راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

 امنیت ملی چیست

و چرا مردم احساس

ناامنی می کنند؟

 

 مذاکرات اتمی وین، می رود تا یکبار دیگر "برجام" این یادگار دور اول ریاست جمهوری حسن روحانی زنده شود و این بار نه تنها امنیت نظامی، بلکه امنیت غذائی مردم از خطر نجات یابد.

پس از موافقتنامه برجام و بیرون کشیده شدن پرونده اتمی ایران از ذیل بند 7 منشور سازمان ملل در شورای امنیت، روحانی گفت: برجام خطر جنگ را از ایران دور کرد.

این تعبیر به مذاق فرماندهان سپاه خوش نیآمده و گفتند: "اتفاقا تا پیش از تفاهم اتمی ایران، این قدرت نظامی بود که تبدیل به نیروی بازدارنده امریکا در منطقه شد و امنیت ملی را برقرار کرد!"

 مخالفت با برجام با همین جمله کلید خورد و پس از چند نمایش موشکی و تبلیغات سنگین سپاه و امام جمعه ها که بدون تائید رهبر ممکن نبود، این کارشکنی ها به ترامپ بهانه و فرصت داد تا مطابق خواست اسرائیل برجام را لغو کند و امریکا از آن بیرون بیاید.

اگر به تاریخ نگاه کنیم می بینیم هر کشوری، در هر کجای جهان، تا وقتی واقعا بدنبال برقراری صلح و عدالت بوده، امنیت را در عدالت و آزادی همزمان با موازنه تسلیحاتی و قدرت نظامی دیده است.

مثلا در اتحاد شوروی لنین اصلا امنیت شوروی و انقلاب را همزمان با تولید سلاح در عدالت اجتماعی و آزادی می دید. او بارها و بدرستی گفته بود که بزرگترین و مخرب ترین سلاح‌ها نیز بدون مردم هیچ ارزشی ندارند. لنین معتقد بود که اگر کشور شوروی بتواند، همزمان با تقویت بنیه دفاعی خود الگویی از صلح، برادری، عدالت و آزادی باشد در اینصورت مردم کشورهای دیگر اصلا به رهبرانشان اجازه نخواهند داد برضد کشور شوراها مسلح شوند، یا اگر مسلح شدند این سلاح‌ها را در جنگی بکار اندازند و یا اگر بکار انداخته شد حاضر به شرکت در این جنگ نخواهند بود. امنیت شوروی از نظر لنین مسئله ای مربوط به نظام اجتماعی و میزان درخشش و تلالو آن بود و نه رقابت تسلیحاتی. رقابتی که امریکا عملا به اتحاد شوروی تحمیل کرد تا توان دولت را برای عدالت اجتماعی و ادامه آزادی ها ضعیف کند که کرد. با درگذشت لنین بتدریج که مشکلات انباشته شد، این درک از امنیت نیز ضعیف ترشد. عقب ماندگی دردناک روسیه تزاری امر پیشرفت اقتصادی و اجتماعی را کند می کرد و تصمیمات اراده گرایانه رهبران پیآمدهای منفی بیشتری برجای می گذاشت. بتدریج - بویژه پس از پایان جنگ دوم جهانی- این فکر غالب شد که مشکلات اقتصادی ناشی از دمکراسی است، زیرا این دمکراسی فضایی را برای نفوذ جاسوسان بیگانه به درون حزب کمونیست و جامعه شوروی بوجود آورده است. گام به گام گناه تمام مشکلات اقتصادی و اجتماعی به گردن "جاسوس" های بیگانه افتاد که گویا در سرتا پای حزب کمونیست رخنه کرده اند و در تصمیمات رهبران خرابکاری می کنند و نمی گذارند این تصمیمات بدرستی اجرا شود و یا تدارک نفوذ برای این اهداف اند. این فضا به تصفیه هائی در درون حزب و جامعه انجامید که نیروی درونی خلاق و انتقادی حزب را به کلی تحلیل برد و ضعیف کرد. اتفاقا گفته می شود که نفوذ شبکه جاسوسی انگلستان موفق به جا انداختن این طرز تلقی از امنیت ملی در دستگاه رهبری حزب کمونیست اتحاد شوروی شد و فاجعه همینجا بود!

اثر بیرونی این وضع، از میان رفتن آن تلالو و درخشش انقلاب اکتبر و الگوی کشور شوراها بود که لنین مولفه اساسی امنیت شوروی می دانست. بدین ترتیب و در طول جنگ سرد، جامعه شوروی نه تنها در میان طبقه حاکم کشورهای امپریالیستی که نسبت به آن کینه و دشمنی طبقاتی داشتند، بلکه در نزد بخش مهمی ازمردم این کشورها نیز دیگر یک الگو نبود، حتی ضدالگو شد. اینان پذیرفته بودند که کمونیسم مترادف دیکتاتوری و قحطی است و نگران خطر صدور آن به کشور خود شدند. حتی در برخی کشورهای بزرگ سرمایه داری مردم را با ترساندن از مدل و الگوی اتحاد شوروی توانستند متقاعد کنند که باید پشت حکومت های خود قرار گرفته، سیستم نظامی را تقویت کرده وآماده جنگ علیه اتحاد شوروی شوند.

"رومن رولان" نویسنده مشهور و صلح دوست نامه هائی به استالین نوشت که پس از مرگ رولان منتشر شد. رولان در این نامه‌ها می نویسد که روزنامه‌ها مملو از اخباریست از کسانی که در شوروی اعدام یا ناپدید شده اند. وی چند تن از آنان را که خود از نزدیک می شناخت و نسبت به وفاداری آنان نسبت به نظام شوروی کمترین تردیدی نداشت نام می برد و از استالین در مورد سرنوشت آنان سئوال می کند. رومن رولان می نویسد کار به جایی رسیده که ما که دوستان شوروی هستیم نیز دیگر نمی دانیم چه بگوییم و نمی توانیم دفاع کنیم.

از اینجاست که مسابقه تسلیحاتی به رهبری شوروی تحمیل شد. رهبری شوروی ناتوان از جلب پشتیبانی افکار عمومی و مردم کشورهای غرب، دکترین امینت ملی لنین را که عبارت بود از تبدیل کشور شوراها به الگویی از صلح و عدالت و آزادی، تبدیل کرد به دکترین امنیت براساس موازنه تسلیحاتی. تلاش برای برقراری این موازنه که در جای خود محفوظ و خوب بود، تمام منابع را صرف خود کرد و امکان برقراری عدالت و دمکراسی را در داخل هم از میان برد تا آنجا که شوروی زیر بار مسابقه تسلیحاتی ازپای در آمد. تصفیه ها را همین اندیشه امنیتی- تسلیحاتی حاکم کرد و دیدیم در اتحاد شوروی چگونه برجسته ترین کادرهای حزبی که می توانستند پس از استالین سکان رهبری حزب و کشور شوراها را بدست بگیرند، در زمان استالین نابود شدند. این فاجعه را نبود نسل انقلاب در درون حزب و سیستم برای نقد عملکرد رهبری حزب کامل کرد. نسلی که به پشتوانه سابقه انقلابی خود جسارت بیان نظرات انتقادی خود را داشت. این تصفیه ها تا برکناری برجسته ترین ژنرال ارتش سرخ "ژوکف" پیش رفت. ژنرالی که نقش قاطعی در پیروزی در جنگ علیه فاشیسم داشت.

حالا باز گردیم به اوضاع امروز ایران و دور شدن مطلق آن از انقلاب 57 و آرمان های آن.

آیا قدرت نظامی کنونی جمهوری اسلامی به معنای امنیت ملی است؟ کافی است نگاهی به آمار و ارقام بحران اقتصادی، اجتماعی و سیاسی حاکم بر کشور و فساد مالی و اخلاقی نهادینه شده در تمام ارکان نظام انداخته شود تا پاسخ بدست بیآید. این که هنوز در خیابان های تهران بمب انتحاری منفجر نمی شود به معنای تامین امنیت ملی نیست. این ها حادثه است و هر زمان که شرایطش فراهم شود، ممکن است آغاز شود. آنچه امنیت ملی را با خطر مواجه کرده نارضائی عمیق مردم و بحرانی است که سراپای جامعه ما را در بر گرفته است. بحرانی که با توپ و تانک و اتم برطرف نمی شود که اگر می شد در اتحاد شوروی می شد که بمراتب قدرتمند تر از جمهوری اسلامی بود. امنیت با حرافی و خطبه و سخنرانی و وعده های توخالی هم تامین نمی شود، چنان که شاهدیم در سالهای گذشته وضع وخیم ترنیز شده است. با شاخ و شانه کشیدن های نظامی برای امریکا و اسرائیل و یا هر کشور دیگری امنیت ملی تامین نمی شود. فرماندهان سپاه اگر درد قدرت و ثروت نداشته باشند، به فکر امنیت و دور کردن هر خطر نظامی در آینده باید اینگونه به مسئله نگاه کنند و میدانیم که هنوز چنین نگاهی ندارند و بخش مهمی از بحران کنونی کشور حاصل همان مسئله است. اگر توافق اتمی و برقراری مناسبات عادی با کشورهای منطقه با کوتاه شدن دست کسانی از قدرت همراه نشود که تفکر امنیتی - نظامی در سر دارند نمی توان از امنیت ملی سخن گفت. امنیتی که مردم خود باید از آن دفاع کنند. در غیر اینصورت، مسیری که طی شده و می شود به همان نتیجه ای خواهد انجامید که در  ارتباط با اتحاد شوروی انجامید.

 امنیت نه با غنی سازی اورانیوم و دستیابی به عالی ترین تکنولوژی اتمی و حتی تولید موشک اتمی بدست می آید، نه با سرکوب زنان و جوانان و شلاق زدن کارگران و زندانی کردن روزنامه نگاران و فعالان سیاسی و سانسور و خانه نشین کردن روشنفکران. امنیت واقعی در ایجاد نظام و جامعه ای است که الگو و نمونه صلح و دوستی و پیشرفت و عدالت باشد! تا زمانی که تفکر و برداشت جناح راست و نظامی ها از امنیت ملی حاکم است و تا زمانی که غارتگری و سرکوب بنام اصولگرائی بر سر کاراست جامعه ایران روی امنیت به خود نخواهد دید. چنان که روی تحول فرهنگی و متوقف شدن سقوط همه معیارهای اخلاقی و اجتماعی را به خود نخواهد دید!

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 

 

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 818  - 22 دیماه 1400

                                اشتراک گذاری:

بازگشت