راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

 

به یاد آنکه

با زخمه برتارش

شور زندگی را

برپا می کرد

"رضا نافعی"

 

  

بزودی هشت سال از خاموشی محمد رضا لطفی خواهد گذشت. سیل رویدادها و حوادث تلخ چنان در میهن ما مهیب است و جاری که حتی یاد امثال لطفی را نیز با خود می برد. دریغم می آید که دراین آشفته بازار سیاست و کم هنری از او یاد نکنم و ماتم خود را تکرار.

درماتم مردی که بزرگ بود و سرامد، مردی که "بر این زمین عبث" نرفت. "آفرید و آفرید" انبوهی  در ناباوری از رفتن نامنتظر او، اندوه خود را مغموم، مبهوت، و خاموش در خود فروریختند و بسیاری نیز زبان بسخن گشودند، از جای خالی او گفتند و به جلوه های گوناگون هستی پربار او پرداختند، اما در   انبوه گفته ها در بارۀ او حفره ای بزرگ نیز بچشم  می خورد که به  سختی می توان آن را ناشی از بی توجهی و یا بی دانشی گویندگان و نویسندگان فرض کرد.  در توصیف  توانائی ها و  ویژگی ها ی دانش و روش او در موسیقی نیز بسیار گفته شد، اما آنچه در این میان تحسین مرا برانگیخت ایجاز سوگنامه  استاد شجریان بود با واژه های سنجیده، دقیق، گویا و کوتاه. او لطفی را " یار بی همتا" توصیف می کند. این که نقار هائی میان آن دو بوده نکته پوشیده ای نیست و حتی خود لطفی برخی از آنها را  بر کاغذ آورده و منتشر ساخته است. با این همه  شجریان او را در کنار خود "یار" می خواند، دقیق تر بگویم " یار بی همتا" می خواند. این توصیف "بی همتا " آن تحسینی نیست که سعدی آن را  "تحسین نادان"  می خواند. تحسین کسی است که  او خود نیز چون لطفی  "بی همتا" ست  و می داند از چه سخن می گوید. اوست که می خواهد بگوید "چه گوهر نازنینی از دست رفت". نکته دیگری  که در جمله ماقبل آخر سوگنامه شجریان آمده، این است: "همواره دلسوز طبقه کارآمد کم‌ درآمد بود". این آن نکته کوچکی نیست که بتوان آن را گمشده تلقی کرد، آین آن حفره عمیق در زندگینامه لطفی است که نمی بایست بر زبان آورده می شد. بقول هاملت: "همین باید تامل را بر انگیزد". اگر یوتیوب نبود چه بسا بسیاری نمی توانستند بدانند آن کس  که همراه با خواننده شعر بلند "از میان ریگ ها والماس ها" تار می نوازد محمد رضا لطفی است که با شور و قدرت اندیشمند بزرگ زحمتکشان ایران، احسان طبری را همراهی می کند. آن هم  نه تنها در یک جا، او در اجرای شعر "آنِ جاودان" نیز که احسان طبری در آن به  توصیف زندگی قهرمان ملی ایران خسرو روزبه پرداخته است نیز او را همراهی کرده است و از این  دست کارها باز هم هست که نمی بایست در باره آنها گفته و نوشته شود. مردم باید فراموش می کردند که سازنده آهنگ سرود پنجم حزب توده ایران محمد رضا لطفی بوده است. باید فراموش می کردند که لطفی عضو حزب توده ایران بوده است و در تظاهرات خیابانی آن حزب شرکت می کرده است. به  محمد علی عموئی، اسطوره وفاداری به زحمتکشان، که به او ارادت دیرین دارم، تلفن کردم و  پرسیدم: از محمد رضا لطفی  چیزی بیاد دارید؟ گفت چطور ندارم. در نخستین میتینگ بزرگ حزب که  پس از انقلاب در "پایانه خزانه" برپاشد، در پایان تظاهرات جمعیت مورد هجوم اوباش قرار گرفتند، آشوبی برپا شد و در این گیر و دار زنده یاد عباس حجری و من تنها مانده بودیم که دیدیم لطفی با اتومبیل بزرگش  خود را بما رسانید، از اتوموبیل پیاده شد، حجری و مرا سوار کرد و ما را به  دفتر حزب، در خیابان شانزده آذر رساند. سالها بعد او را در مجلس تولد یکی از رفقا  دوباره دیدم. پس از روبوسی و ابراز شادمانی از دیدار دوباره، از او پرسیدم  بیاد می آوری آن روز را که....گفت البته، چطور می توانم آن روز را فراموش کنم."

چند سال پس از سرکوب حزب توده ایران و ارتکاب فاجعه ملی، اعدام اکثر رهبران آن حزب و نسلی از سرمایه سیاسی مردم ایران، محمد رضا لطفی  به خارج رفت، به ایتالیا، آلمان، آمریکا و... بیاد دارم که در کنسرت کوچکی که بدون تدارک مفصل قبلی طی یکی دو روز با همکاری  دوستان و یاران در شهر  کلن  برای او  برپا شد از جمله این غزل سایه  را با آهنگی که برای آن ساخته بود خواند :

هوای روی تو دارم نمی گذارندم

 مگر به کوی تو این ابرها ببارندم

 مرا که مست توام این خمار خواهد کشت

 نگاه کن که به دست که می سپارندم

مگر در این شب دیر انتظار عاشق کش

به وعده های وصال تو زنده دارندم

پیام گویا بود .

آرزوی عدالت اجتماعی، آروزی عدالت برای "طبقه کارآمد کم‌درآمد" و اندوه دور ماندن از آرمان دیرین بشریت: عدالت اجتماعی بود که او را همچون دیگر حاضران در مجلس  از خانه و آشیانه آواره ساخته بود .

لطفی به آمریکا رفت و آنجا  به سلک درویشان درآمد و تا پایان عمر نیز  جامه درویشی را ترک نکرد. نه برای خالی کردن میدان، نه برای تسلیم شدن به "صاحبان زر و زور"، جامه  درویشی جامه اعتراض به "زبردستان زیر دست آزار" است که  در فرهنگ ایران سابقه کهن دارد  و به قیام مسلحانه  دراویش نیز انجامیده و بنام "جنبش سربداران" در تاریخ ثبت گشته است. وقتی حافظ می گوید:

ساقی به جام عدل بده باده تا گدا غیرت نیاورد که جهان پر بلا کند. اشاره اش به همین بی عدالتی  است  و آن  بلائی که  قیام "گدایان" برای  ستم سالاران در پی دارد .

به آذین نیز در کتاب " بر دریا کنار مثنوی" همین تصویر مقاومت  و سرکشی در برابر  خداوندان زر

و زور را از درویشی مولانا بدست می دهد.

  دو فیلم از شرکت او در کنسرت خانقاه نعمت الهی در یوتیوب بیادگار مانده است.

در آمریکا، "در آن شب دیر انتظار عاشق کش" بود که شاید برای نخستین بار آهنگی را که بر  غزل حافظ ساخته بود با صدای  زویا ثابت به اجرا در آورد   .

"گفتم غم تو دارم"، آیا این غم ،اندوه رؤیا های به خون کشیده شده او  و همرزمانش  نیست؟ و او به زبان حافظ به خود پاسخ می دهد "گفتا غمت سر آید". نه بخود تنها، به همه آنها که در این غم عمر و جوانی داده اند، پاسخ می دهد!

لطفی رفت اما امید های او برجا ست و هنوز  در دلهای  یاران و دوستدارانش  شعله ور. با عشق و حرمت به کسی که "بر این زمین عبث نرفت و عمری عاشقانه، آفرید و آفرید".

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 857  - 25 آبان 1401

                                اشتراک گذاری:

بازگشت