راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

 نفس های

انقلاب 57

در جنبش اعتراضی

 

این نوشته می تواند و یا امیدوارم بتواند برای کسانی که گذری مطالب راه توده را دنبال کرده اند و یا به تازگی به آن روی آورده اند، دورنمایی کلی از وضعیت ایران را در سیر رویدادهای 4 دهه گذشته و وضعیت کنونی نشان بدهد. به نظر می رسد که بیشتر ایرانیان از حوادثی که در کمین است تصور درستی ندارند و عمدتا به مقابله با سیاست ها و روش ها و حتی با خود جمهوری اسلامی می اندیشند تا خطراتی که ایران را تهدید می کند و یا فشار اقتصادی که به مردم ایران وارد می آید. فعالان سیاسی از هر طیف - چه در داخل و چه در خارج از کشور- نیز به رویدادهای حاشیه ای بیش از روندها و رویدادهای پشت این حواشی سرگرم اند. در این میان فضای اطلاع رسانی نیز در ایران پیوسته محدود و محدودتر می شود.

  

نگاهی کوتاه به سیر انقلاب ایران

 

بعد از انقلاب ایران، آمریکا یکی از مهمترین پایگاه های خود را در منطقه از دست داد و علاوه بر از دست رفتن منافع آمریکا در ایران، خطر گسترش انقلاب به کشورهای همجوار هم باعث وحشت رژیم های ارتجاعی منطقه، کشورهای غربی و بخصوص آمریکا شد. مهمترین خطر این انقلاب، اختلال در «دسترسی» غرب به منابع انرژی منطقه یعنی نفت بود. از همین رو آمریکا، غرب و ارتجاع منطقه برای بازگرداندن منافع خود و نابودی این انقلاب همه کوشش خود را بکار بستند.

در داخل با استفاده از تنگ نظری ها و کوته بینی های نیروهای مذهبی سوار شده بر اهرم های قدرت، عوامل خود را در کلیه دستگاه ها و نهادها، بویژه ارگان های حساس نو بنیاد کشور رسوخ دادند که امروز به حد اعلای خود رسیده است. همزمان، با ایجاد گروه های چپ نما و تحریک گروه های چپ رو و دامن زدن به بلوا و ماجرا جوئی ها، زمینه انحراف انقلاب را فراهم کردند. دراین میان سهم کودتاهای شکست خورده ای نظیر کودتای نوژه و کودتای طبس نیز کم نبود.

از خارج هم با تحمیل جنگ فرسایشی به مقابله با انقلاب آمدند. و در حالی که جنگ نیروهای انقلابی را می بلعید، ارتجاع با استقبال از ادامه جنگ و عدم پذیرش آتش بس که از سوی حزب توده ایران و سایر هواداران هوشیار انقلاب، پس از بازپس گیری خرمشهر از ارتش عراق توصیه می شد، به تحکیم و گسترش نفوذ خود در حاکمیت مشغول بود، بطوری که در آستانه پایان جنگ مهمترین اهرم های اجرایی، قضایی و قانون گذاری در دستان ارتجاع داخلی قرار گرفته بود. ارتجاع داخلی و خارجی همزمان پروژه های متعددی را به پیش می بردند که همگی آن ها ضمن کمک و تکمیل یکدیگر، در خدمت هدف اصلی، یعنی انحراف انقلاب از مسیر واقعی خود و نیروهای انقلابی بود که آخرین پرده نمایش در آن مرحله قتل عام زندانیان سیاسی در سال 67 و حذف آیت الله منتظری از دایره حکومت بود. مرحله بعدی، پس از قبول آتش بس در جنگ با عراق اجرای دستورات صندوق بین المللی پول به بهانه بازسازی ویرانی های باقی مانده از جنگ و خصوصی سازی ها و سپردن کشور به حجتیه و مؤتلفه، در جهت تثبیت دیکتاتوری سرمایه داری تجاری آغاز شد. این روند پس از مدتی کوتاه با بروز آثار زیانبار آن به مانع برخورد کرد و با مخالفت مردم روبرو شد که اوج آن در شورش های جانبازان در شیراز، اسلام شهر و مشهد در اواخر ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی  نمایان شد و حکومت به ناچار مجبور به عقب نشینی و توقف برنامه تعدیل اقتصادی گردید. از آنجا که این توقف بدون تجدید نظر اساسی در ساختار اقتصادی و سیاسی جمهوری اسلامی ممکن بود، نتوانست بحران را در جمهوری اسلامی بطور ریشه ای حل کند.

جنبش اصلاحات

در اواخر دوره ریاست جمهوری رفسنجانی حکومت ایران تحت فشار بین المللی شدیدی قرار گرفت. سفیران کشورهای اروپایی ایران (در ماجرای ترور رهبران حزب دمکرات کردستان در شهر برلین آلمان که معروف به ترور در رستوران میکونوس است) را ترک کردند و آمریکا نیز خود را برای وارد آوردن ضربه های نظامی به ایران، مشابه بمباران محدود لیبی، آماده کرد. سران حکومت برای خروج از وضع موجود به این نتیجه رسیدند که برای کاهش فشارهای خارجی، قدری فضای سیاسی را در داخل بگشایند و از این رو به جناحی از حکومت که اکنون ناتوان شده و به حاشیه رانده شده بود نیز مجال شرکت در انتخابات را بدهند و البته با این تصور که با کمی دموکراسی چهره ایران در جهان ترمیم خواهد شد و با توجه به اینکه کلیه ابزار های اجرایی و تبلیغاتی هم در دست مؤتلفه و حجتیه است می توان به شیوه ای به ظاهر قانونی، براحتی اهرم های قدرت را نه تنها حفظ کرد، بلکه جناح میانه و رفسنجانی را هم از گردونه خارج کرد و ناطق نوری را بر صندلی ریاست جمهوری نشاند. این بازی را بارها حکومت انجام داده بود و مشکلی نداشت. بارها عسگر اولادی و توکلی به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری وارد انتخابات شده بودند و پس از پایان نمایش و بازی هم به سر کار خود باز گشته بودند. تنها 5 روز مانده به رأی گیری کم کم این خطر را احساس کردند که ممکن است رقیب، یعنی محمد خاتمی، بدون امکانات، که قرار بود به عنوان دکور در این نمایش شرکت کند، رأی بالایی بیآورد و از این رو در لحظات آخر راست ها با همه امکانات و اینبار علنی به میدان آمدند. امام جمعه ها و سایر کسانی که همیشه نقش بی طرفی را بازی می کردند  به حمایت علنی از ناطق نوری پرداختند و البته خوش خیالانه فکر می کردند که مردم هم آن ها قبول دارند و مطابق میل آن ها به کاندیدای مقابل رأی می دهند. آنها حتی حمایت از ناطق نوری را به نقل از رهبر جمهوری اسلامی اعلام کردند و رهبر نیز سخنی در رد آن نزد. همین نقاب افکندن باعث شد که مردم به تنگ آمده مصمم تر به میدان بیایند و در میان ناباوری حماسه دوم خرداد را بیافرینند.

 

از قضا سرکنگبین صفرا فزود   

روغن بادام خشکی را فزود.

 

این که دستگاه های تبلیغاتی حکومت نتیجه وارونه داد، باعث شد که آنها به میزان سقوط نفوذ کلام خویش در میان مردم بیشتر پی ببرند. با انتخابات دوم خرداد 76، مردم رخوت زده سال های سرد نا امیدی، با شور و شوق یادآور سال های آغازین انقلاب به میدان آمدند و با انتشار روزنامه ها و گسترش جنبش مردم، ارتجاع گیج و مبهوت قدم به قدم مجبور به عقب نشینی شد. این آغاز دوران اول اصلاحات است. سیر جریان اصلاحات نشان داد که اگر این جنبش با شعارهای اقتصادی در کنار شعارهای سیاسی به عمق جامعه نفوذ می کرد در آینده ای نزدیک بسیاری از کسانی که تا آن زمان بر مصدر کار بودند نه تنها باید با مقام و موقعیت خود در حاکمیت خداحافظی می کردند بلکه باید بر کرسی اتهام در دادگاه می نشستند.

بر خلاف نیروهای پراکنده اصلاح طلب و آزادیخواه، ارتجاع کهنه کار ایران که دارای تجربه های غنی در سرکوب آزادی است و تا بحال دو انقلاب (مشروطه و 57) و یک جنبش ملی (دوران دولت مصدق) را با مهارت از چنگ مردم ایران در آورده بود، این بار هم خود را نباخت و پس از سرگیجه های اولیه به برنامه ریزی و سازماندهی خود برای باز پس گرفتن مواضع از دست رفته خود و باز گرداندن غول اصلاحات و بازگشت به آرمان های انقلاب 57 به داخل شیشه دست زد و در این کار هم بدرستی از همه ضعف های جنبش اصلاحات از قبیل اختلافات، تزلزل ها، افراط کاری ها، ناتوانی در ورود به مطالبات اقتصادی مردم بهره کافی گرفت. آنها تجربه قتل عام زندانیان سیاسی در سال 67 را داشتند.

ارتجاع به درستی درک کرده بود که حرف آخر را کسی خواهد زد که اسلحه و کلید زندان در دست اوست. از این رو در اواخر جنگ و در سال های قبل از اصلاحات، مؤتلفه اسلامی با آلوده کردن و شریک کردن مسؤلان سپاه و وزارت اطلاعات در شرکت های تجاری و بنیادها، آن ها را به سمت خود جذب کرده بود و زندان ها هم که از اول انقلاب در اختیارشان بود. از این رو، برای مقابله با اصلاحات در نخستین گام، مسئولیت نیروی انتظامی از وزارت کشور سلب شد.

با آشکار شدن نقش وزارت اطلاعات در قتل های زنجیره ای و بیرون رانده شدن برخی عوامل نیروهای ارتجاع از وزارت اطلاعات، یکی از مهمترین پایگاه های نیروهای واپسگرا ضربه دید ولی اختاپوس هشت پای ارتجاع با سازماندهی مجدد آنها در اطلاعات موازی این ضعف را جبران کرد.

در گام بعدی با تشکیل ستاد ضد اصلاحات متشکل از مؤتلفه و انجمن اصناف و جامعه مهندسین، برخی فرماندهان سپاه و نیروی انتظامی، شورای نگهبان، صدا و سیما، قوه قضائیه و باند لباس شخصی ها، محفل مشکوک روزنامه کیهان شریعتمداری، نفوذ و حضور در مجمع تشخیص مصلحت و بالاخره بیت رهبری، حمله علنی به جنبش اصلاحات آغاز شد.

اینکه این ستاد با چه تزویرها و ترفندهایی توانست صفوف اصلاح طلبان را پراکنده سازد و با استفاده از تنگ نظری ها و تزلزل ها، آنان را از متحدین طبیعی سیاسی و اجتماعی خود دور کند و از غفلت سیاسی و یا طبقاتی اصلاح طلبان نسبت زحمتکشان و تظاهرات معلمان و زنان و دانشجویان و... در جهت اهداف خود و پیش بردن برنامه خنثی کردن اصلاحات بخوبی و ماهرانه استفاده کند. اینها نکاتی است که همگان دیدند و نیازی به تکرار آن ها نیست. آنچه مهم است آنست که در طی این روند بتدریح نقش و وزن نظامیان و امنیتی ها در تحولات کشور پر رنگ تر شد و امروز بیشتر کرسی های مجلس، صندلی های وزارتخانه ها و استانداری ها در اشغال بازجوها، حکام شرع دادگاه های انقلاب در دهه 60، رؤسای زندان ها و نظامیان است، نظامیانی که دیگر در سایه موتلفه اسلامی حرکت نمی کنند و استقلال عمل دارند و شرکت های پرقدرت اقتصادی وابسته به سپاه پشتوانه اقتصادی و سیاسی آنهاست. جمهوری اسلامی اکنون دراین موقعیت است و البته نقش برتر سپاه و فرماندهان سپاه در مجلس و دولت به معنای آن نیست که آنها همه آلوده به مسائل اقتصادی اند و همگی متحد ارتجاع مذهبی. هنوز قضاوت دراین زمینه ها زود است و باید دید نظامی ها، سرانجام چه نقشی در جمهوری اسلامی بازی خواهند کرد. علیه آرمان های انقلاب و رفتن به سوی اتحاد با غرب و بویژه امریکا و یا برعکس، در جهت حمایت از آرمان های انقلاب و طرح و دفاع از همان شعارها و سیاست های اقتصادی که جبهه اصلاحات از آن غافل ماند و نتوانست جنبش اصلاحات را در آن سمت و تبدیل شدن به سخنگوی توده های وسیع و فرودست مردم ایران هدایت کند. ما نمی توانیم در باره امروز و دولت و حکومتی که شاهدش هستیم صحبت کنیم و آن را تحلیل کنیم، مگر سیر اصلاحات که در واقع از پایان جنگ با عراق نشانه های آن ظاهر شد و در دولت خاتمی عملا در جهت نفی سیاست اقتصادی دولت هاشمی رفسنجانی به صحنه آمد را دنبال کنیم. امروز همان غفلت اقتصادی جبهه اصلاحات در دو دولت خاتمی و روحانی، در وسیع ترین سطح خود بصورت جنبش های اعتراضی و پیش از آن بصورت شورش های 96 و 98 به میدان آمده و همان شعارهائی را میدهد که زیر بنای انقلاب 57 بود. این که تحریم ها و یا فعالیت اتمی و حضور نظامی و منطقه ای جمهوری اسلامی در این میان چقدر نقش داشته، که قطعا داشته، اصل ماجرا نیست، اصل ماجرا باز میگردد به انحراف اساسی حکومت از آرمان های انقلاب 57 . این بازگشت به صدر انقلاب 57  را در شعارهای کارگران معترض، اعتصابات کارگری، معلمان معترض، بازنشستگان معترض و خلاصه در تمام خیزش های اعتراضی شاهدیم. شعار علیه خصوصی سازی ها، شعار برای مجانی شدن آموزش و پرورش و.... گوشه ای از این بازگشت به صدر انقلاب 57 است. ما در بخش دوم این گزارش تحلیلی که بمناسبت سالگرد انقلاب 57 منتشر می شود، به سالهای پس از فروپاشی اتحاد شوروی و تاثیر آن بر جهان و بر انقلاب ایران خواهیم پرداخت.

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 819  - 29 دیماه 1400

                                اشتراک گذاری:

بازگشت