راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

اسرار فاش‌ نشدۀ
مرگ استالین
در اقامتگاه «بلیژنیایا»

یوری امیلیانوف
ترجمه: ا. م. شیری



پیشگفتار - حاکمان، مقامات دولتی، سیاستمداران، رهبران و فعالان احزاب سیاسی‌ یا روشنفکرانی که در کشور خود یا در هر کشور دیگر محل اقامت خود شاهد بی‌کاری و اجاره ‌نشینی، حتی بدتر از آن، فقر، گرسنگی، بی سرپناهی و خانه‌ بدوشی انسانها هستند، آن‌هایی که آزادی و برابر حقوقی زنان با مردان و حقوق بشر یکی از مهمترین دغدغه‌هایشان است و آنهایی که در کشورشان انسانها بر اساس جنسیت، نژاد و ملیت، رنگ پوست یا دین و مذهب، مقام و منصب، فقر و ثروت تقسیم بندی می‌شوند، بلحاظ اخلاقی نه تنها حق فحاشی و افتراگویی، حتی حق انتقاد هم به ایدئولوژی سوسیالیزم علمی و بنیانگذاران آن، به کنشگران و مبارزان آن، بویژه، به استالین ندارند. خوارداشت و هتک حرمت همان استالین که رهبری ایجاد نخستین جامعۀ سوسیالیستی تاریخ جهان را برعهده داشت؛ که در امپراطوری مستأصل و بطور کلی ویران شدۀ ‌روسیه در جنگ جهانی اول، ابرقدرت علمی، صنعتی، اقتصادی، سیاسی، نظامی و فرهنگی اتحاد شوروی را ساخت که تکیه‌ گاه صلح و امنیت جهانی بود؛ که بدون مشارکت اتحاد شوروی هیچ مشکل جهانی حل و فصل نمی‌شد؛ که در سخت ‌ترین شرایط اتحاد شوروی، برغم جنگهای ویرانگر داخلی با گاردهای سفید تحت حمایت همه جانبۀ ١۴ قدرت خارجی، در مجموع با گذشت ١٢ سال از انقلاب کبیر اکتبر ریشۀ بی‌کاری را خشکاند، به استالین، که با محافظ خودش به بحث می‌نشست، اوج وقاحت است.
پر واضح است که نشر چنین مطالبی به هیچوجه بمعنی دفاع از شخص استالین نیست. چه که کارها و آثار ماندگار او یک حقیقت مسلم است و بی‌نیاز از دفاع. بلکه، در واقعیت امر و در اصل به معنی پرتوافکنی، البته در هر حد توان، به جهان‌بینی و ایدئولوژی رهایی‌بخش طبقۀ کارگر و تاریخ نخستین تجربۀ عملی آن تحت رهبری استالین است، که همواره مورد تهاجم عصبی نظریه‌ پردازان بورژوازی و همۀ انواع نیروهای ارتجاعی جهان تحت بهانه‌ها و عناوین جعلی، از جمله، با عنوان نابخردانۀ استالین‌ستیزی قرار گرفته و می‌گیرد.
***
در مدت ۶٣ سالی که از مرگ استالین سپری می‌شود، مورخان، محققان، مؤلفان و نویسندگان سناریوهای تلویزیونی هیچگاه حوادث روزهای ٢٨ فوریه تا ۵ مارس ١٩۵٣ در اقامتگاه استالین را مورد توجه قرار نداده‌اند. مسئله عبارت از این است که حتی قبل از تشییع جنازۀ استالین شبهاتی در توضیحات رسمی در مورد بیماری او بوجود آمد. سوتلانا آلیلویوا در مقالۀ خود متذکر می‌شود که هنگام احتضار استالین در اقامتگاه، واسیلی، پسر مست او حضور داشت که با داد و فریاد رهبران اتحاد شوروی حاضر در آنجا را به «قتل پدر متهم کرد». واسیلی بعدها یادآور شد هنگامی که در کنار تابوت پدر در تالار ستون‌ها ایستاده بود، در میان کسانی که برای وداع با استالین آمده بودند، یک بانوی پیر حضور داشت، که بر علیه رهبران کشور که بعنوان گارد تشریفات در کنار تابوت استالین ایستاده بودند، اتهام مشابهی را تکرار نمود. گذشته از تخیلات واسیلی مست، صحبت مادرم در بازگشت از مرکز مسکو پس از تلاش ناموفق برای ورود به تالار ستون‌ها، از احتمال صحت وقوع این رخداد گواهی می‌دهد. در اتوبوس برقی انباشته از مسافر که او سوار بر آن به خانه بازگشت، ناگهان مردی با صدای بلند بعضی دشمنان را متهم کرد و گفت که آنها «استالین را کشتند و حالا در خفا شادمانی می‌کنند».
اقدام برای قتل استالین بارها در فیلم‌های تلویزیونی توصیف شده است. در یکی از آنها سوسلوف سعی می‌کند شکلات مسموم به استالین بدهد. کتابی انتشار یافت که در آن گفته می‌شود در جایی یک بطری آب‌معدنی نگهداری می‌شد که استالین قبل از شروع درد مرگبار خود از آن نوشید. مؤلف کتاب متذکر می‌شود، که در دیوارۀ بطری آثار زهر وجود داشت. شایعاتی در این خصوص پخش گردید، که کلمنت گاتولاد، رئیس جمهور چکوسلاواکی که در آن روزها بنحوی در مسکو حضور داشت، زمانی به اقامتگاه استالین رفت که او بی‌هوش افتاده بود. هنگامی که گاتولاد به او نزدیک شد، لکه‌های خون در روی لبان استالین مشاهد کرد. گاتولاد با دستمال جیب‌اش لب‌های او را تمیز کرد و دستمال را به جیب‌اش گذاشت. معلوم است، که گاتولاد به بیماری ریوی مبتلا شد و پس از بازگشت به پراگ ناگهان در اثر حملۀ قلبی درگذشت.
شایعات و روایات در بارۀ قتل استالین مولود شواهد واقعی در مورد چگونگی بیماری و مرگ مرموز او بود. در مدت چند ساعت که استالین در کف اتاق کار خودش بی‌هوش افتاده بود، هیچیک از تعداد زیاد نگهبانان (بنوشتۀ اولگ خلونیوک در کتاب «استالین، سرگذشت یک رهبر»، ٣۵۵ نفر بودند) چرا سعی نکردند روشن نمایند چه اتفاقی برای کسی افتاده است که همۀ آن افراد مسئول حفاظت از جان و امنیت او بودند؟ علاوه بر آن، واضح بود، که در آن روز، اول مارس، قرار بود به افتخار رهبران کشور و فرزندان استالین ضیافت شام برگزار شود. آنها به کرّات به اقامتگاه زنگ زدند و بیدار شدن استالین را از خواب جویا شدند، اما هر بار فقط یک جواب گرفتند: «هیچ خبری نیست». باز هم سؤال پیش می‌آید: چرا در میان کارکنان اقامتگاه (بنا به نوشته اولگ خولنیوک، ٧٣ نفر) یک نفر پزشک یا حتی یک نفر قادر به ارائه کمک‌های پزشکی وجود نداشت؟ بالآخره، شگفت‌آور است، چرا حتی پس از آنکه نگهبان استالین را روی کف اتاق بی‌هوش یافت تا آمدن پزشکان به بالای سر او بیش از ١٠ ساعت طول کشید؟
با این حال، به این و سایر پرسشهای حیرت‌انگیز می‌بایست پاسخ‌هایی برای اثبات این داده می‌شد که همۀ اتفاقات عجیب حاصل برقراری مقررات اکید توسط استالین بوده، و به تبع آن، خود او هم مسئول مرگ خودش شناخته شود. چیز عجیبی نیست، اما پاسخ‌های بی‌خردانه و فاقد منطق برای بخش قابل ملاحظه‌ایی از افکار اجتماعی کشور ما و همۀ جهان قانع‌کننده بنظر می‌رسند. این واقعیت منتفی نیست، که در جهان انسان‌های زیادی وجود دارند که با پیروی از الهیات کوینیتوس ترتولیانوس اعتراف می‌کنند که: «چون احمقانه است، باور می‌کنم».
نگهبانان کجا بودند؟
در توضیح اینکه، چرا نگهبانان به استالین سر نزدند، خلونیوک نوشت: «از وارد شدن به اتاق استالین می‌ترسیدند». این توجیه یکی از ابداعات خلونیوک نیست، بلکه آن در سال ١٩۵٣ قبل از تولد این فارغ‌التحصیل دانشکدۀ تربیت معلم وینیتسا پدید آمد. واقعا هم خلونیوک اذعان می‌کند که نگهبانان «به استالین عادت کرده بودند و استالینِ از تنهایی به آنها (کارکنان جایگزین خانواده او شده بودند). گاهی اوقات استالین همراه با کارکنان اقامتگاه در باغ کار می‌کرد، روی اجاق کباب می‌پخت. برای معالجۀ بیماری کمرش، گاهی به آشپزخانه می‌رفت و روی بخاری روسی دراز می‌کشید». اما برغم این اعترافات، خلونیوک می‌نویسد: «استالین اطرافیان خود را در شرایط ترس و انضباط سخت نگه می‌داشت». به این سبب، نگهبانان می‌ترسیدند و هر چند که مدت زیادی از زمان معقول بیداری استالین در اول ماه مارس می‌گذشت، به او سر نزدند.
برخلاف این، نیروهای امنیتی و مسئولان خدماتی اقامتگاه استالین انسان‌های مرعوب شده‌ای نبودند. آ. رئبین، که مدت طولانی در گارد محافظ استالین خدمت می‌کرد، در بارۀ او‌ می‌نویسد: «از آدم چاپلوس بدش می‌آمد. من با آگاهی به طبیعت او، بارها با وی وارد بحث شدم. بعضی وقت‌ها استالین به فکر فرومی‌رفت و می‌گفت: احتمال دارد حق با شما باشد. من فکر می‌کنم». آن افرادی هم که عصر روز اول مارس استالین را از غذاخوری کوچک به تالار بزرگ اقامتگاه آوردند، انسانهای وحشت‌زده و مرعوب نبودند (م. بوتوسووا، و. توکوف، م. استراستین، پ. لازگاچف) ((М. Бутусова, В. Туков, М. Старостин, П. Лозгачев)). خانم خانه‌دار، ماترنا بوتوسووا به سبب خودداری استالین از پوشیدن کفش تازه بجای کفش کهنه‌ای که به آن عادت کرده بود، همیشه با رهبر بحث می‌کرد. هنگامی که و. توکوف، سرهنگ محافظ، وجود تپانچه در جیب مخفی شنل رئیس خود را قبل از حرکت در داخل ماشین بدقت وارسی می‌کرد و سپس، در صندلی جلو می‌نشست و بلافاصله بخواب می‌رفت، استالین صبورانه تحمل می‌کرد. (فقط یک بار استالین به همسفر خود در داخل ماشین به آرامی گفت: «معلوم نیست، کی محافظ کیست؟» پس از آن که معلوم شد توکوف بدلیل بیماری سخت دخترش و زندگی با خانواده در یک اتاق باندازه کافی نمی‌خوابد، برای اسکان توکوف در منزل جداگانه چاره اندیشید. استراستین هم یک بار هنگامی که استالین بعد از یک ضیافت طولانی تصمیم گرفت در سرمای شدید شب در پارک قدم بزند، بی‌ملاحظه از دستور او سرپیچی کرد. سرهنگ دوم م. استراستین ابتدا وانمود کرد، که نمی‌تواند در را باز کند، اما سپس، بدون ترس از توبیخ توسط فرمانده، به صراحت اظهار داشت که به ساکن اقامتگاه اجازۀ خروج نمی‌دهد. با این حال، فردای همان شب استالین از استراستین خواست حادثۀ دیشب را فراموش کند. زیرا متوجه شده بود که نگهبان بدلیل نگرانی از سلامتی او این کار را کرده است. این واقعیت نیز که لازگاچف بعد از ورود به داخل غذاخوری کوچک در عصر روز اول مارساز ترس فلج نشد، گواه آن است.
روایت‌ها در خصوص ارعاب نگهبانان با کتاب «اقامتگاه بلیژنیایای استالین. تجربۀ راهنمای تاریخی»، تألیف س. دویاتوف، آ. شفوف و یو. یورییف نیز که در همین اواخر انتشار یافت، تناقض دارند. چند روز پیش از اول مارس استالین به حمام رفت و یک ساعت در آنجا ماند. از داخل حمام صدایی شنیده نشد. نگهبانان به ژنرال ن. پ. نویک، فرمانده بلافصل خود اطلاع دادند. او نیز حادثه را به س. ل. ایگناتیف، وزیر امنیت ملی اتحاد شوروی که پس از عزل ن. س. ولاسیک، از ٢٩ ماه مه ١٩۵٢ مسئولیت تأمین امنیت استالین را بعهده داشت، گزارش داد. ایگناتیف خبر دریافتی از اقامتگاه را به اطلاع مالنکوف رساند. با این حال، نویک به اقامتگاه رفت و دستور داد در حمام را بشکنند. همینکه نگهبانان مسلح به ابزار لازم به در حمام نزدیک شدند، در بطور غیرمنتظره باز شد. استالین خواب‌آلود در آستانۀ در ظاهر شد. «صبح بخیر!»- نگهبانان نفس راحتی کشیدند. استالین در پاسخ سر تکان داد. سپس معلوم شد که او روی نیمکت اتاق استراحت بخواب رفته است. هیچ شواهدی وجود ندارد، که استالین از اقدام مسئولین امنیتی نارضایتی کرده باشد. واضح است که او اقدام مسئولان امنیتی برای ورود به حمام را به معنی نگرانی آنها از سلامتی خودش درک می‌کرد.
چه تغییری در اول مارس بوجود آمد؟
پس از آن که استالین از خواب بیدار نشد، بر اساس خاطرات آنها، همانطور که او آن روز در خروج از حمام تأخیر کرد، اظهار نگرانی نمودند. اما اول مارس آنها برای وارد شدن به محل حضور فرد تحت‌الحفظ خود در مدت چند ساعت سعی نکردند. در حالیکه این بار بدون ‌نیاز به شکستن در، بسادگی می‌توانستند آن را باز کنند. اما نگهبانان به هر دلیلی چنین نکردند. می‌توان فرض کرد، که از انجام این کار منع شده بودند. حتی اگر نگهبانان به استالین وفادار نبوده باشند، مهمتر از هر چیز، آنها مأموران سازمان منظمی بودند که در آن دستورات صادره بطور اکید اجرا می‌شد. فقط ستوان امنیت ملی، و. استامین، مأمور این ساختار نظامی که همه والچکا صدایش می‌کردند، بدلیل رابطۀ خاص خود با استالین، می‌توانست از هر دستوری سرپیچی نماید. نکتۀ قابل تأمل این است، که والچکا آن روز در اقامتگاه حضور نداشت.
قدر مسلم این است که استالین پس از صرف غذا با چهار نفر از اعضای هیأت دبیران کمیته مرکزی، ساعت پنج صبح به اتاق خواب رفت و نگهبانان به دستور رئیس نگهبانی خروجی، ای. و. خروستالیوف (Хрусталёв, Иван Васильевич)عمل کردند. این دستور در سالهای ١٩٨٠ علنی شد و عبارت از آن بود که نگهبانان برای اینکه مزاحم استالین نشوند، می‌بایست بخوابند. اما آیا دستور خروستالیوف فقط عبارت از این بود؟ سخنان خروستالیوف می‌توانست ذهنیت مردم را در مدت سه و نیم دهه تغییر دهد. خود خروستالیوف هم نمی‌توانست به تاریخ‌نگاران کمک نماید. زیرا بعد از مرگ استالین، نیروهای وزارت کشور این نگهبان را بازداشت کردند. او بعد از چند روز آزاد شد، اما این مرد تنومند تقریبا بلافاصله بعد از آزادی در اثر حملۀ قلبی درگذشت و اصل دستوری که خروستالیوف به زیردستان خود داده بود، بعنوان یک راز سر به مُهر پوشیده ماند.
یک نکته دیگر نیز مکتوم مانده است. نگهبانان می‌دانستند که استالین در حدود ساعت پنج صبح خوابید. آنها تصور می‌کردند که او در حوالی ظهر بیدار خواهد شد. بر حسب آنکه زمان گذشت و استالین از غذاخوری کوچک بیرون نیامد، نگرانی آن‌ها شدت گرفت. در این حال، ساعت ١٨ و ٣٠ دقیقه در پنجره غذاخوری کوچک روشنایی مشاهده شد. اول مارس در این ساعت در مسکو و منطقۀ مسکو خورشید غروب می کند. نگهبانان با این تصور که استالین مدتها نخوابیده، و، این دفعه هم بروال برخی وقتها، خودش برای تهیه غذا چراغ را روشن کرده است، آرامش یافتند. با این وضع، باز هم معلوم نیست که چرا او برغم آگاهی به گذشت وقت غذا بیرون نیامد. در هر حال، آنها در ساعت ٢٢ و ٣٠ دقیقه در را باز کردند و دیدند که او روی کف اتاق افتاده و شب‌چراغ در روی پاتختی روشن است. چه کسی چراغ را روشن کرده بود؟ اگر استالین روشن کرده باشد، در این صورت می‌توان گفت که او ساعت ١٨ و ٣٠ دقیقه از هوش رفته است. آیا احتمال دارد که چراغ را کس دیگری بمنظور فریب نگهبانان و ممانعت از ورود آنها به اتاق روشن کرده باشد؟

تلگرام راه توده:
https://telegram.me/rahetudeh



 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 848  - 16 شهریور 1401

                                اشتراک گذاری:

بازگشت