سرمقاله 821 به اسم "چپ" درجبهه "راست" علیه گردش به شرق در ایران |
صدر مائو رهبر جمهوری خلق چین زمانی سروده بود: "چه زیباست بر سر کوهی نشستن و نبرد دو ببر را تماشا کردن!" آنکه بر سر کوه نشسته چین مائو بود و دو ببر هم اتحاد شوروی و آمریکا که در حال دریدن همدیگر بودند. مائو گمان می کرد که می تواند همیشه بر سر کوه بنشیند و نبرد دو ببر را تماشا کند زیرا از جمله درکی صحیح از جنبه عینی و واقعی این نبرد نداشت. مائو چند دهه را با نظریه های سه جهان، دو ابرقدرت، رهبری جهان سوم و پریدن از این شاخ به آن شاخ سپری کرد تا سرانجام متوجه شد که تضادهای جهان واقعی را نمی توان پشت سر گذاشت مگر در همان شعر و خیال و دریافت که ناگزیر به انتخاب است. از سر کوه پایین آمد و رفت به کمک ببر آمریکا و غرب برای دریدن اتحاد شوروی. جهان امروز نیز درگیر نبردیست که ماهیت نیروهای درگیر در آن درست مانند دوران جنگ سرد آمریکا و شووری نیست، شرایط هم عینا مشابه همان شرایط نیست ولی سرنوشت نبرد صرفنظر از انگیزه و گمان و حتی خواست شرکنندگان در آن، همان است: مبارزه برای آزاد شدن جهان از تسلط امپریالیسم و سرمایه داری. تقابل هایی که شکل گرفته و در حال شکل گرفتن است، جبهه هایی که دربرابر هم صف آرایی نظامی و اقتصادی می کنند، تقابل ها و جبهه های واقعی هستند که نمی توان بر سر کوه نشست و نبرد آنها را تماشا کرد. به همین دلیل پندار فاصله یکسان یا نزدیکی یکسان به دو طرف این نبرد به همان اندازه خیالی و بی سرانجام است که آرزوی ناکام صدر مائو. جمهوری اسلامی هم پس از چهل سال پندار ویرانگر نه شرقی، نه غربی که ایران را از داشتن همپیمانان و دوستان جهانی محروم کرد بالاخره به بن بست رسید. با اینحال برخی در داخل یا خارج ایران چنان خیالپردازانه از رابطه "متوازن" با جهان سخن می گویند که گویا درست بر فراز کوهی نشسته اند که دیروز صدر مائو بر آن نشسته بود و تصور می شود همچنان بدنبال "نه شرقی، نه غربی" جمهوری اسلامی هستند. مثلا آقای بهزاد کریمی از رهبران "حزب چپ ایران (فداییان خلق)" از راه توده انتقاد کرده که از سیاست "نگاه به شرق جمهوری اسلامی" حمایت می کند. برای کمک به حافظه ایشان راه توده از سال ها پیش ضرورت نگاه به شرق را مطرح و از آن پشتیبانی کرده است. مثلا با اشاره به شکل گیری دو جبهه جهانی ناتو از یکسو و پیمانهای بریکس و شانگهای از سوی دیگر نوشت: "در این دو جبهه، ایران باید جایگاه خود را بیابد. یا درکنار استراتژی امریکا و یا در کنار استراتژی جلوگیری از رهبری نظامی و اقتصادی امریکا بر جهان و تبدیل ملت ها به بردگان سرمایه داری. ... بحث اصلی اینست که ایران در کدام جبهه جهانی باید و میتواند قرار بگیرد و اگر این قرار گرفتن ناگزیر است- که بنظر ما هست- آنوقت باید دید چه دست هائی مانع این چرخش اند و برای خود زمان می خرند!" (راه توده 467 - مرداد 1393) پس راه توده از "چرخش به شرق" جمهوری اسلامی پشتیبانی نمی کند، بلکه از سیاست و نظر و توصیه خود پشتیبانی می کند. ما که خود هفت سال پیش گفته ایم باید دید چه دست هایی مانع این چرخش به شرق هستند و زمان آن را به تعویق می اندازند، اکنون که سرانجام این چرخش با هزار اما و اگر و ترس و لرز و یکی به نعل و یکی به میخ دارد انجام می شود از آن پشتیبانی نکنیم و به منتقد آن تبدیل شویم؟ آقای کریمی می گوید راه توده این "حسن" را دارد که "جویده جویده" حرف نمی زند. ایشان کاملا درست می گوید ولی اگر معتقدید که جویده جویده حرف نزدن یک حسن است چرا یاد نمی گیرید؟ چرا شما هم نمی کوشید جویده جویده حرف نزنید؟ الان یک سلسله پرسش وجود دارد که مردم و حتی خود اعضای چپ نمی دانند که موضع شما درباره ان چیست. مثلا : 1- ایا فعالیت اتمی کنونی در کشور را تایید می کنید؟ 2- آیا با تقویت بنیه نظامی کشور در شرایط کنونی موافق هستید؟ 3- ایا از ترور قاسم سلیمانی حمایت می کنید؟ 4- ایا حمله یا خرابکاری در تاسیسات اتمی در کشور را محکوم می کنید؟ 5- آیا تحریم ها و گزینه های نظامی روی میز آمریکا علیه کشور ما را محکوم می کنید؟ 6- ایا با گسترش روابط اقتصادی و سیاسی با روسیه و چین و هند موافق هستید؟ 7- ایا مذاکرات برجام و گفتگو با امریکا و به نتیجه رسیدن این مذاکرات را تایید می کنید؟ 8- در اوکراین از موضع روسیه دفاع می کنید یا ناتو؟ 9 - آیا جمهوری های مستقل تشکیل شده در اوکراین را تایید می کنید؟ 10- در رویارویی که در جهان اغاز شده خود را در جبهه شرق می دانید یا غرب یا بر سر کوه؟
اینها شماری از پرسش هایی است که از شما بعنوان یک حزب سیاسی پاسخ های شفاف و روشن "آری یا نه" را طلب می کند نه ده صفحه مقاله نویسی که سرانجام معلوم نشود که پاسخ شما آری است یا نه. اینکه چرا شما نمی توانید به این پرسش ها پاسخ روشن و مشخص بدهید دلایل مختلفی دارد که اگر از جنبه بینابینی قشرها و طبقاتی که شما نمایندگی آنها را انتخاب کرده اید و در همه زمینه ها جویده جویده موضع می گیرند صرفنظر کنیم، برآمده از نبود وحدت بر سر این پاسخ هاست. شما توانسته اید یک تعداد افراد را با اتخاذ مواضع مبهم کنار همدیگر جمع کنید. روزی که قرار شود این مواضع شفاف شود حزبتان دچار انشعاب می شود. به همین دلیل به هیچکدام از این پرسش ها نمی توانید پاسخ روشن دهید زیرا ابهام در مواضع لازمه حفظ یک وحدت پوشالی است. همین مقاله آقای کریمی علیه راه توده هم نشانه اختلاف درونی در حزب چپ و عدم وحدت بر سر بیانیه "نگاه به شرق علیه منافع ملی است". آقای کریمی با این استدلال که راه توده دنبال "امریکاستیزی" و دنباله رو جمهوری اسلامی است خواسته این بیانیه را توجیه کند. خوب اگر نگاه به شرق علیه منافع ملی است، نگاه به غرب منطبق با منافع ملی است؟ یا باید بدنبال راه سوم صدر مائو و نه شرقی، نه غربی جمهوری اسلامی رفت؟ آقای کریمی مدعی است که باید با جهان رابطه "متوازن" داشت. بله، ولی چگونه؟ خود روسیه و چین و آمریکا و اروپا هم بدون شرکت در جبهه بندی ها و اتحادها نمی توانند با هم و با جهان رابطه متوازن داشته باشند. در غیرانصورت ضرورت ناتو و اتحادیه اروپا و بریکس و شانگهای در کجاست؟ اگر منظور از رابطه متوازن رابطه نسبتا برابر حقوق با همه جهان است این بدون نگاه به شرق، بدون پیوستن به جبهه شرق ناممکن است زیرا غرب و در درجه اول آمریکا، درمرحله افول خود بیش ازهر زمان دیگر، زیر بار چنین رابطه ای نمی رود. آمریکا از همه کشورهای جهان می خواهد که به جبهه آن علیه چین و روسیه بپیوندند نه اینکه رابطه "متوازن" داشته باشند. این روسیه نیست که حاضر نیست به ترکیه عضو ناتو سلاح بفروشد، این امریکاست که معترض ترکیه در خرید سلاح است. این روسیه نیست که حاضر نیست به آلمان و اروپای غربی گاز صادر کند، این امریکاست که می گوید اجازه ندارید از روسیه گاز بخرید. این چین نیست که حاضر نیست در کشورهای طرفدار آمریکا سرمایه گذاری اقتصادی کند، این امریکاست که به آن کشورها فشار می آورد که با چین رابطه اقتصادی نداشته باشند. بنابراین برای آنکه بتوان با آمریکا و غرب به سمت برقراری رابطه ای نسبتا "متوازن" حرکت کرد باید به جبهه شرق پیوست. در حالیکه پیوستن به جبهه غرب به معنای تن دادن به رابطه نامتوازن با جهان و پذیرش چین ستیزی و روسیه ستیزیست. نشستن در وسط و دربالای کوه هم یعنی رفتن دنبال آرزوی ناممکن صدر مائو و جمهوری اسلامی و شاید حزب چپ و آقای کریمی. همه شواهد هم همین را نشان می دهد. حتی یکی از طرفداران ایرانی رابطه با غرب نیست که طرفدار همکاری و رابطه دوستانه با شرق و با چین و روسیه باشد. همه طرفداران ایرانی رابطه با غرب بدون استثنا مشوق آشکار یا پنهان چین ستیزی و روسیه ستیزی هستند. متاسفانه بنظر می رسد که "حزب چپ" آقای کریمی نیز این را فهمیده و به آن تن داده چنانکه عنوان بیانیه اخیر این حزب یعنی "سیاست نگاه به شرق مغایر منافع ملی است" که در آن از گسترش رابطه سیاسی و اقتصادی با روسیه و چین انتقاد شده است همین را نشان می دهد. اگر در این بیانیه گفته می شد که همزمان با نگاه به شرق و گسترش روابط با روسیه و چین بهتر و بسود منافع ملی است که با آمریکا و غرب هم رابطه بیشتری برقرار کرد می توانستیم بپذیریم که بحث بر سر یک رابطه "متوازن" است. ولی نویسندگان این بیانیه خیلی خوب می دانند که برای آمریکا رابطه متوازن سخنی پوچ و بی معناست. غرب به کمتر از چین ستیزی و روسیه ستیزی و در نخستین گام فاصله گرفتن از آنها رضایت نمی دهد. آیا می توان گمان کرد که حزب چپ (فداییان خلق) با سوابقی که در گذشته داشته ممکن است که بخواهد به جای دفاع از رابطه متوازن با جهان (انطور که خود می فهمد) به جبهه چین ستیزی و روسیه ستیزی مورد نظر آمریکا بپیوندد؟ بنظر ما کاملا ممکن و حتی در بخشی از این جریان قطعی است. فراموش نکرده ایم آقای علی کشتگر از رهبران سابق فداییان خلق و از استادان آقای کریمی اکنون چه می گوید: "دوستی ایران و آمریکا لازمه تحکیم استقلال اقتصادی و سیاسی ایران است. کشورهای غربی برای گاز و نفت ایران مناسب ترین بازار به حساب می آیند... این فقط ایران است که می تواند روسیه را از قدرت انحصاریش در بازارهای اروپا که از آن به عنوان یک اهرم نیرومند استراتژیک در مناسبات دیپلماتیک خود با غرب استفاده می کند، محروم سازد....تاریخ دو قرن اخیر ایران گواه بر آن است که این نه آمریکا بلکه همسایه شمالی ایران است که همواره بیش از هر قدرتی به چشم طمع به ایران نگریسته است." سخنانی اندکی صریح تر از ادعای محمد قوچانی سردبیر ارگان حزب کارگزاران سازندگی که "روسیه خطر بالفعل و امریکا خطر بالقوه" است. "حزب چپ" با ناتوانی در گزینش چگونگی برقراری رابطه ای متوزان با جهان، با ناتوانی در تفکیک ایران از جمهوری اسلامی، با پیوستن به جبهه روسیه ستیزی و چین ستیزی بسرعت وارد راهی می شود که اخرش قرار گرفتن در کنار علی کشتگر و محمد قوچانی و جبهه ایست که امثال آنها از آن دفاع می کنند: ایران خام فروش و نفتی و تجارت محور که نباید از ظرفیت های اقتصادی چین استفاده کند، برعکس باید از قدرت خام فروشی اش علیه روسیه و چین در مناسبات جهانی بهره گیرد. حداقلی که آمریکا و غرب از هم جبهه ای های خود انتظار دارند. در این شرایط بنظر ما فشار آمریکا برای حفظ جهان تک قطبی، برای پیوستن همگان به جبهه ضد روسیه و چین موجب تجزیه همه نیروهای سیاسی داخل و خارج و از جمله حزب آقای بهزاد کریمی خواهد شد؛ تجزیه بین طرفداران نگاه به شرق که می توانند از امکان یک رابطه "متوازن" با جهان و از جمله مناسبات عادی سیاسی و اقتصادی با آمریکا و غرب دفاع کنند، با طرفداران نگاه به غرب که جز چین ستیزی و روسیه ستیزی چیزی دیگر حق ندارند در چنته داشته باشند. ما امیدواریم شمار گروه اول بتدریج بیش از گروه دوم باشد. در این میان هستند افرادی که حتی بنام توده ای، از سر ساده لوحی آغشته به صداقت می گویند: «در مرحله کنونی، درایران مبارزه ضد امپریالیستی مانند دوران شاه نیست و مطرح هم نیست!» به این افراد هم باید گفت به ماهیت ها نگاه کنید نه به شعارها و در ورای شعارهائی که در جمهوری اسلامی داده میشود، به ماهیت و ضرورت مبارزه واقعی علیه امپریالیسم بپردازید که امروز، کمتر از دوران شاه نیست. از دل این ماهیت، آن تحلیل و سیاست تبلیغاتی بیرون می آید که شامل دوران کنونی ما در ایران می شود!
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 821 - 13 بهمن 1400