دولت و مردم چه نقشی در تغییر فرهنگ عمومی دارند؟ |
از مسائلی که در دوران اخیر در اینجا و آنجا مطرح میشود و با تبلیغات حکومتی همسوست این ادعاست که "از ماست که برماست" و "خلایق هرچه لایق". یعنی این حکومت لایق این مردم است. برخی همین مسئله را از زاویه نظری و عمیق تر مطرح میکنند و میگویند هر حکومتی بازتاب فرهنگ مردم است و بنابراین تا فرهنگ مردم تغییر نکند، تغییر حکومت بیاثر است و اگر فرهنگ مردم تغییر کند دیگر اهمیتی ندارد که چه حکومتی بر سر کار باشد چرا که ناگزیر است خود را با این فرهنگ همسو کند. برخی هم برعکس و در پاسخ میگویند که در جامعه طبقاتی ایدئولوژی حاکم ایدئولوژی طبقه حاکم است. یعنی "ماهی از سر گنده گردد نی ز دم!" اگر مردم ما دچار بیفرهنگی باشند یا شده باشند حاصل فرهنگ و تصورات و تبلیغات حکومتی است که بر آنها حاکم است. در یک نگاه نظری و در مقیاس تاریخی میتوان این را پذیرفت که بین فرهنگ حاکم بر مردم یک جامعه و سطح و نوع حکومت آن، نوعی تناظر و تشابه وجود دارد. یعنی به همان اندازه که میتوان گفت شکل و سمتگیری حکومت سطح و نوع فرهنگ مردم را تعیین میکند، این را نیز میتوان گفت که سطح فرهنگ مردم، نوع حکومت را تعیین میکند. در واقع این مسئله که نوع حکومت و سطح فرهنگ مردم کدامیک بر دیگری مقدم است به لحاظ "نظری" و تئوریک پاسخ ندارد، پاسخ آن پراتیک و عملی است. یعنی به لحاظ عملی و پراتیک میتوان بررسی کرد که آیا تغییر فرهنگ مردم موجب تغییر حکومتها میشود یا تغییر حکومت هاست که با خود تغییرات فرهنگی بدنبال میآورد. مثلا همه میدانیم که روی کار آمدن دولت احمدی نژاد در ایران توام شد با یک انحطاط فرهنگی و فساد اخلاقی و گسترش وسیع اختلاس و ارتشا در ایران. اگر این تغییر، ناشی از تغییر فرهنگی مردم باشد پس باید نتیجه گرفت که حتما در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی مردم ایران از لحاظ فرهنگی فاسد و منحط و اختلاسگر و رشوه خوار شدند که نتیجه آن ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد شد. در حالیکه واقعیت این نیست. روی کار آمدن احمدی نژاد حاصل یک تغییر فرهنگی نبود، نتیجه یک شرایط معین سیاسی بود. همانطور که فساد و انحطاط بعدی حاصل این نبود که مثلا دولت احمدی نژاد برای فساد و رشوه خواری تبلیغ فرهنگی میکرد، پیامد برقراری یک وضع اقتصادی و اجتماعی و دامن زدن به نوعی رقابت بر سر ثروت بود که فساد و انحطاط اخلاقی حاصل آن بود. بعبارت دیگر، نه تنها تغییر حکومتها در عمل حاصل تغییر فرهنگی در مردم نیست، بلکه حتی تغییر فرهنگها هم در درجه اول ناشی از تبلیغات فرهنگی نیست. بلکه هر دو تابع تغییرات اقتصادی و اجتماعی است. بسیاری از کسانی که از نقش فرهنگ مردم در حکومتها سخن میگویند هدفشان بیشتر متهم کردن مردم به بیفرهنگی و مقصر دانستن آنها در وضع موجود است. مثلا تمیزی شهر به فرهنگ مردم مرتبط میشود که اگر مردم را اصلاح فرهنگی کنیم که زبالههای خود را بیرون نریزند و به داخل سطل زباله بیاندازند مشکل تمیزی و پاکیزگی شهر حل میشود. ولی برای این کار لازم است که سطل زباله در همه خیابانها باشد یعنی وجود یک سازماندهی اجتماعی و سیاسی و شهرداری لازم است. میتوان گفت اصلاح فرهنگی کنیم و آن سطل زباله را هم مردم خودشان بگذارند. باز وجود کارخانه تولید سطل زباله لازم است. باز هم میشود گفت فرهنگ مردم را تغییر دهیم که خود با همان چوب و سبد و مقوا سطل درست کنند و جلوی در خانه شان بگذارند. همه اینها قبول، ولی دیگر نمیشود گفت که چهار میلیون نفر هر روز با اتومبیل خود راه بیفتند و این سطلها را ببرند در جنوب - مثلا تهران- خالی کنند! مشکل تمیزی و نظافت شهری فقط در نخستین سطح آن فرهنگی است، یعنی آنجا که قرار است مردم زباله را داخل سطل بیاندازند. از اینجا ببعد وجود یک شهرداری، یک سازمان اجتماعی، یک حکومت برای حل آن لازم است و قضیه با اصلاح فرهنگی حل نمیشود. اگر این سازماندهی درست اجتماعی وجود داشته باشد فرهنگ متناسب با خود را نیز به تدریج بوجود میآورد. این تازه ساده ترین سطح مسئله است. در مسائل و معضلات دیگر اجتماعی که شاید همین مقدار فرهنگ مردم هم دخالت نداشته باشد. ولی از سوی دیگر اینکه ما میپذیریم که حل معضلات اجتماعی و اقتصادی، یا تغییر حکومتها ناشی از تغییر فرهنگی نیست، بلکه ناشی از شرایط اجتماعی و اقتصادی و سیاسی است به معنای آن نیست که فعالیت فرهنگی و سیاسی نمیکنیم و همه چیز را به تغییر حکومت منوط کنیم. مثلا تاریخ حزب توده ایران تا به امروز عمدتا و بیش از هرچیز تاریخ فعالیت فرهنگی بوده است. هیچ حزبی در تاریخ ایران به اندازه حزب توده ایران فعالیت فرهنگی نکرده و نویسنده، هنرمند، شاعر، کارگردان، بازیگر و پژوهشگر در دامان خود پرورش نداده و به جامعه ایران تقدیم نکرده است بدون آنکه تصور کند که تغییر حکومت منوط به تغییرات فرهنگی است یا یک لحظه مردم کشور خود را متهم کند که وضع موجود حاصل فرهنگ یا بیفرهنگی آنان است. حتی نقد میکنیم کسانی را که همه چیز را به تغییر حکومت موکول میکنند نه از زاویه تعیین کننده دانستن فعالیت فرهنگی یا متهم کردن و مقصر دانستن مردم بلکه از این زاویه که چرا به امکان تاثیرگذاری مترقی بر روی حکومت کم بها میدهند. بدینسان به مشکل رابطه میان فرهنگ مردم و حکومت با یک جمله نمیتوان پاسخ داد. باید آن را از زوایای مختلف عملی و نظری نگاه کرد و برای هر یک پاسخ مشخص و مناسب آن را یافت.
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 871 - 10 اسفند 1401