راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

3 رویدادی که

ج. اسلامی را

 از انقلاب جدا کرد

  

امسال نیز، سالگرد 7 تیر(انفجار حزب جمهوری اسلامی) و متعاقب آنفجار نخست وزیری مانند هر سال دیگر برگزار شد و انواع اظهار نظرها و مصاحبه ها و سخنرانی ها دراین زمینه انتشار یافت.

در هیچیک از سخنرانی ها و اظهار نظرها، واقعیات پیش و پس از این دو انفجار گفته نشد تا نسل پس از انقلاب بداند چه شد و چه گذشت! تفسیرهای یکسویه کارپایه سخنرانی ها و اظهار نظرها بود.

اعلام قیام مسلحانه از جانب سازمان مجاهدین خلق در آخرین روز خرداد سال 1360، از جمله چند رویداد مهم سالهای اولیه پس از انقلاب 57 و برپائی جمهوری اسلامی است. همچنان که جنگ در کردستان و حمله ارتش عراق به ایران دو رویداد دیگر مهم این سالها به حساب می آیند. این رویدادها بصورت مکمل یکدیگر مسیر انقلاب و جمهوری اسلامی را تغییر دادند و یا بهتر است بگوئیم مسیر جمهوری اسلامی را از انقلاب جدا کرد.

سازمانی که در ابتدای انقلاب و تاسیس جمهوری اسلامی سیاست حمایت از رهبری آیت الله خمینی را اتخاذ کرده بود، اما در عین حال و از همان ابتدا با سیاست نفوذ در ارگان های مختلف و از جمله حزب جمهوری اسلامی و نهاد نخست وزیری، سازمان دادن صدها خانه تیمی و آموزش نظامی به اعضای جوان و حتی نوجوان خود، حفظ سلاح هائی که در جریان انقلاب بدست آورده بود و انواع نشانه های دیگر، آماده چنین قیامی می شد. اعلام جنگ مسلحانه آنها با جمهوری اسلامی، در پایان خرداد سال 1360 و در حالیکه نفوذ کلام آیت الله خمینی روی توده مردم ایران نفوذی بی نظیر در طول تاریخ ایران بود، در حد اعلام خودکشی بود. و چنین نیز شد. انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و  کشته شدن آیت الله بهشتی و محمد منتظری و دهها کادر دولتی و حکومتی و نماینده مجلس در انفجار دفتر مرکزی این حزب در خیابان سرچشمه تهران و بدنبال آن، انفجار دفتر نخست وزیری در روز 8 شهریور 60 و کشته شدن حجت الاسلام نواندیش، محمد جواد باهنر نخست وزیر و محمد علی رجائی رئیس جمهور وقت، فرصتی طلائی شد برای مرتجعین مذهبی که در کمین این لحظه برای جدائی مسیر جمهوری اسلامی از مسیر انقلاب بودند. موج بزرگ اعدام های کور جوانان و نوجوانان مجاهدی که دستگیر می شدند در اوین راه افتاد. اوین پایتخت اسدالله لاجوردی عضو رهبری موتلفه اسلامی بود. از آنسو نیز، موج ترورهای کور مجاهدین خلق منجر به حذف روحانیون با سابقه و صاحب نفوذ و در خط آیت الله خمینی شد. بدین ترتیب انحراف انقلاب 57 از مسیر واقعی اش را که با جنگ کردستان و گنبد (چپ روهای غیر مذهبی) و حمله ارتش صدام حسین به ایران آغاز شده بود، با این ماجراجوئی مجاهدین کامل شد.

مجاهدین خلق باز هم می توانند به سکوت خود در باره اعلام قیام مسلحانه و انفجارها و ترورها ادامه بدهند. همچنان که عاملین اعدام ها و جنایات در زندان های دهه 60 می توانند به سکوت خود ادامه بدهند. سازمان مجاهدین می تواند عده ای را که در سال های مهاجرت دور خود جمع کرده در بی خبری از واقعیات پشت سر مانده نگهدارد، همچنان که حاکمیت می تواند مشتی بسیجی که تازه پشت لبشان سبز شده را در بی خبری از عمق حوادث و رویدادهای پس از انقلاب نگهدارد، اما تاریخ سکوت نخواهد کرد و مهر خود را بر پیشانی واقعیات خواهد کوبید.

به ندرت نسل جوان امروز میداند و یا حداقل پیگیرانه دنبال کرده باشد که در آن سالهای ابتدای تاسیس جمهوری اسلامی چه گذشت. و به همین دلیل نیز، اغلب، اظهار نظرهائی احساساتی و توام با نفرت از جمهوری اسلامی کنونی را تبدیل به نظرات سیاسی خود کرده اند. نظرات کم عمق و بی ریشه روی شبکه های اجتماعی موج می زند. این نوع اظهار نظرها ناشی از بی اطلاعی و نداشتن تصویری درست از گذشته و حال است.

سازمان مجاهدین خلق روز 28 خرداد بیانیه اعلام قیام مسلحانه را منتشر کرد و روز 30 خرداد 1360 میلیشیای (سازمان مسلح) جوان و نوجوان خود را از خانه های تیمی به خیابان های مرکزی تهران و برخی شهرستانها آوردند.

مرکز این تظاهرات در تهران، خیابان انقلاب و خیابانهای فرعی آن بود. کسانی که درآن روز در این خیابان شاهد این تظاهرات و مقابله افراد مسلح کمیته ها با آنها بودند به نسبت آنها که این نوشته را می خوانند و یا حتی روزنامه های وقت را ورق می زنند درک ملموس تری از این واقعه دارند. هزاران نوجوان با اسپری فلفل و پنجه بُکس و میل گردهای آهنی در زیر کاپشن هایشان به خیابان انقلاب اعزام شده بودند تا قیام مسلحانه کنند و در برابر آنها، هزاران کمیته چی مسلح به نارنجک و مسلسل کلاشنیکف و اسپری خردل صف آرائی کرده بودند. دستگیر شدگان دختر و پسر را گروه گروه با "ون" های کمیته به زندان اوین منتقل می کردند و از همان شب، لاجوردی اعدام های دسته جمعی را شروع کرد و تا صبح روز بعد، صدای رگبار تیرباران از اوین بلند بود.

کسانی که صحنه های سرکوب خونین مردم معترض به کودتای انتخاباتی سال 88 و دو شورش دیماه 96 و آبان 98 را به چشم دیده اند، ملموس تر می توانند آن صحنه های 30 خرداد 1360 در خیابان انقلاب را درک کنند.

با این تفاوت که اگر در آن باصطلاح قیام مسلحانه طرف مقابل چاقو و میل گرد و اسپری فلفل همراه داشت و فرماندهانی مسلح در میانشان بودند، تظاهرات مردم علیه کودتای انتخاباتی 88 و دو شورش 96 و 98 مردم هیچ وسیله ای، حتی برای دفاع از خود نیز همراه نداشتند، چه رسد به این که وسیله ای برای تهاجم همراه داشته باشند.

بی شک بخشی از تاریخ تحلیلی جمهوری اسلامی به این رویداد خواهد پرداخت. همچنان که به جنگ کردستان و جنگ ایران و عراق. از دل این سه حادثه یورش به مطبوعات و جلوگیری از فعالیت احزاب سیاسی اگر نگوئیم آغاز شد، لااقل می توان گفت شدت گرفت و مسیر سرازیری را پیمود و تا امروز این مسیر ادامه دارد. پس از کشتاری که در انفجار حزب جمهوری اسلامی و دفتر نخست وزیری روی داد، آیت الله های صاحب نام و دارای اعتبار مذهبی که یاران آیت الله خمینی بودند ترور شدند و حلقه محاصره آیت الله منتظری تنگتر و تنگتر شد. او ترور نشد، اما دست های توطئه گر در درون حاکمیت توانستند او را ترور سیاسی کنند و در ادامه آن نوبت به روحانیونی نظیر آیت الله طاهری امام جمعه اصفهان و آیت الله صانعی و دیگران رسید. کودتای 88 ادامه این مسیر بود و آنها که در آن کودتا زندانی و حبس خانگی شدند، یاران و همراهان همانهائی بودند که در انفجار حزب جمهوری اسلامی و دفتر نخست وزیری کشته شدند.

(مسعود رجوی رهبر سازمان مجاهدین خلق پس از انقلاب 57 بود که از محل زندگی و سرنوشت او هیچ اطلاعی منتشر نمی شود و این یگانه عکسی منتسب به اوست که ظاهرا در یک آسایشگاه و یا بیمارستان از وی گرفته شده است. او اکنون اگر زنده باشد در مرز 80 سالگی باید باشد.)

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 849  - 23 شهریور 1401

                                اشتراک گذاری:

بازگشت