راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

 

غرب اوکراین را

 تبدیل به میدان

جنگ صلیبی کرده

گئورگ میرزایان، دانشیار دانشگاه مالی  مسکو

مترجم- بهمن دوستار

 

جهان دوباره، مانند دوران جنگ سرد، به دو بخش تقسیم شده و روسیه در بدترین قسمت این تقسیم بندی ها قرار گرفته است. سیاستمداران غرب در تلاش هستند تا مردم جهان را در این مورد متقاعد کنند که از چه نوع تقسیم بندی صحبت می کنند.

 چرا غرب باید چنین فکری را تبلیغ کند در صورتیکه در وهله اول خود این تلاش میتواند از اساس پوچ و بی معنی باشد؟

بدون رقابت و تقابل هیچ توسعه ای وجود نخواهد داشت. این پایان و انتهای کار، هر پدیده ای است که به تجربه و بر اساس فاکتهای نظری که توسط تاریخ، زیست شناسی (نظریه تکامل) و همچنین مطالعات دینی و تاریخ آموزه های سیاسی تأیید شده است. ایده باید تغییر و تکامل یابد وگرنه می پوسد و سپس می‌گندد و می میرد.

ایده لیبرال-دمکراسی غربی نیز از این قاعده مستثنی نیست. غرب پس از فروپاشی شوروی در اواخر دهه 1980 و تا یافتن رقیب دیگری شروع به تغییر و کنش های درونی کرد - و بنابراین این ایده نیاز فوری به یک دشمن جدید داشت. نه در مواجهه با یک دولت جداگانه (مثل چین یا روسیه)، بلکه در مواجهه با یک فکر و ایده.

و اکنون می توان گفت که بالاخره غرب چنین دشمنی را یافته است. جوزپ بورل، رئیس دیپلماسی اروپایی گفت: «اکنون، برخلاف جنگ سرد، تقابل بین دموکراسی و کمونیسم نیست، بلکه تقابل  مابین دموکراسی و ایده رژیم‌های خودکامه مانند روسیه و چین است.»

باز هم تقسیم مصنوعی:

دقیقاً "همینطور است" - بالاخره اولاً، لیست کشورهای "اقتدارگرا" به فدراسیون روسیه و چین ختم نمی شود (ایران، بلاروس، ونزوئلا و بخش قابل توجهی از کشورهای دیگر جهان را نیز شامل می شود). ثانیاً، غرب تأکید می کند که با دولت ها (یعنی برای نابودی آنها) نمی جنگد، بلکه دقیقاً با ایده و سیاست انها است که ما پایبند به شکست ان هستیم.

 این منطقی است که  "غرب" برای خود تئوریزه کرده است.

جوزپ بورل در واقع عینا تز جوزف بایدن را تکرار کرد - رئیس جمهور فعلی ایالات متحده در اولین کنفرانس مطبوعاتی عمومی خود در سال 2021 در مورد مبارزه جهانی بین دموکراسی و اقتدارگرایی صحبت و تاکید کرد.

تقسیم جهان به دنیای دموکراسی و خودکامگی کاملاً مصنوعی  و تصنعی است و به این دلیل است که کشورهای غربی حداقل به یک اصل، نوعی سیستم هماهنگی برای تحکیم و اتحاد غرب در اطراف ایالات متحده نیاز دارند.

علاوه بر این، لازم است جوامع کشورهای غربی که اخیراً انشعاب‌ها در آنها بر اساس مبانی عقیدتی و ارزشی تشدید شده و بحران‌های سیاسی داخلی در آن‌ها آشکار شده است لازم است که متحد شوند.  امروز هیچ مبنای ایدئولوژیکی دیگری برای اتحاد و تحکیم وجود ندارد، "دیمیتری سوسلوف، معاون مرکز مطالعات جامع اروپایی و بین المللی در مدرسه عالی اقتصاد، به روزنامه "وزگلاید" چنین توضیح می دهد:

ظاهراً نخبگان آمریکایی بر این باورند که اعلام جنگ صلیبی علیه «اقتدارگرایی» نه تنها «غرب  متحد» بلکه جامعه آمریکا را نیز که در آن افکار راست و راست افراطی روز به روز محبوبیت بیشتری پیدا می کند متحد خواهد کرد. در غرب، مبارزه ای بین ترقیخواهان و محافظه کاران وجود دارد و اولی ها در حال تدوین یک پلتفرم ارزشی جدید هستند. آنها بر بازنگری تاریخ، تغییر اساسی در روایت تاریخی و جامعه اصرار دارند. علاوه بر این، آنها این کار را به شدت تمام و پیگیرانه انجام می دهند - ما در واقع با یک خیزش جدیدی شاید شبیه بلشویسم در مخالفت با مدل سنتی موجود  لیبرال غربی  روبرو هستیم، "دیمیتری سوسلوف" ادامه می دهد.

غرب مطمئن است که جنگ صلیبی آنها به خوبی پیش می رود. خواسته های مردم برای دموکراسی بسیار قوی است. در کشورهای مختلف: میانمار، سودان، روسیه، بلاروس، نیکاراگوئه، لهستان، اوگاندا و حتی قزاقستان - بسیاری از مردم حتی در معرض تهدید دستگیر شدن یا تیراندازی به خیابان ها می آیند. «کنت راث» مدیر اجرایی دیده‌بان حقوق بشر، می‌گوید که در عصر حاضر مردم زیادی از  سیستم استبدادی های پیروی نمیکنند.

با این حال، در واقعیت، همه چیز چندان گل و بلبل نیست. این تلاش برای نفی  اقتدارگرایی مملو از مشکلات بسیار جدی است، زیرا همه دموکراسی‌ها آماده نیستند در مقابل اقتدارگرایی مانند چین و روسیه با ایالات متحده، متحد شوند. ولی همین ها هم و به دور از بقیه متحدان و شرکای آمریکا، دموکراتیک هستند.

برای مثال، اگر متحدان «غیر دموکراتیک» را در نظر بگیریم، می‌توانیم نه تنها در مورد لهستان، با دولت راست افراطی آن که کنترل قوه قضائیه را به دست گرفته است، صحبت کنیم. کافی است نگاهی به ترکیه بیندازیم، جایی که دولت در واقع همه چیز را در آن به دست خود گرفته است.

قبل از اردوغان، این کشور طبق برنامه جالبی زندگی می کرد. دوره حکومت دموکراتیک توسط نیروهای سکولار با پیروزی اسلام گرایان در انتخابات و به دنبال آن کودتای نظامی با فرود آمدن یا به دار آویختن اسلام گرایان به پایان رسید. سپس ارتش زمینه سیاسی را پاکسازی کرد، قدرت را به نیروهای سکولار منتقل کرد، که حکومت دموکراتیک را آغاز کرد - و بیشتر در یک دایره. با روی کار آمدن اردوغان، این چرخه اسلام گرایان در ماهیت ترک جای خود را به حکومت اقتدارگرایانه و در واقع، با پاکسازی احزاب سکولار، زندانی شدن بخش قابل توجهی از ژنرال ها و نمایندگان فضای روزنامه نگاری و دانشگاهی داد. با همه اینها، ترکیه یکی از کشورهای عضو ناتو و "متحد مهم" ایالات متحده است.

اگر شرکای غرب را در نظر بگیریم - در درجه اول شرکای اقتصادی - در آنجا نیز بوی آزادی به مشام نمی رسد. تا حد زیادی به این دلیل که بوی پول همه این فرمول ها را باطل و بی اعتبار می کند. «شنیدن چنین اظهاراتی در مورد مبارزه دموکراسی علیه استبداد از سوی اروپایی ها خود داستان عجیبی است. بیایید تامین کنندگان انرژی های فسیلی اروپا را با هم مرور کنیم. (در اینجا است که صف بندی های دروغین غرب حامی دموکراسی را در برابر ارزانترین و نزدیکترین و همچنین مطمئن ترین تامین کننده انرژی اروپا یعنی روسیه را مشاهده میکنیم که این صف بندی مبنا و علل دیگری دارند م) کشوری را فقط به این دلیل که دموکراتیک نیست به عنوان تامین کننده قابل قبول گاز به کشورهای اروپایی به رسمیت نمی‌شناسند ولی کشور قطر، بزرگترین تامین کننده LNG برای جهان قدیم قطر است (27 میلیارد متر مکعب، اگر LNG به گاز معمولی تبدیل شود)، که حتی به طور رسمی یک کشور سلطنتی به دور از هر نوع دموکراسی است. برایش فرش قرمز پهن میکنند و از مسافت های زیادی حاضر به همکاری اقتصادی با قطر هستند.

ایگور یوشکف، کارشناس صندوق امنیت ملی انرژی و استاد دانشگاه  مالی، به روزنامه "وزگلاید"
می گوید که الجزایر (13.9 میلیارد مترمکعب گاز "ال.ان.جی" و همچنین 21 میلیارد مترمکعب از طریق خط لوله گاز صادر می کند) به هیچ عنوان نمی توان الگوی دموکراسی نامید.

اگر در مورد نفت صحبت کنیم، وضعیت از این هم بدتر است. تامین کنندگان اصلی آن به اروپا کشورهای حوزه خلیج فارس - عربستان سعودی، امارات، عراق هستند. پادشاهی ها یا غیر دموکراسی هایی رسمی، که در آن مشکلات بزرگی با حقوق بشر و دموکراسی واقعی وجود دارد.

و یا به سختی می توان لیبی را یک دموکراسی نامید که در بین دوره های جنگ داخلی نیز نفت اروپا را تامین می کند. و قبل از جنگ داخلی، اروپا در خرید نفت از معمر قذافی رهبر لیبی پیشگام بود.

دوستان رهبران:

رابطه بین اروپای آزاد و رهبر کشور برادر لیبی به طور کلی بسیار نشانگر این موضوع  است - هر چه باشد، اروپای آزاد دموکراتیک برای دسترسی به ذخایر لیبی آماده هرگونه تحقیر بود. به ویژه، در جریان درگیری لیبی و سوئیس (زمانی که در واکنش به دستگیری دو روزه پسر قذافی و عروسش توسط پلیس سوئیس به دلیل ضرب و شتم خدمتکاران در هتل، رهبر لیبی جنگ اقتصادی را علیه سوئیس به راه انداخت. حتی دو تن از شهروندان آن را گروگان گرفت)، اتحادیه اروپا در کنار لیبی قرار گرفت. و زمانی که سوئیس تحریم‌های ویزا را علیه مقامات لیبی اعمال کرد، مقامات ایتالیایی گفتند که برن کل اروپا را به گروگان گرفته است - بالاخره سوئیس بخشی از منطقه شینگن است، تحریم‌های آن برای همه کشورهای منطقه اعمال می‌شود و قذافی، بر این اساس، قول داده است که تحریم های تلافی جویانه علیه همه این کشورها اعمال کند.

با این حال، آشکارترین نمونه ها مربوط به عربستان سعودی بود. البته در اینجا می توان پیامدهای 11 سپتامبر را یادآور شد. درباره زمانی که نمایندگان کنگره آمریکا پیشنهاد دادند که به شهروندان آمریکایی اجازه داده شود برای یک حمله تروریستی (که اکثر آنها اتباع سعودی بودند) علیه دولت پادشاهی تشکیل دهند، که در پاسخ به آن، ریاض تهدید کرد که کمتر از یک تریلیون دلار از اقتصاد ایالات متحده خارج خواهد شد. پس از آن، این ایده بلافاصله توسط رئیس جمهور آمریکا وتو شد.

همچنین می‌توان بمباران وحشیانه یمن را به یاد آورد که در آن افراد زیادی بر اثر بمب‌های سعودی جان خود را از دست می‌دهند.

یک مثال گویا داستان جمال خاشقجی، شهروند عربستان سعودی و ستون نویس واشنگتن پست است که در داخل  کنسولگری عربستان سعودی در ترکیه کشته و تکه تکه شد. آنها این کار را، همانطور که گفته می شود، به دستور شخصی ولیعهد و رئیس واقعی پادشاهی، محمد بن سلمان، انجام دادند. باز هم اعتقاد بر این است - اعدام را از طریق وب کم دنبال و مشاهده میکرد. در همان زمان، هیچ تحریم قابل توجهی علیه پادشاهی اعمال نشد و سعودی‌ها تنها با محاکمه غیرعلنی هشت نفر از متهمان این قتل که گفته می‌شود به حبس‌های ۷ تا ۲۰ سال محکوم شده‌اند، موفق شدند به ظاهر "موضوع را کاملا فیصله دهند."

غرب و بقیه:

آمریکایی ها هر کجا که نیاز باشد هیچ چیز مجرمانه ای در چنین استثناهایی نمی بینند - به تعبیری، "اقتدارگرایی" را میتوان یک مفهوم ذهنی تعریف کرد. «در عالم لیبرال - دموکراسی دولت های اقتدارگرا  قبل از هر چیز به معنای دشمن و غیر خودی با دولت های غربی و یامتحدین غربی « حتی دولتهای استبدادی» تعریف میشوند. دیمیتری سوسلوف می‌گوید: «به هر حال، ما در مورد تحکیم جامعه غربی در برابر رقبای ژئوپلیتیکی صحبت می‌کنیم.» یعنی به تعبیر ریگان، «البته این یک دولت استبدادی است - اما دولت استبدادی که با ما است.»

 

واضح است که چنین گزینشی کمکی به ثبات ایده نمی کند. و مورد انتقاد کشورهایی است که اراده و اختیار سیاسی کافی برای ارائه تعاریف خود از مفاهیم اساسی سیاسی دارند. به ویژه، رهبری روسیه

ما کاملاً مخالفیم (با سخنان جوزپ بورل در مورد تقابل بین دموکراسی و استبداد) اول، با این ارزیابی که ما در مورد رژیم های استبدادی صحبت می کنیم. ما فکر نمی کنیم که اتحادیه اروپا حق دارد چنین ارزیابی هایی از فدراسیون روسیه و چین داشته باشد. دمیتری پسکوف، سخنگوی ولادیمیر پوتین گفت: ما کشورهای بزرگ مستقلی هستیم که نظام سیاسی خود را داریم . ما به ساختار دولت های دیگر احترام می گذاریم و خود را محق می دانیم که انتظار مشابهی نسبت به خود داشته باشیم.

رویکرد مسکو (و همچنین پکن) به تعریف دموکراسی با جزئیات بیشتری در بیانیه روسیه و چین که در سفر المپیک پوتین به چین تصویب شد، توضیح داده شده است. «دموکراسی بر روی شابلون ها ساخته نمی شود. بسته به ساختار سیاسی-اجتماعی، تاریخ، سنت‌ها و ویژگی‌های فرهنگی یک دولت خاص، مردم آن حق دارند اشکال و روش‌هایی را برای اجرای دموکراسی انتخاب کنند که با ویژگی‌های این دولت مطابقت دارد. فقط مردم آن حق قضاوت در مورد دموکراتیک بودن یک دولت  را دارند.»

 نه تنها نخبگان کشورهای جهان سوم با این تز (که قرار نیست مشابه دموکراسی آمریکایی بر اساس شابلون ایجاد کنند) موافقند، بلکه تعداد فزاینده ای از کارشناسان غربی نیز موافق هستند. چنین ایده‌ای در میان واقع‌گرایان محبوبیت بیشتری پیدا می‌کند، زیرا با از بین رفتن توهم پایان تاریخ و بازگشت تقابل جهانی، شروع به افزایش نفوذ خود در میان جامعه کارشناسان کشورهای غربی (و در درجه اول ایالات متحده) کردند. آنها موافقند که هیچ مدل جهانی دموکراسی وجود ندارد. اما تا کنون این دیدگاه هنوز در غرب مسلط نشده است.

اگر از یک رویارویی واقعی جهانی صحبت کنیم، به گفته دیمیتری سوسلوف، «این از فرمول خود ساخته ای تبعیت میکند که؛ دنیای غرب و دنیای بقیه جهان؛. یعنی از یک سو غرب مدعی انحصار و جهان شمول بودن مدل خود است و از سوی دیگر بقیه اگر موافق انها نیستند در این بستر پروکراسی ( نوعی دگماتیسم خود باور .م) انحصاری و جهان شمولی جایی نخواهند داشت.( نمونه بارز این بینش اکراین است که رژیم عروسکیش با خشن ترین روش ترور و ارعاب و با کودتا دولت را ساقط و ملتی را به گروگان گرفته و با ترس و وحشت و کشتار مخالفین و مردم مسالمت‌جو بر سر کار است ولی در منطق آمریکایی و شرکای غربی مورد تایید و تحت حمایت و .....است. چیزی که این روزها همه دنیا شاهد زنده این سناریو دروغین و خطرناک ان هستند. م)

 ایالات متحده بر این بستر هر روز بیشتر پای میفشارد، به روش های تهاجمی تر متوسل میشود و کسانی را که در آن کادر  نمی گنجند با سیاست طرد و انزوا ایزوله میکند. در صورتی که این نوع  ایده و رفتار، کشور آمریکا و دموکراسی حاکم بر آن را روز به روز بیشتر تضعیف و بی اعتبار خواهد کرد!

 

https://vz.ru/world/2022/2/10/1142871.html

 

 

 

 

 

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 827  - 25 اسفند 1400

                                اشتراک گذاری:

بازگشت