لازم است در چنین وضعیتی، حتی زمانی برای اخطار و اعلام قبلی تهاجم اتمی باقی نمی ماند. س: خوب البته این بیش بینی شما است. ج: بله این نظر البته بر مبنای یک محاسبه تکنیکی استوار است. س: متوجه می شوم. در سال 1999 شما مایل بودید کاندیدای صدراعظمی آلمان باشید. ج: بله. در آن تاریخ مطابق ارزیابی آماری حدود 54 درصد آرای انتخاب کنندگان را می توانستم بدست آورم. اما در این فاصله در شهر کلن شخصی بقصد کشتن، من را از ناحیه گردن با چاقو شدیدا مجروح کرد و من بمدت یک سال بستری بودم. در نتیجه رای من ریزش کرد و به حد 33,5 درصد پائین آمد. آن زمان شدیدا آسیب روحی و جسمی را متحمل شدم. در نتیجه «هلموت کهل» از حزب دمکرات مسیحی انتخاب شد. البته همزمان پیشنهاد شد تا من دبیر اولی حزب سوسیال دموکرات را بعهده بگیرم اما در سال 1999 من به هیج وجه آمادگی جسمی و روحی اینکار را نداشتم، در نتیجه این مسئولیت نپذیرفتم. س: هلموت کهل از موقعیت پیش آمده برای شما و نیز از برداشتن دیوار برلین علیه شما سواستفاده کرد؟ ج: بله همینطور است. همانطور که گفتم من در شرایط روحی و جسمی خیلی بدی بودم و او از موقعیت پیش آمده سوء استفاده کرد. س: بله من کاملا اطلاع دارم. ج: می دانید «هلموت کهل» تکلم بیانی بدی داشت. همانطور که می دانید بیان خوش آهنگ و قوی بخشی از هوش هر انسانی است. ( با خنده)، تکلم بد از جمله مواردی است که برای یک صدراعظم مناسب نیست. البته او آدم با هوشی بود برعکس بعضی از مسئولین فعلی، کسانی که امروزه بلدند خوب حرف بزنند اما خیلی گیج هستند. ( خنده حضار) بله آن زمان من در اثر این حمله شدیدا از نظر سیاسی لطمه دیدم. بویژه اینکه همزمان با مجروح شدن من تبلیغات رسانه ای شدیدی هم علیه من سازمان دهی شد. مثلا جنجال رسانه ای راه انداختند که من حقوقم بالا است و پول زیادی را بعنوان حقوق بطور غیر قانونی دریافت می کنم. جالب این بود که پروفسوری مدعی بود که حقوق دریافتی من قانونی و مطابق مقررات است و پروفسور دیگری مدعی شد که نخیر ایشان مطابق مقررات حقوق دریافت نمی کند بلکه زیادی دریافت می کند. البته چنین اتهامی طبیعی است که هیچ وقت ثابت نشد. س: بله این نوع کار رسانه ای «روزنامه نگاری خوک صفت» نامیده می شود. حتی «بازی پاس فوتبال روزنامه نگاری» هم نامیده می شوند. ج: بله متاسفانه این نوع جو سازی رسانه ای هنوز هم رایج است. س: نظر شما در باره «گرهارد شورودر» صداراعظم قبل از مرکل چیست؟ در باره اختلاف نظر هایتان با «گرهارد شورودر» بگوئید. گرهارد شورودر در سال 1998 از طرف حزب سوسیال دموکرات کاندید صدراعظمی شد اما تا آن زمان شما متوجه شده بودید که او کسی نیست که شما انتظارش را دارید. ج: بله البته او به نظریات جدیدی رسید. او دارای نظریات «نئو لیبرالیستی» شد. معتقد شد که دستمزد ها باید در حد پائین نگاهداشته شود. حقوق بازنشستگی باید کم شود و خدمات اجتماعی مقرر شده باید تعطیل شود، تا اقتصاد رشد کند. و این برعکس نظرات من بود. من اعتقاد دارم باید دستمزد ها مناسبِ شرایط تورمی باشد. نباید به بازنشستگان کمتر از هزینه های طبیعی و معمولی و لازم پرداخت کرد و ما باید یک جامعه مدنی همبسته داشته باشیم. متاسفانه سیاست نئولیبرالیستی اتخاذ شده زمان شورودر الان نیز حاکم است و مشاهده می کنید که چه فجایعی را در جامعه بوجود آورده است. مطابق آمار در جامعه بطور فزاینده عدم تعادل و نابرابری در حال افزایش است. عدم تعادل دستمزدها از طرفی، افزایش ثروت در سمت دیگر. در یک سمت به ثروت مالکان ابزار تولید افزوده می شود و در طرف دیگر وضعیت اقشار ضعیف جامعه روز بروز ضعیف تر می شود. این تفاوت نظر باعث جدائی سیاسی من از شورودر و حزب سوسیال دموکرات شد که تا امروز ادامه دارد. س: با توجه به گفته شما می توان گفت که شورودر حزب سوسیال دموکرات آلمان را با سیاست های خود دچار بحران بی اعتمادی کرد. به قول شما حزب را در مسیری اشتباهی و بحرانی قرار داده است. ج: بله. بخشی از مشکلات اقتصادی و مالا اجتماعی موجود در آلمان نتیجه اعمال سیاست های نئو لبرالیستی حدود 15سال قبل سیاست شورودر می باشد. مطابق گزارش فروم اقتصادی بین المللی، دستمزد های فعلی در آلمان پائین ترین دستمزد ها در اروپاست. این موضوع در آمار اعلام شده فروم جهانی موجود است و نتیجه سیاست ضد مردمی نئولیرالیستی. اجازه بدهید همین جا بگویم در اتریش میزان حقوق بازنشستگی بطور متوسط 800 یورو بیشتر از آلمان است. افراد حاضر در این جمع شاید تعجب کنند، اما این یک واقعیت است. جالب این است که اتریش حتی اقتصادش قوی تر از اقتصاد آلمان نیست. در مقابله با این سیاست نئولیرالیستی بود که من به مخالفت برخاستم. من در تمام عمرم برای برابری انسان ها مبارزه کرده ام، چنین سیاست های غلطی را هرگز نمی پذیرم. س: ظاهرا شما بشدت ازاین نوع سیاست های نئولیبرالیستی ناراحت هستید و تصمیم گرفتید تا حدودی از کار سیاسی عملی کناره گیری کنید. آیا این تصمیمی دائمی است یا اینکه ممکن است در شرایط مساعدی، کار عملی خود را در سیاست دوباره شروع کنید؟ ج: سیاست های چند ده سال اخیر در آلمان بشدت نامناسب بوده است. در رابطه با دخالت آلمان در تجزیه یوگسلاوی من و دوستانم بشدت مخالف بودیم. در آن زمان حزب سوسیال دموکرات المان بشدت دچار تشنج و اختلاف نظر بود. بعد از آن سیاست نئولیبرالیستی نیز اعمال شد، عقب نشینی از ارائه خدمات اجتماعی، سیاست باز پس گیری و جلوگیری از افزایش دستمزد های قانونی، کم کردن بودجه امکانات اجتماعی. کم کردن حقوق بازنشستگی و غیره ادامه پیدا کرد. همزمان در ادامه فشار ها و شعارهای سیاسی ـ فرهنگی علیه من که از طرف اداره صدراعظم پشتیبانی می شد و اینکه نظریات او (یعنی من) باعث ترمز اقتصادی می شود و او باید از صحنه سیاسی رانده شود. یک نمونه مشخص، جعل سخنان من در روزنامه مبتذل و ارزان نویس «بیلد» بود. مشخص است که قدرت یک صدراعظم از قدرت مسئول حزب تابعش بیشتر است. بی خبر گذاشتن من در برنامه ورود آلمان به جنگ یوگسلاوی مورد دیگری از این اقدامات بود. بدین ترتیب که شورودر و یوشکا فیشر (وزیر خارجه وقت از حزب سبزها) دخالت آلمان در جنگ ناتو علیه یوگسلاوی را بدون اطلاع من اعلام کردند. جنگی که به تجزیه یوگسلاوی منجر شد و اکنون این جنگ به عنوان جنگی ضد مردمی ارزیابی می شود. این عملکرد آخری آنها، من را به این نتیحه رساند که دیگر همکاری با این گروه برای من جز بی آبروئی نتیجه ای حاصل نخواهد داشت و به همین دلیل از حزب سوسیال دموکرات کناره گیری کردم. همه می دانند که خود شورودر آن زمان گفته است: «ما در یک جنگ جنایتکارانه همکاری داریم.» (جنگنده بمب افکن های «تورنادو» آلمان برای تسلیم کردن «میلوسویچ» رهبر یوگسلاوی، زیر ساخت های این کشور را کاملا نابود کردند. «میلوسویچ» سپس در زندان بطرزی غیر منتظره درگذشت.م) س: وضعیت فعلی جامعه آلمان را چگونه می بینید؟ ج: البته بگویم که در آن تاریخ به من مسئولیت هائ دیگر پیشنهاد شد اما من هدفم شرکت در بازی قدرت نبود. همانطور که در اول صحبت ها گفتم چون من مدتی در جوانی در بخش آموزش های اجتماعی کلیسای کاتولیک همکاری داوطلبانه داشته ام، همیشه این روحیه در من وجود داشته است که در زندگی افراد ضعیف جامعه دقت و تمرکز کنم. در ادامه کار معلمی دقت من را در این رابطه باز هم بیشتر کرد. توجه به زندگی افراد زحمتکش جامعه که با اصطلاحی غلط «افراد کوچک» نامیده می شوند. بله این دلسوزی و توجه من را از نوجوانی و از دوران فعالیت کلیسائی همراهی می کند. ببینید یک نمونه مشخص برای افراد بی بضاعت جامعه همین افزایش قیمت گاز و انرژی سوختی است که منجر به افزایش همه قیمت ها و ایجاد تورم می شود . طبیعی است که افراد ضعیف جامعه از نظر اقتصادی در وهله اول زیان می بینند. این موضوع من را بشدت عصبی می کند.(تشویق حضار). فرانسوی ها از روسیه گاز مایع می خرند، اسپانیا 50 درصد واردات گاز خود را از روسیه افزایش داده است. هلندی ها و بلژیکی ها واردات خود را یکی 80 درصد و دیگر 50 درصد از روسیه افزایش داده اند اما در آلمان با سیاست های آنا بربوک (وزیر خارجه) و روبرت هابک ( وزیر اقتصاد) که هر دو عضو حزب سبزها در دولت سوسیال دموکرات شولز می باشند، می گویند: ما نمی خواهیم از روسیه گاز بخریم! بعد هم می روند گاز را از منابع دست چندم با قیمتی بمراتب گرانتر می خرند. چطور ممکن است سیاستمدارانی تا این حد نادان باشند!؟ برای من قابل درک نیست که چنین دولتی تا چه حد صلاحیت اداره در یک کشور را دارد. من به صراحت می گویم در طول 50 سال کار سیاسی هرگز چنین دولت بی عرضه ای را مشاهده نکرده ام.(تشویق حضار). س: ما شاهد هستیم که حزب سوسیال دموکرات آلمان دچار ضعف شدید شده است. ج: بله نتیجه سیاست های غلط دولت های قبلی است. این سیاست بر خلاف ظاهر انساندوستانه اش، که الان نیز گفته می شود باید هر کسی که مایل است بتواند به آلمان بیاید، یک سیاست استعماری است و هدف از این کار جذب نیروی کار حتی آموزش ندیده ارزان از سراسر دنیا است و حذف و از میدان خارج کردن نیروی کار متخصص و مطلع از حقوق کار در آلمان است. هدف از پناهندگی بی حساب و کتاب، واردات کارگر ارزان به آلمان است، نه دلسوزی حقوق بشری ادعائی. من با آمدن کسانی که قانونا حق دارند تقاضای اقامت و پناهندگی دهند مخالف نیستم و به دیده منت دارم اما با سیاست درهای باز بمنظور «واردات انبوه کارگر ارزان» مخالفم. دنیای کار در آلمان مطابق سابقه و سنت های خود خوب می فهد که «واردات انبوه نیروی کار ارزان» نوعی سیاستِ بازی با دستمزدها بمنظور حداقل رساندن دستمزد ها و پرداختها در کشور است. از طرف دیگر «واردات نیروی کار آموزش دیده متخصص» از کشورهای ضعیف نیز مثل بلغار یا آفریقا می باشد. از نظر من این یک سیاست کاملا استعماری است. ما با تشویق به آمدن نیروی کار متخصص از کشورهای ضعیف، جلوی رشد این کشورها را می گیریم و در عین حال مدعی هستیم که طرفدار حقوق بشر هستیم. اگر می خواهید به یک کشور کمک کنید خوب بروید در آنجا بیمارستان بنا کنید و دکتر پرورش بدهید. نه اینکه نیروی کار متخصص یک کشور، یک قاره که با پول مالیات یک کشور ضعیف در دانشگاههای آن کشور آموزش دیده است را به آلمان جذب کنید. این کار دزدی نیروی کار و کارگر یک کشور ضعیف است که مردم آن کشور خود به این نیروها احتیاج دارند. شاید برای شنوندگان حاضر تعجب آور باشد وقتی بدانند که در لندن 50 درصد «دکترهای متخصص افریقائی» بعنوان پرستار در بیمارستانها و بعنوان کارگر در مراکز سالمندان کار می کنند. تشویق به فرار مغز های عملی استعماری است. س: شما با این سخنان تان عده ای را از خودتان بشدت ناخرسند می کنید. بله. اما در مواردی من دیگر نمی توانم عقایدم را زیر پا بگذارم. وقتی صحبت از دخالت در جنگ می شود من نمی توانم موافق باشم، چنین مواردی از جمله اصول عتقادی من است. زمانی که من دستم را بعنوان موافق برای دخالت در یک جنگ بلند می کنم عملا موافقت خود را برای کشته شدن عده ای از مردم اعلام کرده ام. نباید فراموش کرد که حتی «کشندگان» در یک جنگ نیز پس از پایان جنگ انسانهای خوشبختی نیستند. در جائی خواندم در جنگ ویتنام علاوه بر اینکه 58 هزار سرباز آمریکائی کشته شدند و ویتنامی ها نیز 3 میلیون کشته دادند، پس از پایان جنگ 55 هزار تن نظامی آمریکائی در اثر تاثیرات روانی جنگ پس از بازگشت به آمریکا خودشان را کشتند. در یک کلام یا ما باید به جنگ پایان بدهیم یا اینکه جنگ بشریت را به پایان می رساند.(تشویق حضار(. س: نظرتان در باره پوتین چیست، آیا او یک جنگ طلب است؟ ج: شاید پوتین در آینده بتواند با حضور در دادگاه از عدم جنگ طلبی خود دفاع کند. چنین دادگاهی برای همین مسائل بوجود آمده است. بهمین دلیل تکلیف هر نوع اتهامی را باید دادگاه بین المللی جنگ مشخص کند. البته روسای جمهور آمریکا نیز در چنین دادگاهی می بایستی محاکمه شوند زیرا در مقابل چشم جهانیان به دروغ متوسل شده اند تا به کشور دیگر تهاجم نظامی بکنند. نمونه آن عراق، لیببی، ویتنام و افغاستان و ده ها کشور دیگر است. با توجه به تاریخ آمریکا حتی تمامی روسای جمهور آمریکا می بایستی بخاطر جنگ به دادگاه می رفتند. می دانید آمریکا در طول حیات خود در جنگ های مختلف 20 میلیون انسان کشته است. س: ما الان جنگی در اروپا داریم که توسط پوتین شروع شده است. سوال این است که او اصلا چرا به چنین اقدامی دست زده است؟ ج: معاهده ای در اوایل ماه آوریل امسال برای توقف جنگ آماده شده بود. قرار بود جنگ متوقف شده و برای دنباس اعلام شود و نیز در باره کریمه از مردم آنجا نظرخواهی شود، اما اوکراین اعلام کرد که آماده امضاء چنین معاهده ای نیست. هم روسیه و هم اوکراین هر دوکشور آلوده الیگارشی فاسد هستند. س: فکر می کنید اوکراین حاضر است از بخشی از خاک خود صرف نظر کند؟ ج: نظرخواهی تحت نظارت بین المللی از ساکنان مناطق تکلیف موضوع را روشن می کند. اطلاع دارید که هر دو کشور دارای الیگارشی فاسدی می باشند. اوکراین در این رابطه چندان معروف نیست اما اطلاع دارید که پسر بایدن در آنجا به چه کارهائی اقتصادی مشغول است. زلنسکی میلیون ها یورو پول مالیات مردم اوکراین را در حساب های بانکی نامرعی خود ذخیره کرده است. فاشیست های گروه «باندرا» در همه جای اوکراین تحت حمایت آمریکا و دولت زلنسکی حضور دارند و همه جا عکسها و مجسمه های باندارا (رئیس نازی های همکار آلمان هیتلری که در کشتن لهستانی ها و یهودی ها معروف است. او را در سال 2014 و پس از کودتا علیه دولت قانونی، میدان قهرمان ملی اعلام کردند.) همچنین یک نویسنده اوکراینی امسال جایزه ناشران آلمان را دریافت کرده است. تعجب می کنید که او در کتابی که از بابت آن جایزه دریافت کرد روس ها را «خوک» و «خوکچه وموش» می نامد. ببینید وضعیت ادبیات و انتشارات ما تابع چه سیاست هائی شده است. در ضمن موضوع فقط اوکراین نیست، بلکه موضوع گرسنگی و کشته شدن انسانها در یمن نیز مطرح است. ما باید علیه کشته شدن انسان ها مبارزه کنیم. این فلسفه من است. س: بالاخره راه حل قضیه چی است؟ ج: راه حل اوکراین مذاکره است. البته فعلا زلنسکی می گوید اماده مذاکره نیست. نمی دانم این موضوع واقعیت دارد که واشنگتن پست نوشته، بایدن گفته که ما باید اوکراین را دوباره سر میز مذاکره ببریم. اما زلنسکی مخالفت می کند! س: راه حل دیگر در چشم انداز نیست؟ ج: متاسفانه نه. پمپاژ دائمی سلاح به اوکراین جز کشته شدن انسانها کاری دیگری نمی کند. جالب این است که وزیر خارجه آلمان خانم بائربوک از حزب سبزها می گوید:«سلاح های ما مردم را نجات می دهند»!(خنده معترضانه حضار) غیر قابل تصور است که چطور می شود وزیر امور خارجه آلمان باشی و مدعی بشوی که سلاح های آلمانی مردم اوکراین را نجات می دهند؟ با این استدال باید آلمان به تمام قاره های دنیا اسلحه بدهد چون اسلحه جان آدم ها را نجات می دهد! ببینید سیاست آلمان به چه ورطه ای سقوط کرده است. آن زمان سیاست ما با رهبری «ویلی برانت» سیاست خلع سلاح جهانی بود. توجه داشته باشید هدف فقط توقف ارسال سلاح به اوکراین نیست، بلکه بلافاصله نشستن به پای میز مذاکره است.
مجری برنامه: ممنونم از حضور اسکار لافونتین در جمع ما. در ضمن یک وضع را باید حتما در اینجا بگویم و آن این است که درتمام دوران فعالیت سیاسی رسانه ما فقط اسکار لافونتین است که به ما اطلاع داد از بابت حضور در این برنامه هیچ نوع حق الزحمه ای نمی خواهد دریافت کند بلکه مایل است این هزینه به حساب بانکی حمایت از کودکان یتیم جنگ یمن واریز شود!
https://www.youtube.com/watch?v=mjcYlKM085g
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 861 - 23 آذر 1401