راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

 

روسیه ستیزی

آلوده به دروغ

و مردم فریبی

 

همه آنها که در هفته های اخیر سعی می کنند از روسیه و چین برای مردم "لوُلوُ" بسازند، از جنجالی دفاع می کنند که آلوده به دروغ، هوچی گری، سبکسری و دربهترین حالت ساده نگری است. شرم آور است که در این میان بخشی از چهره های معروف به اصلاح طلب نیز اسب تراوای این گمراه سازی مردم شده اند و آب به آسیاب امریکا و اسرائیل می ریزند.

مثلا وقتی آقای محمد علي ابطحي که زمانی رئیس دفتر محمد خاتمی بود می نویسد: "با این همه تعریف سراسری دیروز امامان جمعه از روسیه کمونیست، نامردی است آقای پوتین اسلام اختیار نکند". این طنازی بی مزه یعنی چه؟ یا ایشان نمی داند که روسیه امروز کمونیست نیست یا میداند و به مردم دروغ می گوید. از آن بدتر نشان می دهد که امثال او مخاطبان خود را از میان اقشار عقب مانده و بی اطلاع جامعه می خواهند انتخاب کنند. و این امروز وجه مشترک همه روسیه هراسان و چین ستیزهای داخلی است: متوسل شدن به هر نوع ساده نگری، جنجال، دروغگویی، تحریک احساسات و غرایز برای عقب راندن قوه استدلال و منطق. بقول سعدی بزرگ:

حقیقت سرایی است آراسته

هوی و هوس گرد برخاسته

ندیدی به جایی که برخاست گرد

نبیند نظر گرچه بیناست مرد

گرد و خاکی که روسیه هراسان و چین ستیزان در هفته های اخیر برپا کرده اند فقط برای این نیست که میخواهند جمهوری اسلامی را از اتحاد و حتی نزدیکی به چین و روسیه بازدارند و راه نجات کشور از بحران اقتصادی را به امید تسلیم شدن به امریکا ببندند. بلکه آنها می خواهند افراد کم اطلاع را به سوی خود جلب کنند. بویژه برای آن نیز هست که پرده ای دربرابر چشمان انسان های بینا بکشند. ممکن است طرفداران ایرانی غرب بتوانند استدلال های منطقی و درستی در زمینه منافع بهبود رابطه با غرب به مردم ارائه دهند، ولی ضرورت ضدیت با روسیه و چین چیزی نیست که بتوان آن را با منطق و استدلال اثبات کرد. بن بست روسیه هراسان و چین ستیزها و ضرورت توسل آنها به واپسمانده ترین اندیشه ها و تحریک کثیف ترین غرایز در همینجاست.

برای ما سئوال برانگیز است که چرا رهبران واقعی اصلاحات و تغییر سیاست های 3 دهه گذشته و روزنامه های مدعی دفاع از اصلاحات چرا میدان را برای خالی گذاشته اند؟

مثلا در هفته اخیر و در میان انبوه تفسیرهای کم بها و بی مایه از رابطه ایران با روسیه و چین، مقاله "تهدید رابطه نامتوازن" در روزنامه اعتماد که مانند بقیه روزنامه های داخل کشور ارکستر روسیه هراسی را به صدا در آورده اند، به قلم آقای نعمت الله ایزدی کوشید با نگاهی استدلالی به "تهدید" رابطه با روسیه بپردازد. شالوده استدلال نویسنده این است که بدلایل تاریخی هم روس ها به ایران اعتماد ندارند و هم ایرانیان به روس ها، هرچند عمق و گستردگی این عدم اعتماد در دو کشور در یک سطح نیست.  ایشان سپس به استدلال اساسی خود می پردازد و می نویسد :

"من به شخصه نمی‌توانم بین سیاست روسیه تزاری، شوروی و فدراسیون روسیه در مقابل ایران تفاوتی تصور كنم. تفاوت میان اشخاصی كه در این دوره‌ها حاكم بودند وجود دارد، اما منافع ملی روسیه ثابت مانده است و هر حاكمیتی تلاش می‌كند كه منافع ملی خود را تامین كند."

براساس این استدلال منافع ملی امری ثابت و غیرتاریخی است. پس بین سیاست روسیه تزاری مثلا در تحمیل قراردهای ترکمانچای و گلستان به ایران یا به توپ بستن حرم امام رضا با سیاست روسیه کنونی دربرابر ایران تفاوتی وجود ندارد چون هر دو براساس منافع ملی روسیه تعریف شده اند! در واقع معنای این استدلال آن است که میان منافع ملی یک کشور با زمان و مکان و تاریخ، با ماهیت دوران و با منافع طبقه حاکم ارتباطی وجود ندارد. حتما لنین هم که همه امتیازات روسیه تزاری را پس از انقلاب 1917 در ایران ملغی کرد و همه دیون ما را بخشید درکش از منافع ملی با تزارهای روسیه یکی بوده است. اگر این استدلال را نخواهیم فقط و فقط درباره روسیه و ایران به کار گیریم باید بگوییم که مثلا منافع ملی کوبای باتیستا نسبت به آمریکا با منافع کوبای کاسترو یکی است. یا مثلا منافع ملی اسپانیایی ها در آمریکا مرکزی و جنوبی این است که مردم آن را قتل عام کنند، یا منافع ملی انگلستان در افریقا همچنان تجارت برده است. احتمالا منافع ملی ایران در هند و گرجستان هم ادامه سیاست نادرشاه و تلاش برای تسخیر هند و دهلی و در گرجستان در آوردن چشم و مناره ساختن آقا محمد خان از سرهای آن ملت است! براساس تعریف ایشان از "منافع ملی" آلمان هیتلری و آلمان کنونی دارای منافع ملی مشترکی هستند و بنابراین آلمان باید خود را در جنگ فرانسه بداند و اصولا اتحادیه اروپا باید از هم بپاشد و ژاپن و آمریکا هم باید براساس مفهوم ثابت منافع ملی اکنون شالوده مناسباتشان بر جنگ و تخاصم استوار باشد.

برخلاف نظر نویسنده هم جهان تغییر می کند، هم مردم جهان، هم مناسبات میان آنها، هم تناسب و توازن قوا در جهان و هم تعاریف از منافع ملی که مدام بسته به مناسبات قدرت در جهان و بسته به مناسبات قدرت در داخل یک کشور دگرگون می شود. مثلا ایران در دوران پس از سقوط اتحاد شوروی و حاکمیت بوریس یلتسین دائم الخمر اصلا فراموش کرده بود که زمانی با روسیه مشکل داشته و فقط نگران آن بود که آمریکا از نبود اتحاد شوروی برای حمله به ایران استفاده کند. برعکس، آن زمان آمریکا هم از یلتسین بعنوان یک رهبر "دموکرات" تجلیل می کرد که بدلیل عشق به دموکراسی پارلمان روسیه را که مخالف او بود به توپ بسته. در همین دوران بود که ایران رفت به کمک آمریکا در اشغال افغانستان و عراق و یکی از افتخارات دستگاه دیپلماسی ایران آن شد که بدون کمک ما آمریکا نمی توانست افغانستان و عراق را اشغال کند!

اما تا ولادیمیر پوتین در روسیه به قدرت رسید و آشکار کرد که نمی خواهد کشورش را به آمریکا بفروشد ناگهان معلوم شد که رییس جمهور روسیه دیکتاتور و آن یک کشور خطرناک برای جهان است. در ایران هم دوران فراموشی روسیه به پایان رسید و کسانی که سیمشان روی سیم امریکاست همین مسیر را دنبال کردند. هر قدر ایستادگی روسیه دربرابر آمریکا و جهان تک قطبی جدی تر شد پوتین دیکتاتورتر و خطر روسیه برای ایران جدی تر شد. تا جایی که این اواخر سردبیر ارگان حزب کارگزاران سازندگی نوشت که روسیه برای ایران خطر بالفعل ولی آمریکا که ایران را تحریم کرده و ناوگانهایش را در خلیج فارس آورده، شخصیت نظامی آن را ترور کرده، مدام از گزینه های روی میز و حمله نظامی به ایران و نابودن کردن تاسیاست اتمی و صنعتی و نظامی سخن می گوید خطر بالقوه است، که باید با آن علیه خطر بالفعل روسیه متحد شد! تعریف منافع ملی ایران، نمی گوییم در سیصد یا چهارصد سال گذشته، بلکه در این معلق زدن های همین بیست سی سال اخیر در کجاست؟

نه تنها هیج کشوری دارای منافع ملی فراتاریخی در رابطه با دیگر کشورها نیست، بلکه حتی تعریف واحدی درون یک کشور از منافع ملی وجود ندارد. تعریف دکتر مصدق از منافع ملی با تعریف شاه یکی بود؟ تعریف کمونیست ها و چپگرایان ایران از منافع ملی با تعریف سرمایه داری تجاری یکی است؟ اگر یکی است پس چرا شاه علیه مصدق کودتا کرد و چپگرایان ایران نوبه نو در این کشور قتل عام شده اند؟

مسئله اساسی اما این نیست که شالوده استدلال آقای ایزدی برای توجیه "تهدید" روسیه ساده گرایانه و نادرست است؛ مسئله این هم نیست که ثابت کنیم ایشان فردی ساده نگر است، مسئله بنیادین این است که ایشان از موضعی دفاع می کند که در بهترین حالت بدون ساده نگری و مقداری دروغ نمی شود از آن دفاع کرد. اینجا آن گره اساسی و وجه مشترک همه روسیه هراسان و چین ستیزان بدون استثناست!

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 820  - 6 بهمن 1400

                                اشتراک گذاری:

بازگشت