(«جفری دیوید ساکس» اقتصاددان آمریکایی و مدیر شبکه راه حل های توسعه
پایدار سازمان ملل متحد و مدیر مؤسسه زمین در دانشگاه کلمبیا است، او از
سال ۲۰۰۲ مشاور ویژه «سازمان اهداف توسعه هزاره» سازمان ملل است.)
هانس دیتریش گنشر وزیر امور خارجه وقت آلمان، بعنوان مسئول مذاکره کننده یک
کشور عضو ناتو در سال ۱۹۹۰ به صراحت قول داده بود که اتحاد مجدد آلمان،
گسترش ناتو به سمت شرق را دنبال نخواهد کرد.
در «نبرد برای اوکراین» نئوکان ها مخصوصا می خواستند با گسترش ناتو در
برابر اعتراض های دائمی و طولانی مدت روسیه، رویارویی نظامی غرب با روسیه
را ایجاد کنند، زیرا آنها با قاطعیت بر این باور بودند که روسیه از تحریم
های مالی آمریکا و سلاح های ناتو شکست خواهد خورد.
شنیدن این واقعیت که نئوکان های آمریکایی مسئول جنگ اوکراین هستند، برای
دولت مردان فعلی آلمان سخت است اما باید بپذیرند که واقعیت تلخ همین است.
جنگ در اوکراین اوج پروژه ۳۰ ساله جنبش نئومحافظه کاران آمریکایی (نئوکان
ها) است. دولت بایدن مرکز حضور همان نئو محافظه کارانی است که طرفدار جنگ
های آمریکا در صربستان (۱۹)، افغانستان (۲۰۰۱)، عراق (۲۰۰۳)، سوریه (۲۰۱۱)
و لیبی (۲۰۱۱) بودند، همانهائی که شرایطی را فراهم آوردند تا روسیه به
انجام عملیات ویژه در اوکراین مجبور شود.
رکورد بالای حضور نئوکان ها در تیم های همکار دولت بایدن فاجعه بار است. با
حضور این نئو محافظه کاران، بایدن، اوکراین، آمریکا و اتحادیه اروپا را به
یک افتضاح ژئوپلیتیک دیگر هدایت می کند. اگر مسئولین سیاسی اروپا اندکی خرد
داشته باشند، از این افتضاحِ در سیاست خارجی آمریکا فاصله خواهند گرفت.
جنبش نئوکان در دهه ۱۹۷۰ توسط تعدادی از روشنفکران راستگرای آمریکا
بنیانگذاری شد که برخی از آن ها تحت تأثیر دانشمند سیاسی لئو اشتراوس از
دانشگاه شیکاگو و فیلولوژیست کلاسیک دونالد کاگان از دانشگاه بودند. در آن
تاریخ نئوکان های اولیه شامل نورمن پودهورتز، ایروینگ کریستول، پل
ولفوویتز، رابرت کاگان (پسر دونالد)، فردریک کاگان (پسر دونالد)، ویکتوریا
نولند (همسر رابرت کاگان)، الیوت کوهن، الیوت آبرامز و کیمبرلی آلن کاگان
(همسر فردریک) بودند.
ایده پایه ای نئوکان ها این است که آمریکا باید در تمامی مناطق جهان برتری
نظامی داشته باشد و همزمان با قدرت های منطقه ای نوظهوری که ممکن است زمانی
هژمونی جهانی یا منطقه ای آمریکا را به چالش بکشد، مقابله کند. در شرایط
زمانی فعلی، بویژه روسیه و چین از جمله قدرت های منطقه ای مورد نظر می
باشند. برای مقابله با این احتمالا قدرت های آینده، ارتش آمریکا باید صدها
پایگاه نظامی در سراسر جهان داشته باشد و در آنها مستقر شده و آماده به راه
اندازی جنگ های مورد لزوم باشد. وجود سازمان ملل متحد فقط زمانی که رای اش
برای آمریکا سودمند باشد، اهمیت پیدا می کند.
این دستور العمل تئوری شده نئومحافظه کاران در آمریکا برای اولین بار توسط
پل ولفوویتز از طریق پیش نویسی بمنظورهدایت سیاست دفاعی (DPG) برای وزارت
دفاع آمریکا در سال ۲۰۰۲ تئوریزه شد. این پیش نویس تقویت و بازسازی شبکه
گسترده امنیتی به رهبری آمریکا برای اروپای مرکزی و شرقی تدوین شد. در
شرایطی که هانس دیتریش گنشر وزیر امور خارجه آلمان بعنوان مسئول مذاکره
کننده یک کشور عضو ناتو در سال ۱۹۹۰ به صراحت قول داده بود که اتحاد مجدد
کشورش آلمان، گسترش ناتو به سمت شرق را به دنبال نخواهد داشت.
ولفوویتز همچنین به صلاحدید خودش طرفدار جنگ های تهاجمی آمریکا در هر نقطه
جهان بود و حتی از «حق آمریکا برای اقدامات جنگی مستقل» نیز دفاع می کرد.
به گفته ژنرال وسلی کلارک، ولفوویتز کلارک در اوایل ماه مه ۱۹۹۱ تلویحا
اعلام کرد که آمریکا عملیات تغییر رژیم در عراق، سوریه و دیگر متحدان شوروی
سابق را رهبری خواهد کرد.
نئوکان ها از سال 2008 برای گسترش ناتو و عضویت اوکراین در این پیمان جنگی
به توافق رسیده بودند. این توافق حتی در سال ۲۰۰۸ قبل از حضور جورج دبلیو
بوش پسر در کاخ سفید، به سیاست رسمی آمریکا بدل شده بود. آنها عضویت
اوکراین در ناتو را کلید هژمونی منطقه ای و جهانی آمریکا ارزیابی می کردند.
رابرت کاگان در آوریل ۲۰۰۶ استدلال های نئومحافظه کاران برای گسترش ناتو را
به این صورت توضیح داد:
«روس ها و چینی ها انقلاب های رنگی در اتحاد جماهیر شوروی سابق را فقط
کودتاهای مورد حمایت غرب در نقاط مهم استراتژیک جهان ارزیابی می کنند. آیا
آنها درک نمی کنند که آزادسازی موفق اوکراین توسط دموکراسی های غربی ممکن
است مقدمات ادغام آن کشور در ناتو و اتحادیه اروپا و بطور خلاصه گسترش
هژمونی غرب به شرق باشد!؟»
دونالد کاگان نئو محافظه کار اعتراف می کند که گسترش ناتو پیامدهای ویرانگر
دارد. او به نقل از یک کارشناس می گوید: «کرملین با تمام جدیت برای «نبرد
بخاطر اوکراین» آماده می شود. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، هم آمریکا
و هم روسیه باید به دنبال یک اوکراین بی طرف، به عنوان یک منطقه بی طرف و
ایمن می بودند. اما برعکس، نئومحافظه کاران به دنبال «هگمونی» اوکراین و
منطقه با آمریکا حتی بقیمت راه اندازی یک جنگ در اروپا بودند.
«دونالد کاگان» با اطلاع از مسائل داخلی دولت بوش پسر مطلب تئوریک، تبلیغی
ـ تهیجی خود «نبرد برای اوکراین» را در این رابطه با نام مستعار در شرایطی
نوشت، که همسرش «ویکتوریا نولند» همزمان، به عنوان سفیر آمریکا در ناتو
خدمت می کرد و اطلاعاتی انبوه برای تهیه تئوری «نبرد برای اوکراین» را در
اختیار داشت. او عامل نئومحافظه کار در دستگاه دولتی بوش بود. او علاوه بر
تصدی سفیر بوش در ناتو، از سال ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۷ معاون وزیر امور خارجه باراک
اوباما در امور اروپا و اوراسیا بود و در سرنگونی ویکتور یانوکویچ رئیس
جمهور طرفدار روسیه اوکراین نیز نقش داشت و هم اکنون در کنار وزیر امور
خارجه بایدن است و سیاست آمریکا در قبال جنگ در اوکراین را رهبری می کند.
دیدگاه های نئومحافظه کاران بر این فرض نادرست استوار است که آمریکا به
دلیل برتری نظامی، مالی، تکنولوژیکی و اقتصادی قادر به دیکته کردن شرایط به
کلیه کشورهای جهان است. این دیدگاه با تکبری شدید و اطمینان خاطری بی مانند
همراه است، بطوری که حتی با توجیه و تحقیر به طرف مقابل تلقین و اعمال می
شود. از دهه ۱۹۵۰، آمریکا تقریباً در هر درگیری منطقه ای که در آن نقش
داشته است، یا پیروز شده یا شکست خورده است. اما در «نبرد برای اوکراین»
نئوکان ها مخصوصا می خواستند با گسترش ناتو در برابر اعتراض های دائمی و
طولانی مدت روسیه، رویارویی نظامی غرب با روسیه را ایجاد کنند، زیرا آنها
با قاطعیت بر این باورند که روسیه از تحریم های مالی آمریکا و سلاح های
ناتو شکست خواهد خورد.
موسسه مطالعه جنگ (ISW)، که یک اتاق فکر نئومحافظه کار به رهبری کیمبرلی
آلن کاگان (مورد حمایت کنسرن های تولید اسلحه «جنرال داینامیک» و «رایتئون»
می باشد)، دائما قول پیروزی اوکراینی را جار می زند. این موسسه همزمان
پیشرفت های روسیه را کم اهمیت جلوه می دهد، مثلا: «صرف نظر از اینکه شهر
[Sevjerodonetsk] در تسلط کدام طرف درگیری است، اما وضعیت ارتش روسیه طوری
است که به اوکراین این فرصت را می دهد تا ضد حمله های خود را در سطح
عملیاتی از سر گیرد تا نیروهای روسیه را عقب رانده شود.»!!!
با این حال واقعیت ها در باره این جنگ نه آنگونه است که رسانه های پادو و
فرمایشی غربی آنرا ترسیم می کنند بلکه نشان می دهد که تحریم های اقتصادی
غرب تأثیر منفی چندانی بر روسیه نداشته است، در حالی که اثر منفی این تحریم
ها در سطح جهان نمودار است. علاوه بر این، روز به روز به شدت توانایی و
ظرفیت تولید و تأمین مهمات و سلاح آمریکا برای اوکراین محدود می شود از
طرفی ظرفیت صنعتی روسیه بارها بیش از ظرفیت اوکراین است. در ضمن تولید
ناخالص داخلی روسیه پیش از جنگ حدود ده برابر اوکراین بود و اوکراین بخش
عمده ای از ظرفیت صنعتی خود را در اثر جنگ از دست داده است.
محتمل ترین نتیجه نبرد کنونی این است که روسیه بخش بزرگی از اوکراین را فتح
خواهد کرد و شاید اوکراین را به یک منطقه غیر قابل دسترس به دریا و یا
منطقه ای که دسترسی آن به دریا کاملا محدود باشد تبدیل خواهد کرد. ادامه
درگیری در اروپا و آمریکا با سرخوردگی از تلفات نظامی و پیامدهای سرسام آور
جنگ و نتایج تحریم ها توام خواهد بود که اثرات ویرانگر می تواند داشته
باشد. اگر یک فرد فریبکار راستگرا در آمریکا بر سر قدرت بیاید (مثلا شخصی
شبیه ترامپ) که قول بدهد شکوه نظامی محو شده آمریکا را از طریق ماجراجوئی و
افراطی گری باز خواهد گرداند، بشریت با وضعیتی به مراتب حساس و خطرناک
مواجه خواهد شد.
راه حل واقعی پایان دادن به تخیلات نئومحافظه کارانه ۳۰ سال اخیر و
بازگرداندن اوکراین و روسیه به میز مذاکره است. ناتو باید متعهد شود به
نفوذ و گسترش خود به سمت شرق پایان دهد تا اوکراین و گرجستان به صلحی قابل
دوام دسترسی پیدا کنند!
https://www.berliner-zeitung.de/wirtschaft-verantwortung/die-ukraine-ist-die-neueste-katastrophe-amerikanischer-neocons-li.242093
تلگرام راه توده:
https://telegram.me/rahetudeh
|