"سرمقاله روزنامه "مردم" ارگان مرکزی حزب توده ایران در بهمن 1325 به قلم "احسان طبری" حزبی که مغزخوب و اطلاعات کافی نداشته باشد نمی تواند نقشه درستی را طرح کند! |
سخن ما با همه دوستانی که می خواهند بنام توده ای مقاله بنویسند و یا اظهار نظر کنند بسیار ساده و روان است: "نگاه کنید به دست و قلم پیشینیان و بیآموزید از آنها." برای داشتن شناسنامه توده ای و تبلیغ مشی توده ای هیچ راه حل جایگزینی وجود ندارد. برای نمونه همه با هم بخوانیم این سرمقاله ارگان مرکزی حزب توده ایران "مردم" در بهمن ماه 1325 به قلم احسان طبری را.
«آموختن ازگذشت روزگار، اینست وظیفه هرانسان خردمند و هر جریانی که بر تعقل و تعمق استوار باشد. مدنیت امروزی ما مجموعه ای از تجارب نیاکان ماست. تنها طریقه دریافت حقیقت، مشاهده دقیق نمودها و وقایع، تجربه و تحلیل صحیح و نتیجه گیری منظم ازاین نمودها و وقایع است. همانطورکه مرد عاقل از یک حادثه، استثناجات گرانبها می کند و اشتباهی را برای باردیگر تکرار نمی نماید، همانطور یک جریان با شعوراجتماعی، با تحلیل منطقی کار گذشته خود، کارآینده را برمبادی محکم تری مستقر می گرداند. ابلهان یک خطا را صد بارمکرر می سازند زیرا قدرت تحلیل ندارند و ازعلت یابی و نتیجه گیری عاجزند. عمل آنها مبتنی براحساسات و غرایزکور و واکنش های بی خردانه تن و روان است ولی عمل خردمندان با نظارت قوه ماسکه ای که عقل و تمیز نام دارد، با مشاهده دقیق نمودها و وقایع، باعلت یابی صحیح و استنتاج درست انجام می پذیرد. فرقی که بین انسان با شعور و آگاه از قوانین تکامل طبیعت و اجتماع و انسان بی شعور و بی خبر از این قوانین وجود دارد، اینست که برای اولی حتی تجارب دیگران کافیست ولی برای دومی حتی تجارب خود او بی نتیجه است. آگاهی از قوانین حرکت طبیعت و اجتماع، دیدگان ما را تیزبین، و تمیز و درایت ما را نیرومند می گرداند، لذا چنین آگاهی برای هرجریان اجتماعی و برای هر فرد مبارز در درجه اول لزوم است. این یکی ازنواقص ماست که هنوز از مرحله تفکر احساساتی و غریزی، واکنشهای بی خردانه و حساب نشده، روش سطحی و مبتذل به مرحله تفکر علمی، واکنشهای از روی شعور و حساب، روش عمقی و خردمندانه وارد نشده اند. غالب ما در قضاوت و تصمیم شدیدا تابع سوابق ذهنی، عواطف درونی، خواهش های نفس، تاثیرات محیط محدود زندگی شخصی، احساسات آنی قرار داریم و کمتر با یک دقت علمی و خونسردی و بیطرفی می توانیم از عهده یک قضاوت درست و یک تصمیم علمی و صحیح برآئیم. محیط خانوادگی و اجتماعی ما غالبا ما را به طرز زندگی و تفکرخودخواهانه ای معتاد ساخته. در جامعه ما هرکسی باید کلاه خود را نگه دارد، نفع خود را مواظبت کند والا دستبرد بیرحمانه ای به او زده خواهد شد. در جامعه ما تربیتی که مبتنی برهمپشتی، همبستگی، مهرورزی، همکاری و غیرخواهی باشد وجود ندارد. مردم کشورما غالبا شکنجه دیده و آسیب دیده اند، لذا پس از چند فریب اولیه نوعی بدبینی و کینه جوئی برهمه کس غلبه می کند و شدیدا تفکرو قضاوت را تحت تاثیرخود قرارمیدهد. این بدبینی و خود خواهی، همچون خفقانی، پیکرما را درمقابل تیرهای کین وقریب که ازهرسو می بارد حفظ می کند، پس امری عادیست اگر فرد ایرانی از احساسات ناملایمی انباشته باشد، احساساتی که او را ازهرگونه تفکردرست، عینی، خونسردانه و منطقی باز دارد. قضاوت و تصمیمات ما شدیدا ازخود خواهی، کین، بدبینی و بدگمانی ما متاثراست و لذا غالبا درطریقه معوج نامطلوبی سیرمی کند. افکندن ردای خود خواهی از دوش و برداشتن عینک سیاه بدبینی از مقابل چشم کار آسانی نیست، زیرا حکم زندگی روزانه ما چنین است، مگرآنکه شخص پس از مطالعه دقیق احوال نفس و نوامیس اجتماعی و دریافت علل و موجبات این تفکر و قضاوت معوج بکوشد تا برآنها غلبه کند و خود را تجدید تربیتی نماید. چنانکه معلوم است یکی ازطرق آزاد شدن از جبر قوانین و نوامیس، آگاه شدن از کیفیت این قوانین و نوامیس است. اسلوب یک تفکر صحیح آنست که نخست شخص بکوشد تا قضاوت خود را از هرگونه احساسات شخصی و سوابق ذهنی مبری کند و بقول "رنه دکارت" با یک شک دستوری وارد موضوع شود و در کلیه داوری های گذشته خود تردید نماید. اگر واقعش را بخواهیم، چون تا امروز قضاوت های ما درباره افراد، قضایای اجتماعی، استنتاجات کلی غالبا مطابق اسلوب تفکر بیطرفانه و خونسردانه علمی نبوده، باید به یک خانه تکانی عمومی مغز دست زد و همه مقولات فکر را در میزان سنجش علمی و نقد منطقی قرارداد و علت و سمین را از هم جدا کرد و صحیح و سقیم را از یکدیگر بازشناخت. دراین بررسی عمومی باید دانست که هیچ استنتاجی صحیح نیست مگرآنکه مبتنی برنمود ها و وقایع عینی و خارجی باشد نه ذهنی و درونی، یعنی آنکه مبتنی برچیزهائی باشد که در واقع وجود داشته و رخ داده نه آنکه مفروض و مخلوق احساسات و توهمات و خواهش های دل ورشک و کین و بدبینی و بدگمانی "من" بوده است، و نیز باید دانست که هیچ چیزی درطبیعت مطلق و جامد نیست بلکه فضا با اطراف و جوانب گوناگون دارد. خوب و بد و نفس و کمال دارد و بر یک نهج نمی ماند و دائما در تغییراست. یک قاعده و یک روش، تا زمانی درست است که شرایط محیط طبیعی یا اجتماعی آنرا بطلبد و با آن تطبیق کند. قواعد و قوانین، نتایج و قضاوت ها که انتزاع ذهن ما ازحوادث خارجی است نمی تواند همیشه بدون تغییر بماند زیرا حوادث خارجی در تغییراست و لذا منتزعات ذهن ما ناچار باید تغییرکند. آن معرفتی صحیح است که با حرکت محتویات خود که عبارت باشد از واقعیات خارجی حرکت کند و با آن تطبیق نماید. معرفت انسانی خواه از نوع مطالعه و مشاهده صرف باشد یا از نوع قضاوت و استنتاج، نباید هرگز بصورت شربت لایزالی ( Dogme) تلقی گردد. لذا جمود فکری یکی از بلیات عظیم برای معرفت انسانی است. قضایای اجتماعی چند طرفه و مرکب است، نه یک جهته و بسیط. مطالعه سیر یک حادثه اجتماعی در مراحل آتی بسیاردشواراست زیرا باید تالی ها را با دقت سنجید و آنرا در حرکت همه جانبه و بغرنجش بررسی کرد، چنین سنجشی فقط برای کسی ممکن است که: اولا- قوانین حرکت طبیعت و اجتماع را بدرستی بشناسد یعنی دارای جهان بینی علمی دقیقی باشد.
ثانیا- بتواند معرفت فلسفی خود را بر واقعیات خارجی تطبیق کند، یعنی استعداد به کار بردن علم خود را داشته باشد.
ثالثا- از اغراض خود پسندانه شخصی عاری باشد و باشیفتگی علمی خاصی در قضایا دقت کند نه با یک نظرسود جوئی انفرادی. برای شناخت طبیعت و اجتماع "فراگرفتن" لازم است. چگونه میتوان با فقدان معلومات، یا آشنائی ساده به چند مطلب محدود، بدون آنکه آن آشنائی تکمیل شود و دائما در تزاید باشد، حقیقت را فهمید. حقیقت آن غزال گریزنده چابکی است که باید ازهرسو هزاران کمند افکند تا سرسرکش او به چیزی گرفتارشود.حقیقت برخلاف اشراقیون و طرفداران مکاشفه در آستانه اندیشه هیچ کسی عریان ظهور نمی کند، باید آنرا با رنج و تعب یافت و بدام آورد. حقیقت فقط دراثر دقت و مطالعه و بررسی و مشاهده دقیق به چنگ می آید، یعنی تنها دراثر اسلوب علمی. البته نه فقط در جامعه ایران بلکه در مترقی ترین جامعه ها نیز همه افراد نمی توانند پرده نشین حقیقت را با همه مستوری و مهجوری آسان بدام آورند. این کار فقط عهده دانشمندان، که در اینکار ورزش کرده اند، برمی آید. ما نمی توانیم و نباید توقع داشته باشیم که همه افراد ایرانی به اسلوب علمی تفکر آشنا باشند، چنین آرمانی فقط دردنیای خرم و درخشان آینده جامعه عمل به خود خواهد پوشید، ولی میتوانیم و باید توقع داشته باشیم که درجریان اجتماعی ما، بطورنسبی، مغزهای متفکری موجود باشد که بتواند تمام جریان را مطابق اسلوب تفکرصحیح اداره کند. مغزی باشد که درست بیاندیشد تا قوای فعال اجتماعی آن اندیشه درست را به معرض اجرا بگذارند. بمنظور ایجاد این مغزمتفکر، تهیه یک هسته قوی از افراد با مطالعه، ورزیده، با تجربه، دقیق و بی غرض لازم است و لازمه اینکار نیزسه چیز است: کوشش، تجربه، زمان! با تطبیق اسلوب کلی فوق، به بعضی از روشهای تفکری که در دماغ غالب ما وجود دارد برمی خوریم. اجازه بدهید نمونه هائی ذکر کنم: افرادی هستند که به معنای صحیح انقلابی بودن توجه نکرده اند و درنتیجه داشتن یک تصورغلط منشاء بروز اعمال غلط شده اند. نباید انقلابی بودن را با شدت عمل داشتن، خشمناکانه رفتار کردن، تعصب و جمود فروختن و ابراز احساسات بی بند و بار نمودن، اشتباه کرد. فرد انقلابی یعنی آنکسی که جهت تحول جامعه را می داند و برای خود در آن جهت سهم فعالی قائل است. تحول نیروهای اجتماعی درجهت معین باید بوسیله اراده انسانهای با شعور و آگاه و مبارزتحریک و تسریع شود. درعالم نباتات و حیوانات، تحولات و تطورات بیخودانه، بیشعورانه، کند و غیرارادی انجام میگیرد ولی درعالم انسانی چنین نیست. مغزها و دست ها چرخ تاریخ را که پیوسته بجلو می غلطد سریع تر می غلطانند. اگرحرکتی که مغزها و دستها به چرخ غلطنده و پوینده تاریخ می دهند موافق حرکت خود او و بطریقی باشد که درتسریع آن موثر شود طبیعتا این چرخ بمرحله بعدی زودتر میرسد و اگر به طریقی باشد که نه تنها حرکتش را تسریع نکند بلکه متوقف سازد و یا به عقب اندازد طبیعتا درسیرتکاملی وقفه و تعویق بروزمی کند.
ای چه بسا جریانات اجتماعی و افراد انقلابی که درعین داشتن نیت صحیح و شوق وافر برای ترقی و تکامل، دراثرعدم درک قوانین حرکت تاریخ و نداشتن نقشه صحیح کار و روش درست، حتی ازتکامل عادی جامعه جلوگیری کرده و ارتقاء را به ارتجاع مبدل ساخته اند. کمک به تحول تاریخ نباید بطور بی شعور، بدون نقشه، بدون توجه بشرایط محیط انجام گیرد. دریک نقشه صحیح، سازش و ستیزه، نرمی وسختی، تندی و کندی، آرامش و شورش، خشم و مهر، دشنام و ستایش هریک جائی دارند. جائی است که سازش ونرمی انقلابی است، یعنی کمک به هدف تکامل می کند و ستیزه و سختی ضد انقلابی است، یعنی هدف تکامل را به عقب می اندازد. جائی است که آرامش و خاموشی انقلابی است و شورش و هیاهو ضد انقلابی است. جائی هم برعکس. ستیزه و سختی بخودی خود مطلوب نیست مگر آنکه شرایط کاردرست آنرا بطلبد. یکی ازمعایب برخی از افراد با حسن نیت ولی کم توجه ما، که ناشی از جمود فکر( Dogmatisme) و تبعیت ازیک سیاست احساساتی ( Sentimentalisme) بود، عبارت بود از داشتن یک روش شدید و قطعی درهمه جا، همه کار، همه زمان. چرا؟ زیرا این افراد بطورخیلی ساده تصورمیکردند که انقلابی بودن یعنی قطعی و شدید العمل بودن. اگرما شنیده ایم که نباید با " وضع حاضر" ( Status Quo) سازش کرد یعنی آنکه نباید آنرا لایزال، ابدی، بدون نقص دانست؛ نباید آن را پذیرفت و بدان تابع شد؛ باید دانست که آینده بهتری ممکن است و باید بسوی آن آینده بهتر رفت؛ هرگز منظور این نیست که در نقشه مبارزه نباید تند و کند، سخت و آرام شد، به جلو وعقب رفت، هرگز منظور این نیست که نباید اسلوبی داشت، سیاستی داشت. حتی باید دانست که درجریان یک نبرد تکاملی اجتماعی، روش ملایم و آرام ترجیح دارد مگرآنکه پیش گرفتن روش سخت و قطعی تنها راه چاره باشد. سازشکارکسی است که در موقع لزوم یک روش قطعی ازآن می گریزد و می گوید همیشه نرمی و ملایمت ولو به قیمت شکست. ماجراجو کسی است که در موقع لزوم از یک نرمی و ملایمت فرارمی کند و می گوید همیشه سختی و شدت ولو بقیمت شکست. انقلابی کسی است که برای هدف خود هم به سختی آشناست و هم به نرمی زیرا به پیروزی علاقمند است. سازشکار و ماجراجو هر دو خطرناکند سازشکار به هدف خیانت میکند. ماجراجو عوارضی بوجود می آورد که هدف را به عقب می اندازد. یکی از سختی می ترسد یکی نرمی را با کین و خشم خود سازگارنمی یابد. هر دو دسته خطرناک و زیان بخش هستند. ما در گذشته ازماجراجوئی های غلط آسیب دیدیم، ازصدمه سازشکاریهای بی جا نیز مصون نماندیم. درعمل مبارزه باید حتی المقدورراهی را دنبال کرد که با کمترین عوارض به نتیجه مطلوب برسد. اگرمی توانید قفل در را با کلید باز کرده داخل اطاق بشوید آنرا نشکنید زیرا اگر بشکنید ممکن است وضعی پیش آید که اصلا از سکونت در آن اطاق محروم بمانید. اگر می توانید به نتیجه ای از راهی برسید که بی درد سرتراست از راه خطرناک نروید زیرا بیم به نتیجه نرسیدن درمیان است. پس این نقص بزرگ بود که برخی از افراد به معنای عامیانه " انقلابی بودن" توجه داشتند و بعضی از آنها در برخی از امور شدت عمل بی جائی در پیش گرفتند که براثر عوارض گوناگون آن جریان را دچار وقفه و تعوق ساختند در آینده باید روش ما از این حالت احساساتی و حساب نشده مبری باشد. نرمی بجای خود، سختی بجای خود و جائی که نرمی سود بخش است از سختی بی جا احتراز باید نمود. نمونه دیگری ذکرکنیم. یک جریان اجتماعی زمانی به مراد میرسد که فکر واحد داشته باشد؛ فکرعملی که از واقع بینی Realisme) ) و تفکرعلمی ناشی شده باشد نه جمود و احساسات. تشتت در ارکان فکری و عملی یک جریان، تصادم انرژی ها و انحرافات گوناگونی بوجود می آورد، موجب هرج ومرج درداخل جریان، موجب وقفه و عقب نشینی و بالاخره شکست میگردد. برای آنکه وحدت تصمیم و عمل در یک جریان حکمفرما گردد لازم است نقشه و تمرکزجای خود بخودی و تشتت را بگیرد: یک جریان اجتماعی باید بداند به کجا میرود؟ ازچه راه نقشه بجای خود بخودی میرود؟ این مسئله را نه فقط برای زمان های دور بلکه برای زمان های کوتاه، سال، ماه، و حتی روز بداند. نقشه کارتنها برای فعالیت عمومی نیست، بلکه برای فعالیت جزئی و حتی شخصی نیز لازم است. زیرا نقشه یعنی خلاصه ای از بررسی و پیش بینی، یعنی هم آهنگی در اجزاء کار. چه میخواهیم و برای چه میخواهیم، چه باید بکنیم و برای چه باید بکنیم؟ اینست، سئوالاتی که درضمن طرح یک نقشه پیش می آید. یک نقشه صحیح نقشه ایست که ازدو جزء تشکیل شود. 1- هدف روشن و دقیق، هدفی که رسیدن بآن ممکن باشد. 2- طریقه وصول به هدف بطورروشن و دقیق، طریقه ای که طی آن ممکن باشد. " ممکن" یعنی آن چیزی که وسائل و مقدمات کار، محیط اجتماعی برای تامین آن از روی هرحسابی که بشود مساعد و آماده است. ممکن یعنی چیزی که بر واقعیات مبتنی شود نه بر اوهام و خیالات و احساسات. در طرح نقشه نباید برای تصورات جائی قائل شد. خونسردی و واقع بینی اساس طرح یک نقشه قابل اجراست. تردیدی نیست که اراده آدمی موانع را از سر راه برمیدارد ولی البته باید بین موانع و اراده هایی که می خواهد آنها را از میان بردارد تناسب لازم موجود باشد. حزبی که دارای مغز خوب و اطلاعات کافی نباشد نمی تواند نقشه درستی طرح کند. مغز خوب و اطلاعات کافی، در نتیجه نظم تشکیلاتی، تجربه، سنت حزبی، کادرقابل و امثال آنها بوجود می آید. مقدار رضایت بخشی از این مقدمات فقط درطول زمان تهیه میشود. برای اینکارهم زمان لازم است. ولی بدون شک با آنچه که امروز داریم به مراتب بهتر میتوانیم کارکنیم تا با آنچه که پنج سال پیش داشته ایم. اینک باید گفت که تنها نقشه خوب کشیدن کافی نیست؛ تمرکز بجای تشتت باید آن نقشه بطورهم آهنگ و با پشت کار اجرا شود. برای اینکار لازم است که دستگاه وسیع حزبی متمرکزباشد یعنی بوسیله قدرت با شعور، متفکر، واقع بین و مبارزی اداره شود. این مرکز به منزله مغزحزب است ولی بطوریکه یک مدیر زبردست ارکستر، با حرکات چوب خود از آهنگ های گوناگون و آلات جورواجور یک سمفونی نشاط انگیز پرهیجان بوجود می آورد این مرکز با دستورهای دقیق خود از استعدادها، اراده ها، احساسات، هیجانات، افکار و تصمیمات مختلف در ازمنه گوناگون و در طی حوادث جورواجور یک حرکت منظم خوش آهنگی بسوی کمال ایجاد می نماید. همانطورکه، علاوه بر یک مدیر زبردست ارکستر، آهنگ ساخته شده و منظمی لازم است تا هم مدیر و هم نوازنده موافق آن رفتارکنند، برای فعالیت عمومی حزبی نیز اصول و استراتژی و تاکتیک و نقشه لازم است. کمیته مرکزی حزب باید دارای قدرت اجراء و نفوذ کامل و نظارت قطعی بر همه زیر و بم حرکات و سکنات جریان حزبی باشد. این قدرت و نفوذ تحمیلی نیست بلکه باید رهبری صحیح پیش بینی درست، عمل منظم کمیته چنین قدرتی را طبیعتا بوجود آورد. تنها دری ک جامعه بیدار چنین عناصری پیدا میشود. همانطورکه بنوبه خود این عناصر بیداری جامعه را فزون تر می کنند. آیا دراجتماع ما داشتن یک مرکزیت هشیار ممکن است؟ نه بآن اندازه که آرزو می طلبد ولی تردیدی نیست که درشرایط کنونی ایجاد این مرکزیت با استفاده از تمام قوای تکامل یافته حزب نسبت به پنج سال پیش بهتر ممکن است، فقط در صورتیکه در داخل جریان آن اراده دسته جمعی و همآهنگ و شرایط مساعد وجود داشته باشد که بتواند چنین مرکزیتی را بوجود آورد!»
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 840 - 22 تیرماه 1401