راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

 

سرمقاله راه توده 856

الیگارش های ایران گام به گام

با توطئه های ناتو پیش می روند

 

امروز دیگر تردیدی وجود ندارد که امریکا، اروپا و کشورهای عضو ناتو می کوشند اعتراض های مردم ایران به نابسامانی های داخلی را به سمت اهداف خود در جهت ایجاد خشونت و جنگ داخلی و منطقه ای سوق دهند و |آن را به جزیی از یک تسویه حساب جهانی تبدیل کنند: نبرد جبهه غرب و ناتو علیه جبهه شرق. ایران باید تنبیه شود چون خود را در جبهه شرق تعریف کرده و می خواهد به شکست ناتو کمک کند.

پیش بینی چنین تحولی چندان دشوار نبود. راه توده در سرمقاله شماره ۸۳۶ با عنوان "امریکا شکست در اوکراین را می خواهد در ایران جبران کند!" (۲۵ خرداد ۱۴۰۱) پس از اشاره به اینکه "سمت و سوی جنگ در اوکراین می رود که به یک شکست بزرگ و تاریخی برای غرب و بیش از همه آمریکا تمام شود" نوشت : "در این شرایط آشکار شدن شکست، آمریکایی ها و اروپایی ها به یک پیروزی نیاز دارند تا تجدید روحیه کنند و ظاهرا ایران نامزد این تجدید روحیه امپریالیسم آمریکایی و اروپایی است. از نظر استراتژیست های آمریکایی شکست اوکراین باید با پیروزی در ایران جبران شود، پیروزی که مقدمه تبدیل شدن ایران به اوکراینی دیگر یا تکه تکه شدن آن است". راه توده تاکید کرد : "شدت تنازعات و فشارها به گونه ایست که گویی ما در یک لحظه تاریخی قرار گرفته ایم که اگر از دست برود دیگر بازگشت پذیر نیست. آمریکا اکنون باید ایران را به دست نشانده ای دیگر تبدیل کند و در نهایت آن را تکه تکه کند واگرنه ممکن است این فرصت دیگر تکرار نشود. سمت و سوی جهان هم آخرین فرصت ها را برای غرب در حال افول نشان می دهد." راه توده در پایان نتیجه گرفت: "آن روی سکه شکست آمریکا در اوکراین، کوشش برای پیروزی در ایران است. پیروزی که پیامدهای آن برای مردم ایران می تواند چه بسا بسیار هولناک تر از سرنوشتی باشد که برای عراق و لیبی و سوریه رقم زده شد!"

همان زمان کسانی این ارزیابی را بر ما خرده گرفتند و زاییده خیالپردازی خواندند، در حالیکه همه چیز نشان می داد که ایران بسرعت در حال اوکرانیزه شدن است. این نشانه ها چه بود؟ در درجه نخست و آنچه در جلوی صحنه دیده می شد جریان رسانه ای ناتو در ایران بود و هست. در حالیکه در تقریبا همه کشورهای منطقه اکثریت رسانه های آنها در جنگ اوکراین علیه جبهه ناتو قرار گرفته یا حداقل بیطرفی را در پیش گرفته بودند، ایران تنها کشوری بود که حدود شصت تا هفتاد درصد رسانه های داخل ایران (و تقریبا همه رسانه های خارج ایران) طرفدار ناتو و پیروزی ناتو بودند و هستند. بدیهی بود این جریان رسانه ای که هیچ انتقادی به گسترش ناتو به شرق ومرزهای روسیه، به کودتا در اوکراین، به نقض حقوق مردم دنباس، به بمباران یوگسلاوی توسط ناتو، به ویرانگری های امریکا و ناتو در افغانستان و عراق و سوریه و لیبی و سودان و ... ندارد در شرایط معین دربرابر مداخله مستقیم یا غیرمستقیم ناتو در ایران نیز سکوت می کند اگر با آن همراهی نکند یا زمینه آن را فراهم نکند. پس وجود جریان رسانه ای ناتو در ایران که ماهها در حال تحویل دادن دروغ به مردم ایران است و فلج صدا و سیما و رسانه های حکومتی هم دست آن را در بازی با افکار عمومی باز کرده بارزترین نشانه ای بود که امریکا و غرب می توانند امیدوار باشند که شکست در اوکراین را در ایران جبران کنند.

ولی این جریان رسانه ای دلباخته ناتو تنها نوک کوه یخ است و حکایت از بسترهای بسیار گسترده تری برای تبدیل ایران به اوکراین دوم از داخل کشور دارد. هزینه این همه روزنامه و رسانه ناتوشیفته در ایران که زیر ۵۰۰۰ خواننده دارند از کجا تامین می شود جز از طریق پایگاه اقتصادی ناتو در ایران یعنی الیگارش های ایرانی و سرمایه داری تجاری و وابسته ای که منافعش با دلار و یورو و تجارت با کشورهای ناتو گره خورده است؟ این الیگارش ها که پایگاه اقتصادی ناتو در ایران هستند هم به شکل حامی و تامین کننده مالی جریان رسانه ای ناتو در ایران عمل می کند و هم بصورت یک ابزار فشار بر زندگی زحمتکشان و توده مردم و برهم زدن نظام اقتصادی کشور که حاصل آن بحران و ایجاد نارضایتی عمومی است، بحرانی که فرصت را برای ناتو و غرب برای تاثیرگذاری بر روی حوادث ایران وسیعا فراهم می کند.

صرفنظر از منافع مشترکی که سرمایه داری وابسته تجاری و الیگارش های ایرانی با غرب و کشورهای ناتو دارند سیاست امریکا و غرب در تحریم و مصادره اموال الیگارش های روس موجب وحشت بسیار در الیگارش های ایرانی نیز شد که همه اموال و حساب های بانکی و ارزی آنها در غرب است. آنها می دانند که جنگ علیه روسیه برای غرب، جنگی برای بقاست و اگر کمترین موضعی مخالف نظرات غرب بگیرند، اموال آنها در معرض مصادره خواهد بود. توییت اخیر پدرام سلطانی یکی از این الیگارش ها خطاب به حاکمیت با عنوان "گیرم که می زنید و می کشید ..." نه از سر شجاعت و همدردی با مردم بلکه از سر وحشت از سرنوشت اموال و حسابهایش در غرب و اعلام سرسپردگی و همراهی کامل با برنامه ای است که غرب برای ایران دارد. به این ترتیب این الیگارش ها که جریان رسانه ای ناتو در ایران را تامین مالی می کنند در واقع برای نجات حساب های بانکی و اموال خود از مصادره وتحریم هم که شده باید در کنار ناتو بایستند.

ولی خود این الیگارش ها و جریان اقتصادی آیا می تواند بدون یک جریان سیاسی هوادار ناتو در حکومت، اقتصاد ایران را به قبضه خود در بیاورد؟ مطابق آمار غیررسمی خانواده یا فرزندان چهار هزار مدیر جمهوری اسلامی در غرب یعنی اروپا، امریکا یا کانادا زندگی می کنند. این چهار هزار تن بیش از آنکه نگران ایران باشند، نگران غرب و خانواده خود در غرب هستند، بیش از آنکه نگران سرنوشت ریال و تورم و اقتصاد داخلی باشند، نگران دلار و یورو و تورم در اقتصاد اروپا و امریکا هستند. همه اینها نیز در جریان اعتراضات اخیر سکوت کردند و حاضر نشدند از حکومتی که مدیریت کشور را به آنها سپرده دفاع کنند، زیرا هرچند همه آنها خود الیگارش محسوب نمی شوند ولی نگرانی مشترکی با آنها در حد کارت اقامت اعضای خانواده و حساب های بانکی خود در غرب دارند که مبادا مشمول مصادره و تحریم شود. با این دست مدیران می شود وضع کشور را سامان داد یا از منافع ملی و مردم دفاع کرد؟ پس امریکا می داند که در ایران اکثریت بزرگ مدیران میانی و سطح بالای کشور نیز دستشان زیر ساطور ناتو و غرب است و بخواهند هم نمی توانند جز در چارچوب منافع آنها اقدام کنند.

این مدیران چگونه و به چه شکل و از کجا مدیر جمهوری اسلامی شده اند؟ از طریق سیاست خودی و غیرخودی، از طریق تفوق دادن چاپلوس ها و دروغگوها و دزدها، از طریق حاکمیت دادن به ارتجاع مذهبی، از طریق کنار زدن منتقدان نیک اندیش و کاردان و ... پس یک سیاست حکومتی هم وجود دارد که هدف آن تکیه بر ارتجاع مذهبی و الویت دادن به چاپلوس ها و دروغگوهاست که امکان اصلاح امور و مقابله با جریان رسانه ای، اقتصادی و سیاسی ناتو و غرب در ایران را نمی دهد. تا سیاست خودی و غیرخودی و سپردن امور بدست ارتجاع مذهبی سیاست رسمی حکومتی است آن جریان شیفته ناتو در ایران نیز اسوده است و اسبش را در افکار عمومی و اقتصاد و سیاست خواهد تازاند.

اگر همه این عوامل را که به شکل ساده شده ای بیان شد کنار همدیگر بگذاریم می بینیم راه توده شاهکار عجیبی نکرده اگر پیش بینی کرد که ایران حلقه ضعیف زنجیر است و از نظر غرب و ناتو بعد از جنگ نیابتی در اوکراین نوبت یک جنگ نیابتی در ایران است. این جنگ نیابتی برخلاف اوکراین مستقیما علیه روسیه نیست، بلکه برای بقای غرب و ایجاد گسستگی در جبهه شرق از طریق از هم پاشاندن ایران و کل خاورمیانه است. اکثریت رسانه ها، الیگارش ها و سرمایه داری تجاری و مدیران حکومتی در این جهت با یکدیگر همگام شده اند. تبدیل شدن اعتراض مسالمت آمیز به جنگ و شورش نیابتی نتیجه ناگزیر این جبهه گسترده داخلی ناتو در ایران است، جبهه ای که امکان هرگونه اصلاحات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی را منتفی کرده است. جریان سرمایه داری تجاری و الیگارش های ایرانی حلقه اصلی زنجیر اتصال جریان رسانه ای و مدیران حکومتی هستند. تا زمانی که در نخستین گام دست این جریان قطع نشود و سرنوشت و تکلیف اموال و کاخ ها و حساب های آنان در بانک های غرب روشن نشود، امیدی به امکان حرکت در جهت اصلاح وضع کنونی نمی توان داشت.

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 856  - 18 آبان 1401

                                اشتراک گذاری:

بازگشت