راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

 

امریکا و ناتو

در اوکراین چه می کنند

و چه می خواهند؟

ایرج عصری

  

"ایرج عصری" که تحولات اتحاد شوروی و روسیه را دنبال کرده و می کند و درباره اوکراین نیز اطلاعات قابل توجهی را جمع آوری کرده است، اخیر یک نوار ویدئویی درباره رویدادهای اوکراین تهیه کرده و روی شبکه یوتیوب قرار داده است. آنچه را که در ادامه میخوانید، چکیده ای از این نوار ویدئوئی است. اصل این نوار را هم می توانید از روی لینکی که در پایان این خلاصه آورده ایم ببینید.

 

«بعد از محتوم شدنِ شکست آلمان هیتلری در اواخر جنگ دوم جهانی رهبران 3کشور "متفقین"یعنی استالین از اتحاد جماهیر شوروی، کرمیت روزولت از ایالات متحدۀ آمریکا و وینستون چرچیل از بریتانیا، در  شبه جزیرۀ کریمه و در شهر یالتا گرد هم آمده و بر سر نقشۀ "ثبات جهانی" به تفاهم رسیدند.
حتی دستیابی ایالات متحده به بمب اتم و درخواستِ وینستون چرچیل از ایالات متحده برای بمباران اتمی اتحاد شوروی (مطابق اسناد تازه از بایگانی محرمانه خارج شدۀ اتحاد شوروی توسط دولت روسیه) نتوانست آن ثبات جهانی مطابق قرار داد یالتا را از بین ببرد. بویژه که در فاصله ای کوتاه اتحاد شوروی نیز خود به سلاح اتمی دست یافت و تغییر موازنه قدرت به سود امریکا و نزدیک ترین متحد اروپائی اش، یعنی انگلستان ممکن نشد. درعین حال که تقابل دو جبهه جهانی (سوسیالیسم و امپریالیسم) بصورت رقابت ادامه یافت.

این رقابت و تقابل در اروپا به تشکیلِ دو پیمانِ نظامی آتلانتیک شمالی (ناتو) به رهبری ایالات متحده و پیمان نظامی ورشو به رهبری اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی منجر شد و "جنگ سرد" را شکل بخشید.

با فروپاشی اتحاد شوروی، ایالات متحده راه را برای استیلای مطلق خود برجهان هموار دید و با تکیه بر گلوبالیسم، تحت عناوینی چون "جهانی شدن"، "حقوق تمام بشری" و... آرزوی بوجود آوردنِ "دهکدۀ جهانی" و هدایت آن را دست یافتنی یافت. نفوذ غرب، خصوصا ایالات متحده و انگلستان و نوچه آنها اسرائیل در جمهوری های سابق اتحاد شوروی از جمله در روسیه دیگر نیازمند پنهانکاری نبود. پشتیبانی از "بوریس یلتسین" رئیس جمهور جاه طلب و دائم الخمر روسیه نیز بر همین اساس بود.

در روسیه تمام اهرمهای اقتصادی، از جمله بانک ها و تجارت خارجی در دست غرب قرار گرفت.
ارائۀ طرحِ خصوصی سازی و اجرای آن از سوی "آناتولی چوبایس" بعنوان شعبۀ علنی سازمانهای اطلاعاتی غرب و موساد به غارت و یغمای دارایی های روسیه منجر شد.

نه تنها مامورین سی آی ای، در مخفی ترین زرادخانه های اتمی روسیه، اتاق و دفتری با پرچم آمریکا روی میزشان مشغول بکار شدند، بلکه تقسیم روسیه به  6منطقۀ رسما در نشستی بین آناتولی چوبایس و مقامات امنیتی- استراتژیک "سی آی ای" (امریکا) و "ام آی 6"انگلستان و "موساد"( اسرائیل) تصویب و به اجرا گذاشته شد.

زیوگانف رهبرحزب کمونیست روسیه فدراتیو با اشاره به ماموریت و نقش "آناتولی چوبایس" در تقسیم روسیه بارها از تریبون مجلس خواهان برخورد قضایی با وی شده است.

در برنامه های استراتژیکی ایالات متحده وجود کشورِ پهناور و سرشار از منابع طبیعی و ثروتمندی مانند روسیه نه تنها جایی نداشت، بلکه تقسیم این کشور به مناطقِ کوچک و مطیع غرب و رسیدن به مرزهای رقیب بالقوۀ اقتصادی آنزمان یعنی جمهوری خلق چین از اهمیت فوق العاده ای برخوردار بود. امری که امروزه جهشِ اقتصادی مافوق تصور  جمهوری خلق چین به دیواری بلند در برابر این جاه طلبی امریکا و غرب تبدیل شده است.

مقامات غربی از جمله مادلین اُلبرایت وزیر امور خارجه وقت امریکا، زمان ریاست جمهوری بیل کلینتون، علنا به ضرورت تقسیم روسیه اذعان کرده میگوید:

"بایکال آنقدر بزرگ است که نمیتواند برای یک کشور باشد. روسیه کشور ثروتمندی است و متعلق به همه جهان است".

با توجه به تغییراتی که در عرصۀ توازن جهانی پیش آمده بود، جمهوری های سابق اتحاد شوروی که غالبا بعد از به اصطلاح استقلال خود سعی در بیطرفی و در خیال خود به "تیتویسم" باور داشتند نیز بناچار می بایست دچار تغییر و تحول شوند. تغییر و تحولی که باید در جهتِ نفع حداکثری به مقاصد استراتژی ایالات متحده و تشکیل "دهکدۀ جهانی" باشد.

"تیتویسم"در دنیای کنونی جایی نداشت! از اینرو انقلابات رنگی در جمهوری های سابق اتحاد شوروی یکی بعد از دیگری بدست و حمایت غرب و ایالات متحده برپا شدند.

در این میان نمونه های انقلاب رنگی گرجستان به رهبری "میخائیل ساکاشیویلی" علیه "ادوارد شواردنادزه" که خود یکی از اضلاع اصلی مثلث گارباچف- یاکولف -شواردنادزه در فروپاشی شوروی و وزیر خارجۀ میخائیل گارباچف بود و همچنین انقلاب نارنجی در جمهوری اوکرائین توسط ویکتور پراشنکو نخست وزیر، می رفت تا مرزهای روسیه  به سمت اروپا و جنوبِ غربی یعنی منطقۀ مهم قفقاز را به تسلط کامل ایالات متحده و غرب در آورد. ایالات متحده و غرب کار روسیه را تمام شده می پنداشتند. غافل از اینکه آن آزادی! به ارمغان آوردۀ غرب برای مردم این منطقه نان و آب نمیشد که هیچ بلکه نوستالژی زندگی بی دغدغه و مخالفت با بی هویتی و تحقیر پایگاه اجتماعی قوی در این مناطق خصوصا در روسیه با توجه به تاریخ آن کشور در میان مردم، روشنفکران و نظامیان و افسران این کشور را بدنبال داشت.

در این میان بهترین اشتباه بوریس یلتسین رئیس جمهور روسیه روی داد که البته در این اشتباه که باید آن را نوعی فریب یلتسین دانست، سیاستمدار برجسته و عضو رهبری حزب کمونیست اتحاد شوروی "پریمایکف" نقش تعیین کننده داشت. او که توانسته بود تا مقام نخست وزیری خود را تا کنار یلتسین در دستگاه دولتی بالا بکشد، "پوتین" را بعنوان جانشین خود به یلتسین معرفی کرد. بدین ترتیب پوتین در اواخر سال 1999و اوایل سال 2000میلادی سکان نخست وزیری را بدست گرفت. پریمایکف، قطعا گذشته از شخصیت پوتین و وابستگی او به روسیه و عظمت آن آگاه بود. تلاش های پوتین که حالا نخست وزیر شده بود درجهت حفظ استقلالِ سیاسی و منافع ملی بود اما نه آنگونه که یلتسین را هوشیار کند. یلتسین چنان تحت تاثیر پریمایکف و توانائی پوتین برای اداره کشور قرار گرفته بود که بعدها، ساده لوحانه پوتین را با خود به امریکا برده و بعنوان جانشین خویش به رئیس جمهور وقت این کشور و در خدمت سیاست های خویش برای نابودی روسیه در چارچوب استراتژی امریکا معرفی کرد!

با نیم نگاهی به مواضع پوتین از سال 2002میلادی به بعد آشکار می شود که او گام به گام درجهت مقابله با تقسیم روسیه توسط غرب و ایالات متحده حرکت کرد و سرانجام نیز در کنفرانس مونیخ در سال 2007میلادی اعلام کرد:

"دیگر بس است! روسیه جایی برای عقب نشینی بیشتر ندارد. جهان را نه یک کشور حق دارد و نه میتواند اداره کند. دنیا  باید تغییر کند"

علیرغم تصورات ایالات متحده، روسیه با پتانسیل بالای خود  وارد عرصۀ سیاست و توازن جهانی شده بود.

کشمکش های جهانی و منطقه ای  پس  از سال 2007  میلادی واردِ مرحله نوینی شد. رویدادهای این سالها نشان داد که روسیه پوتین با عزمی جزم و پتانسیل روز افزون روی پای خود برخاسته است.

حال نگاهی به مسائل اوکراین بیاندازیم:

 

بحران اوکراین و خطری که این بحران برای برافروخته شدن یک جنگ جهانی دیگری دارد، در چارچوب تسلط خواهی ایالات متحده دارد.

برای درک عمیق تر این بحران به مستنداتی باید توجه کرد که رسانه های تحت کنترل غرب سعی در پنهان کردن آن دارند.

با نگاهی به نقشۀ اوکراین کنونی به تاریخ و دلائل وسعت این کشور باز گردیم. تا سال 1654میلادی اوکراین فقط سر زمین کوچکی بود که "باغدان خیلینسکی" در آن حاکم بود.

در زمان امپراطوری روسیه (از سال 1654تا سال 1917) بر وسعت این منطقه افزوده شد و یک منطقۀ مهم صنعتی در اوکرائین بوجود آمد. این بخش همچنان منطقه مهم صنعتی اوکراین است. این منطقه قبلا به "نوو روسی" (روسیۀ نو) معروف بود. پس از انقلاب اکتبر 1917طرحی را استالین برای صنعتی و پرولتریزه کردنِ اوکرائین ارائه داد. جمهوری سوسیالیستی اوکراین شکل گرفت و در سال 1922میلادی به اتحاد شوروی ملحق شد.

قسمت غربی اوکراین کنونی بعد از پایان جنگ جهانی دوم و شکستِ آلمان هیتلری و متحدینش توسط ارتش سرخ در سال 1945میلادی بعنوان غرامت جنگی به خاکِ اتحاد شوروی و جمهوری اوکرائین الحاق شد. شبهه جزیرۀ کریمه نیز دردوران رهبری نیکیتا خروشچف، بدون نظر خواهی از مردم آن و  بعنوان قدردانی از جمهوری اوکرائین در سال 1954به جمهوری سوسیالیستی اوکرائین بخشیده شد. درحالیکه اکثریت مردم این منطقه  همواره خواهان جدایی از اوکرائین بوده و تا رفراندوم سال 2014میلادی و الحاق رسمی و قانونی شبه جزیرۀ کریمه به روسیه، مردم این منطقه در  2رفراندوم پیش از فروپاشی اتحاد شوروی و چند رفراندوم دیگر در
سالهای
1991، 2006و 2014 خواهان پیوستن به روسیه شدند که سرانجام در سال 2014 کریمه به روسیه پیوست. منطقه ای سوق الجیشی که غرب برای تسلط بر آن و از این طریق تسلط نظامی بر دریای سیاه و چند گام دیگر نزدیک شدن به روسیه نقش داشت.

اولین رئیس جمهور بعد از فروپاشی شوروی در اوکرائین "لئونید کرافچوک" به همراه یلتسین و شوشکیویچ رئیس جمهور وقت بلاروس یکی از 3نفری بود که حکمِ انحلال اتحاد شوروی را امضا کرد.

رئیس جمهور دوم اوکراین "لئونید کوچما" بود که در دورۀ 5ساله (از سال 1994تا 2005 ) تا حدودی سعی بر حفظ استقلال اوکراین را داشت. نخست وزیر او یعنی "ویکتور یوشنکو" را ایالات متحده و غرب گزینه جانشین او میدانستند و سرانجام نیز در یک انقلاب نارنجی او رئیس جمهورِ اوکراین شد که از سال 2005تا 2010 میلادی در این موقعیت ماند اما در انتخابات ریاست جمهوری سال 2010 سکان را به رقیب خود "ویکتور یانوکویچ" باخت.

ویکتور یانوکویچ با در پیش گرفتنِ سیاست نشستن روی دوصندلی از سال 2010 تا سال    2014سیاست تعادل بین روسیه و غرب را تا حدودی حفظ کرده و در مقابل فشارهای غرب مبنی بر تمکین پیروی از سیاست های ایالات متحده مقاومت کرد. غرب که از انقلاب نارنجی درس های لازم را گرفته بود و میدانست در صورتِ برگزاری انتخاباتِ واقعی شانس پیروزی کاندیدای شرق اوکرائین بیشتر است، این بار نیروهای افراطی و نژاد پرست را نیز سازماندهی کرده و بمیدان آورد.

پوتین در این رابطه می گوید:

"رئیس جمهور وقت آمریکا با من تماس گرفت و درخواست کرد که من از یانوکویچ بخواهم که از ارتش برای جمع کردن اعتشاشات استفاده نکند و اجازه بدهد این قائله بدون درگیری و خونریزی خاتمه یابد. من چنین درخواستی را از یانوکویچ کردم و وی موافقت کرد که طرفین نیروهای خود را  فرا بخوانند. ولی فردای امضای قرارداد و عقب کشیدنِ نیروهای انتظامی از خیابان (مرخص کردنِ امرای ارتش ا. ع) عملیات کودتایی شروع شد. بدون اینکه حتی تلفنی بمن اطلاعی بدهند. حتی برنامۀ کشتن یانوکویچ را داشتند."

پوتین در پاسخ به خبرنگار تلویزیونی ( سالاویوف) که پرسیده بود آیا این اولین باری بود که شما را فریب میدادند گفت:
"به این شکل وقیحانه و بی شرمانه اولین بار بود"

(فریبی که در جریان شورش اخیر در قزاقستان می خواستند تکرار کنند اما این بار با تجربه از گذشته، روسیه به یاری دولت قزاقستان شتافته و مانع اجرای برنامه امریکا و غرب شد.)

کودتا علیه یاناکویچ  با سازمان دان و مسلح کردنِ دهها هزار نژادپرست و فاشسیت حتی تحت شعار ارتش نازی هیتلری مبنی بر اینکه: "فرمان پیشوا(یعنی هیتلر) برای تصرفِ شرق اوکرائین و قلع و قمع ساکنان آن منطقه هنوز بقوت خود باقیست" آغاز شد.

دیمیتری یاروش رهبر گروه شبه نظامی "جناح راست" بعد از گرفتن برخی از مناطق شرق اوکرائین گفت:
"پدران ما هنگام جنگ دوم جهانی گفته بودند که بر می گردیم. حالا بر گشتیم و گرفتیم".

قتل و غارت و تجاوز و جنایت و شکنجه و گورهای دسته جمعی در شرق اوکرائین آغاز شد.

فقط در یک مورد، در شهر بندری اودسا در دفتر اتحادیه های کارگری دهها نفر را زنده زنده در آتش سوزاندند و کشورهای غربی مهر سکوت بر لب زدند.

پس از یک دوره کوتاه ریاست جمهوری خانم "تیماشنکو" نوبت به  پترو پاراشنکو رسید. میلیاردری که به سلطان شکلات معروف است. او باتهام فساد مالی برکنار شد و وعده محاکمه اش نیز داده شد، اما همچنان بعنوان یک چهره سیاسی برای آینده ذخیره مانده و در اوکرائین زندگی می کند و حتی در برنامه ها و میزگردهای سیاسی در تلویزیون حاضر می شود. زلینسکی جانشین اوست. یک کمدین با

تبار یهودی که از روی دست "ناتو" برای اوکراین مشق می نویسد!

----------------------------

https://www.youtube.com/watch?v=eNJOmsBWl7k

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 824  - 4 اسفند 1400

                                اشتراک گذاری:

بازگشت