نگاهی به سیر انقلاب 57 (2) جنگ با عراق انقلاب و انقلابیون را به کام مرگ کشید! هامون سرمدی |
با آغاز دهه شصت انقلاب ایران وارد دورانی سرنوشت سازی شد. با پیروزی انقلاب سازمان ها و گروه های سیاسی گوناگون که در دوران شاه متلاشی و یا کم توان شده بودند با آزادی زندانیان سیاسی و بازگشت تبعیدی ها جان تازه ای گرفته بودند و پرشورترین و فداکارترین جوانان جامعه انقلابی ایران را متشکل و جبهه انقلاب را نیرومند و سازمان یافته می کردند. بخش زیادی از نیروهای مذهبی انقلاب نیز در نهادهای دولتی بر امده از انقلاب مانند جهاد سازندگی متشکل شده بودند. با تجاوز حکومت عراق به کشور دفاع از کشور به دغدغه اصلی همه نیروهای انقلاب تبدیل شد. در این مرحله ارتجاع راست داخلی توانست با تکیه بر تنگ نظری و بی تجربگی برخی از نیروهای انقلاب و به مدد نیروهای نفوذی خود در حاکمیت نوپا با دامن زدن به اختلافها و درگیری ها نیروهای انقلاب را رودروی هم قرار دهد و هشدارهای نیروهای با تجربه و آگاه نیز نتوانست از این فاجعه پیشگیری کند. با اعلام جنگ مسلحانه از سوی سازمان مجاهدین خلق در پایان بهار سال ۶۰ تحریکات ایذایی ارتجاع در ایجاد تفرقه در میان نیروهای انقلاب به نتیجه رسید و دوران تیره و تاری از هجوم همه جانبه ارتجاع به انقلاب آغاز شد. از یک سو جنگ نیرو های اصیل انقلاب را در جبهه می بلعید و از سوی دیگر دادگاه های ارتجاع به نام «دادگاه های انقلاب» به شکار نیروهای انقلاب در بیرون حکومت مشغول شدند و برای تکمیل پروژه حذف همه نیرو های انقلابی با هدایت ارتجاع امثال حجتیه و شبکه های نفوذی غرب و بدست بخشی از نیروهای نا آگاه و جوان انقلاب موج ترورها و انفجارها برای حذف نیروهای انقلابی در درون حاکمیت جمهوری اسلامی به شدت دنبال می شد و گرداب مرگ بوجود آمده از اتحاد این سه نیروی جهنمی هر روز تعداد بیشتری از نیروهای اصییل انقلاب را به کام خود می کشید. در هماهنگی اتحاد پنهان همین نیروهای ضد انقلاب بود که سرکرده تروریست ها یعنی مسعود رجوی با کمک خلبان اختصاصی شاه، رضا معزی به پاریس گریخت تا در آنجا و سپس در بغداد به هدایت ترورهای هدفمند ادامه دهد. با آزاد شدن خرمشهر روزنه ای برای پیشروی نیروهای انقلاب برای دستیابی به هدف های انقلاب پدیدار شد ولی ارتجاع داخلی و خارجی با ترفندهای گوناگون جمهوی اسلامی را به ادامه جنگ تشویق کردند. در حالی که در حاکمیت گفتگو بر سر ادامه جنگ و صلح بشدت و بطور پنهان ادامه داشت حزب توده ایران به عنوان آگاه ترین و با تجربه ترین نیروی سیاسی کشور از تنها تریبون باقیمانده خود که تحت عنوان پرسش و پاسخ منتشر می شد نسبت به ادامه جنگ هشدار داد. نخستین هشدار حزب به تاریخ ۱۵ خرداد ۱۳۶۱, یعنی ۹ روز پس از آزادی خرمشهر باز می گردد که نورالدین کیانوری در پرسش و پاسخ بطور «آشکار» حکومت ایران را از افتادن در تله امپریالیسم بر حذر داشت و گفت که آمریکا خواهان ادامه جنگ است. این هشدار در ۱۲ تیر رساتر تکرار شد و ایران را از ورود به خاک عراق برحذر داشت. او گفت که «یک توطئه بسیار خطرناک و دامنه دار در برابر ما در شرف تکوین است» و«آمریکا می خواهد یک جنگ فرسایشی طولانی را به جمهوری اسلامی تحمیل کند» متأسفانه این هشدار در حاکمیت و پیرامون آن گوش شنوایی نیافت و ایران در مرداد همان سال وارد خاک عراق شد. مخالفت های حزب توده ایران با رفتن در این باتلاق جنگ فرسایشی و لزوم بازگشت از آن اشتباه تاریخی در پرسش و پاسخ های بعدی، از جمله ۲۳ مرداد، ۳ مهر، ۱۷ مهر، ۲۹ آبان و ... و تا روزی که کیانوری دستگیر شد ادامه پیدا کرد و کسی در حاکمیت و پیرامون آن به این هشدارها توجهی نکرد و تنها پس از سرکوب حزب و زمانی که ایران تا خرخره در باتلاق ورود به خاک عراق فرو رفته بود مهندس بازرگان که رهبر فراکسیون نهضت آزادی در مجلس هم بود طی یک نامه «محرمانه» در تاریخ اسفند ۱۳۶۱ به آیت الله خمینی با ادامه جنگ در خاک عراق مخالفت کرد. از این زمان به بعد بود که کشتار نیروهای انقلاب ابعاد هولناکی یافت. در حالی که جنگ نیروهای انقلابی مذهبی را در جبهه ها می بلعید گروه های ترور مجاهدین با هدایت سرویس های جاسوسی غرب و ارتجاع داخلی نیروهای صادق مذهبی انقلاب را در پست های مدیریت کشور شناسایی و نابود می کردند و نیروهای ارتجاعی هم ریاکارانه به خونخواهی آنان با به راه انداختن دادگاه های کودتایی تحت عنوان «دادگاه های انقلاب» به درو کردن نیروهای انقلاب مشغول شدند و همزمان عناصر خود را به جای نیروهای انقلابی در پست های مدیریت کشور جاسازی کردند. دادگاه های انقلاب در کنار کشتار نوجوانان کم سن و سال که به دلیل ناآگاهی به سیاه لشکر مجاهدین تبدیل شده بودند با زیر ضرب گرفتن همه نیروهای مذهبی و غیر مذهبی متشکل در سازمانهای سیاسی گوناگون به قلع و قمع نیروهای انقلاب پرداختند. به جز تعداد کمی که در حاکمیت بودند بیشتر زندانیان سیاسی که در ماه های پایانی انقلاب از زندان های شاه آزاد شده بودند بوسیله دادگاه های انقلاب به زندان ها بازگردانده و سلاخی شدند. البته این بار آنها تنها نبودند بلکه همه کسانی که با گشودن درهای زندانهای شاه این مبارزان را روی شانه های خود به جامعه تشنه آزادی بازگردانده بودند و همه یاران تبعیدی آنها هم به زندان افتادند. در این دهه بود که صدام و رجوی و لاجوردی ها شانه به شانه هم گورستان ها را از نیروهای انقلاب پر و پیوندهای خود را با امپریالسم و سازمان های جاسوسی غرب ترمیم می کردند که یک نمونه آن ماجرای سفر «مک فارلین» بود که از پرده بیرون افتاد. با پایان جنگ، نیروهای ارتجاع که در طول این دهه جایگاه های خود را محکم کرده بودند، آخرین بازماندگان نیروهای انقلاب را هدف گرفتند. از یکسو با کشتار زندانیان در سال ۶۷، خود را از خطر سر بلند کردن دوباره آنان رها کردند و از سوی دیگر با توطئه های گوناگون مانند بمب گذاری در هواپیما به حذف نیروهای انقلابی جان بدر برده از تیغ صدام دست زدند. تا جایی که آیت الله منتظری گفت «به نظر می رسد دست هایی در کار است که از انقلابیون انتقام بگیرد» . با حاکم شدن ارتجاع و سکوت گورستانی در پایان دهه شصت، جامعه ایران مجروح از زخم های ارتجاع داخلی و دشمن خارجی به دهه هفتاد پای نهاد، در حالیکه آیت االه خمینی در گذشته، آیت الله منتظری حذف و علی خامنه ای بر صندلی رهبری جمهوری اسلامی نشسته بود .در این فضای سکوت گورستانی و بی رمقی جامعه، زمامداران جمهوری اسلامی با دستبرد به قانون اساسی، آن را در جهت امیال خود تغییر دادند، در حالی که با کشتار همه جانبه نیروهای انقلابی مذهبی و غیر مذهبی، پرچم انقلاب بر خاک افتاده بود. ولی قلب انقلاب می طپید و آرمان های انقلاب هنوز در جامعه ایران زنده و ایدئولوژی انقلابی یعنی استقلال خواهی, آزادی خواهی و عدالت خواهی در جامعه گسترده بود. بدین سان ایران پا به دهه هفتاد گذاشت. از این به بعد بود که ارتجاع ضد انقلابی هر از چندی، خود را در پس نام های تازه ای پنهان کرد تا ایدئولوژی انقلابی را نابود و ایدئولوژی خود را بر جامعه حاکم کند که در ادامه این نوشته، آن را بررسی می کنم! لینک شماره گذشته: 1 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2022/may/831/hamoon.html
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 832 - 28 اردیبهشت 1401