راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

حضوری دوباره در برنامه "پرگار"

برای بحثی پیرامون حوادث اوکراین و تاثیر آن روی احزاب چپ، به برنامه پرگار دعوت شدم. این برنامه که بازتاب های گوناگونی داشت روز 25 ژوئن (4 تیرماه جاری) از تلویزیون بی بی سی فارسی پخش شد. با برنامه پرگار نا آشنا نیستم، زیرا پیشتر نیز در سه برنامه آن شرکت کرده ام، اما این برنامه سخت و دشوار پیش رفت. بویژه که تلاش می شد وقت کمتری به من داده شود و مطالبی که مطرح می کردم و کاملا مغایر با اخبار و تفسیرهای یکسوبه و مغرضانه رسانه های غرب از حوادث اوکراین بود، نیز قطع شده و نیمه کار بماند. اعتراضی نداشتم و ندارم زیرا بهرحال هر رسانه ای سیاست خود را دارد و در چارچوب این سیاست عمل می کند. چنان که بی بی سی. من شرکت کردم که حرف های خودم را بزنم و تا آنجا که امکان فراهم شد و فرصت یافتم نیز چنین کردم. هنگام انتشار متوجه شدم که بخش هائی از بحث ها نیز حذف شده که لابد با هدف تنظیم آن در چارچوب وقتی بوده که هر برنامه پرگار دارد. در سه برنامه پیشتر نیز همینگونه عمل شده بود. آن سه برنامه عبارت بودند از: "حزب توده ایران و انقلاب 57"، "پوتین و روسیه" و "نگاهی به نقش شاپور بختیار پیش و پس از انقلاب 57".

مطابق رسم و پیشنهاد مدیر برنامه "پرگار"، هر فردی که میهمان این برنامه است، می تواند پس از تهیه برنامه، اگر تمایل داشت مقاله ای در چارچوب موضوع برنامه نوشته و برای انتشار بفرستد. این مقاله را نیز پس از بازگشت از لندن به برلین، نوشتم و فرستادم، اما اطلاع دادند که برخی نکات مطرح شده در آن قابل انتشار نیست. آن نکات را حذف کردم و بار دیگر فرستادم که هنوز نمیدانم نسخه دوم منتشر شده یا خیر. اصل مقاله همین است که دراینجا گذاشته ام. لینک برنامه را هم در ادامه آن آورده ام تا در صورت تمایل نگاه کنید. البته امیدوارم انتشار این مطلب زمینه ساز بحثی در این فیسبوک نشود، چرا که واقعا وقت پاسخگوئی را ندارم و شرمنده پیام نویسان می شوم.

  

چرا ورود ارتش روسیه

به اوکراین، همه را غافلگیر کرد؟

علی خدائی

آیا آنچه که در اوکراین آغاز شد و ادامه دارد، موجب شکاف در میان احزاب چپ و مارکسیست جهان شد؟ این سئوالی است که برای پاسخ به آن، در برنامه پرگار برای بررسی همین مسئله شرکت کردم.

به این سئوال از چند زاویه باید نگاه کرد. نخست این که ایدئولوژی تا وقتی تبدیل به سیاست نشده، بصورت علم در میان دانشمندان و روشنفکران مطرح است، اما از لحظه ای که هر ایدئولوژی و از جمله مارکسیسم تبدیل به حزب و سیاست شد و وارد عرصه وسیع اجتماعی، طبیعی است که اختلاف نظرها ظهور کنند. اگر خلاف این بود، این همه احزاب با نظرات اقتصادی و سیاسی و اجتماعی گوناگون در تمام کشورهای جهان وجود نداشت. بنابراین، اختلاف نظر در باره حوادث جاری در اوکراین بسیار طبیعی است، چه در احزاب چپ و مارکسیستی و چه در احزاب غیر چپ و غیر مارکسیستی. چنان که می بینیم، چه تفاوت نظرها و اختلاف نظرهائی در این زمینه در تمام احزاب و از جمله احزاب چپ وجود دارد. از نظر من، ایدئولوژی وقتی به علم سیاست تبدیل می شود، کلیدی می شود برای گشودن درهای دروازه ای که یکی از آنها به سوی جهان و دیگری به سوی داخل هر کشوری باز می شود. اختلاف نظرها پس از گشوده شدن این دو "در" به روی جهان و به روی کشوری که در آن زندگی می کنیم، در آن و یا برای آن فعالیت سیاسی می کنیم آغاز می شود. این که جهان و تحولات جاری در کشور خودمان را چگونه می بینیم و بیان می کنیم.

جنگ در اوکراین یکی از همان درهائی است که به آن اشاره کردم. این در ناگهان به روی همه احزاب چپ و غیر چپ جهان باز شد و طبیعی بود و هست که این غافلگیری، موضع گیری های شتابزده ای را نیز به همراه داشته باشد، بویژه که تا پیش از آن رسانه های جهان اخبار و رویدادهای داخلی اوکراین را منتشر نکرده بودند و یا اگر برای مثال از عملیات فاشیستی در اوکراین خبری هم منتشر کرده بودند، بسیار کوتاه و گذرا بود و نه همراه با، مثلا حضور سازمان یافته یک هنگ نظامی- فاشیستی بنام "هنگ آزوف" در اوکراین و یا تبدیل ارتش اوکراین طی 15 سال، به ارتشی 150هزار نفره و آموزش دیده (به کمک نظامیان ناتو) که می گویند تبدیل به قوی ترین ارتش اروپا شده بود. "هنگ آزوف" دردل همین ارتش و یا در کنار این ارتش دست به جنایات زیادی در اوکراین و بویژه در شرق این کشور علیه روس تبارها زد و نوعی ستیز نژادی را علیه روس ها، به کمک دولت اوکراین، دراین کشور نهادینه کرد. شاید یگانه خبری که درباره فعالیت های نازیست ها و فاشیست های اوکراین، بسیار گذرا در برخی رسانه های غرب منتشر شد، به آتش کشیده شدن مرکز سندیکائی در شهر بندری "اودسا" در اوکراین بود که شماری از کارگران در آن در آتش سوختند و برخی که توانستند از ساختمان به آتش کشیده شده خود را به بیرون پرتاب کنند توسط فاشیست هائی که ساختمان را محاصره کرده بودند به ضرب گلوله و ضربات چوپ و میله های آهنی کشته شدند. این نمونه ای بود از مجموع اقدامات فاشیستی در شرق اوکراین طی سالهای 2014 تا زمانی که ارتش روسیه در 24 فوریه سال جاری وارد اوکراین شد.

روسیه اعلام کرد که ورود ارتش این کشور به اوکراین در درجه نخست برای حمایت از روس تبارهای شرق اوکراین و در درجه دوم حمایت از دو جمهوری که خود مختاری و استقلال خود را اعلام کرده بودند (جمهوری خلق دونتسک و جمهوری خلق لوگانسک) در منطقه دنباس در شرق اوکراین و در درجه سوم پیشگیری از آن حمله نظامی بود که ارتش اوکراین به کمک و حمایت ناتو در تدارک آن برای ورود به خاک روسیه بود. روسیه معتقد بود و اعلام کرد که اوکراین در تدارک تبدیل شدن به یک کشور اتمی بود، می خواست عضو ناتو شود و راه را برای استقرار موشک های اتمی ناتو در خاک اوکراین و با هدف گیری روسیه هموار کند. ابتدا سرکوب فاشیستی مردم شرق اوکراین که اعلام استقلال و حتی پیوستن به روسیه کرده بودند، سپس حمله به "کریمه"، بدنبال آن حمله به جمهوری بلاروس و در ادامه و از جبهه لهستان و رومانی که اعضای ناتو هستند و اوکراین حمله به روسیه و تقسیم این کشور به سبک یوگسلاوی.

من اعتقاد دارم که نهادهای بین المللی مانند سازمان ملل، باید آنچه روسیه پیش از ورود به اوکراین اعلام و مستند به آن وارد اوکراین شد را، راست آزمائی می کرد و نتیجه را هم برای جلوگیری از آنچه روی داد و شاهد آن هستیم اعلام می کرد و برای آن چاره ای می اندیشید. چنین نشد و چنان نکردند و روسیه خود مستقیما وارد عمل شد و پوتین در روز اعلام خبر ورود ارتش روسیه به خاک اوکراین اعلام کرد که "روسیه منتظر نماند تا غافلگیر شود و وارد عمل شد. یکبار این اشتباه در جنگ دوم روی داد و حاصل آن 27 میلیون قربانی جنگ برای اتحاد شوروی بود". احتمالا اشاره او به نادیده گرفتن حمله به چکسلواکی و اشغال لهستان توسط آلمان هیتلری و برخی تعلل ها و پیش بینی ها درباره حمله ارتش آلمان به روسیه، پس از تصرف لهستان بود.

طبیعی است که کم اطلاعی از آنچه در اوکراین طی 8 تا 9 سال گذشته روی داده بود، بی خبری از اطلاعاتی که روسیه در اختیار داشت و نقش مخرب رسانه های غرب در انتشار گزارش ها و اخبار یکسویه علیه اقدام روسیه، همزمان با بستن تمام روزنه های خبری روسیه در جهان، سردرگمی و اختلاف نظرهائی را که بصورت سئوال در ابتدای برنامه مطرح شد را بدنبال داشته باشد. هم در میان احزاب چپ و کمونیست و هم احزاب راست و غیر کمونیست. همه با هم غافلگیر شدند و اختلاف نظرات و دیدگاهها در این ارتباط آغاز شد. این اختلاف نظرها به گونه ای شد که حتی برخی احزاب کمونیست جهان، مانند حزب کمونیست یونان، نظر و استدلال تحلیلی حزب کمونیست فدراسیون روسیه را که در تائید ورود ارتش روسیه به اوکراین بود قبول نکردند. البته بتدریج با آشکار شدن آنچه در پشت سکوت چندین ساله رسانه ای، در اوکراین گذشته بود و فاش شدن نقشی که اوکراین می رفت بعنوان تخته پرش ناتو علیه روسیه داشته باشد، تغییراتی در این اختلاف نظرها بوجود آمد، که شاید تازه ترین آنها نظری باشد که حزب کمونیست آلمان پس از کنگره ای که برگزار کرد، تحت عنوان قطعنامه اعلام کرد و بسیار نزدیک بود به نظرات حزب کمونیست فدراسیون روسیه و یا حتی نظرات حزب کمونیست انگلستان که تفاوت آشکاری دارد با نظرات حزب کمونیست یونان.

این تجدید نظرها، از جمله، با کشف و آشکار شدن وجود شمار زیادی "آزمایشگاه تحقیقات بیولوژیکی و تولید ویروس" در اوکراین که کارشناسان نظامی و غیر نظامی امریکا در آنها فعالیت داشتند. و یا حضور نظامی های ناتو در کنار فرماندهان ارتش اوکراین و شباهت انکار ناپذیر و تکامل یافته و آموزش دیده ای که هنگ نازی های اوکراین با نام "هنگ آزوف" با "داعش" یا "خلافت اسلامی" داشت و دارد. اینها دستآوردهائی است که زیر بمباران خبری رسانه های غرب علیه ورود ارتش روسیه به خاک اوکراین بدست آمده و درباره آنها سکوت می شود. تصور بر اینست که با آشکار شدن بیشتر آنچه در اوکراین گذشته بود و گذشت، نظرات در احزاب چپ (حتی در احزاب غیر چپ) درباره رویدادهای اوکراین و نقش ناتو در جنگ اوکراین بیش از پیش به هم نزدیک شود.

در همین بحث، موضوع رشد احزاب راستگرای ناسیونالیست در کشورهای اروپائی مطرح شد، با اشاره به خانم لوپن و حزب وی در فرانسه. دراین باره نیز اعتقاد دارم که اولا این احزاب به آن دلیل که از این و یا آن منافع ملی کشورشان دفاع می کنند رای آورده و حتی وارد پارلمان ها میشوند و ضمنا در عرصه سیاسی هیچ حزبی مرغ یک پا نیست و تابع شرایط زمان و مکان است و ای بسا در طول زمان و تحت تاثیر رویدادهای جهانی و حوادث داخلی همین احزاب در نظرات خود تجدید نظر کنند، چنان که امروز خانم لوپن، با تجدید نظر در شعارهای گذشته اش، در پارلمان فرانسه پیشنهاد همکاری و اتحاد به فراکسیون چپ فرانسه در برابر دولت مکرون داده است. وقتی اشاره به مواضع ضد خارجی و یا ضد مهاجرتی خانم لوپن می شود، من میگویم، اگر خانم لوپن برای کسب آراء چنان مواضعی را اعلام کرده و شعارش را داده، نخست وزیر کنونی انگلستان که در عمل و با تبعید متقاضیان پناهندگی به کشور لواندا دارد انجام میدهد.

من مایلم درحاشیه این بحث، که البته در ارتباط مستقیم با ورود ارتش روسیه به اوکراین نیز هست، به چند تحول مهم در خود روسیه اشاره کنم:

بلوکه شدن پول ها و اموال الیگارش های روس در غرب نقش آنها در داخل روسیه و در کنار حکومت روسیه را تضعیف کرد و این خود دستآورد مهمی است. ضمن این که بی اعتمادی به سیستم بانکی جهان را موجب شد. شاید در آینده پولهای بسیاری از بیم بلوکه شدن و تصاحب آنها توسط امریکا، از بانکهای غربی خارج شود.

فرار از دایره و از زیر سلطه دلار و چاره جوئی کشورها برای معاملات جهانی با پول ملی و متصل به طلا را به موضوع روز در کشورهائی نظیر چین و هندوستان و حتی کشورهائی مانند ایران، ونزوئلا، سنگاپور و ... را بدنبال آورد و این ضربه بسیار مهمی است به اقتصاد و سلطه جهانی امریکا.

در داخل روسیه، ناسیونالیسم و احساسات ملی بسیار تقویت شد و در بطن این تقویت، موقعیت حزب کمونیست روسیه، بعنوان مهم ترین حزب منتقد سیاست های اقتصادی و داخلی حاکم بر روسیه در میان مردم تقویت شد و امروز، این حزب مهم ترین نقش را در پارلمان روسیه (دوما) پیدا کرده است. طرح هائی که به مجلس می برد، با اندک تغییراتی تصویب می شوند. نتیجه این تحول را ما در انتخابات آینده ریاست جمهوری و پارلمانی روسیه شاهد خواهیم بود.

از آغاز ورود ارتش روسیه به اوکراین و ضربه مهلکی که الیگارش های روس با بلوکه شدن پول ها و ثروت هایشان در غرب به آنها وارد آمد، یک سلسله تصمیمات اجتماعی مهم در داخل روسیه گرفته و به اجرا در آمد که سالها حزب کمونیست روسیه بر آن پافشاری می کرد اما تحقق نمی یافت. از جمله و بعنوان نمونه، کاهش سن بازنشستگی، افزایش حقوق بازنشستگان، مجانی شدن استفاده از اتوبوس و مترو برای بچه ها تا سن 7 سالگی، کاهش بهره وام بانکی، کمک ماهانه به خانواده هائی که صاحب فرزند می شوند. اینها و بیشتر از اینها در سخنرانی پوتین در اجلاس بین المللی اقتصادی سن پطرزبورگ مطرح شد که متاسفانه رسانه های غرب یا درباره آن سکوت کردند و یا چند جمله از آن گفته و عبور کردند.

رویدادهای اوکراین پیوند چین و روسیه را در حد اتحاد اقتصادی و شاید نظامی موجب شد. بویژه که چین نگران حضور اتمی امریکا در "تایوان" است.

موقعیت سیاسی و اقتصادی امریکا را نه تنها در کشورهای امریکای لاتین، بلکه حتی در خاورمیانه تضعیف کرد که شاید برجسته ترین شاخص آن، نرفتن عربستان زیر بار فشار امریکا برای محکوم کردن روسیه و افزایش تولید نفت برای جبران کاهش صدور نفت روسیه به غرب باشد.

موقعیت ناتو بعنوان حامی نظامی کشورهائی که به آن پیوسته بودند، تضعیف شد. ناتو با حمایت کامل امریکا، علیرغم حضور غیر رسمی در اوکراین نتوانست در اوکراین پیروزی نظامی کسب کند. امریکا و کشورهای عضو ناتو که پیش از ورود ارتش روسیه به اوکراین انواع سلاح های تهاجمی را به اوکراین منتقل و برای آینده ذخیره کرده بودند، سیل سلاح را به اوکراین روانه کردند، حتی واحدهای نظامی و داوطلب را راهی اوکراین کردند اما عملا ناکام ماندند. اخیرا فرمانده لژیون نظامی گرجستان بنام "ماموکا مومواشویلی" در مصاحبه با "اسکای نیوز" مدعی شد: "حدود ۲۰ هزار سرباز خارجی در اوکراین حضور دارند که حدود 3 هزار نفر آنها انگلیسی هستند."

اگر گزارش های منابع روسیه را بپذیریم، آنوقت باید منتظر اخبار وگزارش هائی باشیم که حکایت از دستگیری افسران ناتو در پناهگاه زیر زمینی کارخانه "آزوفستا" در ماریوپل و کشف اسناد تولید ویروس در آزمایشگاه های بیولوژیک امریکا در اوکراین دارد. ظاهرا این اسناد به امید خارج کردن آنها از اوکراین، به این پناهگاه منتقل شده بود و پس از سقوط پناهگاه بدست روسیه افتاده است. و یا دستگیری دو نظامی امریکائی در "خارکف" که خبر آن همراه با عکس آنها در تاریخ 16 ماه جون انتشار یافت.

آیا جهان با انتشار این اسناد و محاکمه دستگیر شدگان در "آزوفستال" دچار حیرت خواهد شد؟ شاید! همانگونه که در ابتدای ورود ارتش روسیه به اوکراین همگان غافلگیر شدند!

رویدادهای اوکراین چه سرانجامی خواهد داشت؟

اعتقاد دارم که هیچ جنگی ابدی نیست و جنگ در اوکراین نیز سرانجام به مذاکره ختم خواهد شد، اما در این هم تردید ندارم که جهان ما و مناسباتی که در دهه های پس از سقوط اتحاد شوروی بر جهان حاکم شد، با رویدادهای اوکراین به دو بخش تقسیم می شود. پیش و پس از جنگ اوکراین. همچنین اعتقاد دارم جنگ اوکراین سرآغازی شد برای خاتمه یافتن حاکمیت دلار بر اقتصاد جهان و سلطه امریکا بر مناسبات جهانی. مناسباتی که به امریکا اجازه میدهد هرکشوری را که حکومت آن را نمی پسندد تحریم کند، پولهایش را مصادره کند، تهدید به حمله نظامی کند، در نقش ژاندارم جهانی ناوگانهای نظامی و اتمی اش را در اقیانوس ها و دریاها مستقر کند، شبکه های اینترنتی جهان را قبضه کند، دسترسی برخی کشورها را به آن ناممکن سازد (چنان که درباره روسیه در جریان جنگ اوکراین کرده) و هر زمان که خواست این شبکه ها را علیه فلان کشور و حتی فلان فرد یا  افراد،  با انواع خبرهای جعلی و تحریک آمیز بسیج کند و...

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 838  - 8 تیرماه 1401

                                اشتراک گذاری:

بازگشت