راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

43 سال

فراز و فرود

در میهن ما

  

سال های پس از انقلاب 1357تا 1400 را باید از آن سال هایی دانست كه در تاریخ كشورها همچون دوران "بینابینی"، (حلقه ای در فاصله گذشته و آینده) از آنها یاد می شود. دوران های تاریخی كه از یكسو نتیجه دوران پیشین خود هستند و از سوی دیگر تدارك دوران پسین.

در اینگونه دوران ها دری بر روی گذشته بسته می شود و در همانحال دری دیگر بر روی آینده باز می شود. دوران پس از  انقلاب 57 تا انتخابات 1400بواقع چنین سال هایی در تاریخ 43 سال اخیر كشور ما بود. این سال ها از یكسو نتیجه و پایان دوران انقلابی پیشین بود و تجربیات و دستاوردها و شكست ها و پیروزی های آن دوران را در خود جمع كرده بود و از سوی دیگر همه آنچه در این سال ها می گذشت تدارك و نطفه بستن و رفتن به استقبال امروز بود.

راه توده چنین دوره ای را نه تنها دنبال می کند، بلکه در سیاست تبلیغی و ترویجی خود پیوسته آن را ورق می زند. دورانی را ورق می زند که برای جامعه ایران و برای حزب توده ایران نیز تجربه اندوز بود.

سیاست راه توده در این دوران انطباق خود با تحولات در حال زایش در جامعه ایران بود كه باید راه و مسیر و مشی توده ای ها را برای این دوران نوین پایه ریزی می کرد. مسئله دقیقا آن بود كه این مشی نوین، منطبق با این دوران نوین را چگونه باید پایه گذاشت. صفحات نشریات اپوزیسیون خارج از كشور ایران در این دوران نشان می دهد كه در مواجهه با این شرایط و نیازهای آن، در تحلیل اوضاع و تعیین خط مشی سیاسی دو درك و دو دیدگاه روبروی هم قرار می گرفت. یك درك كه انسجام خط مشی سیاسی را در انطباق آن با جنبش و حركت جامعه جستجو می كرد و آن را برخاسته از مشی تاریخی حزب توده ایران میدانستیم و میدانیم و دركی دیگر كه این انسجام را در پیوند و هماهنگی میان یك سلسله حوادث میدید نه در پیوند با عمق تحولات در جامعه و به همین دلیل نیز با هر حادثه دچار نوسان شد.

اكثریت نیروهای اپوزیسیون خارج از كشور ایران با این شیوه دوم به مواجهه با این دوران رفتند. آنان نتوانستند، یا دقیق تر بگوییم نخواستند خط مشی سیاسی خود را از درون حركت جامعه ایران تعیین كنند. در واقع اپوزیسیون خارج از كشور از رابطه منطقی میان زندان، شكنجه، اعدام، تقابل سكولاریسم و مذهب، اختیارات ولایت فقیه، قانون اساسی جمهوری اسلامی، شورای نگهبان، نظارت استصوابی، انتخابات فرمایشی و مشابه آنها نتیجه گیری سیاسی می كرد و از آن برای خود خط مشی تعیین می كرد. مثلا خود به این نتیجه می رسید که تقابل اصلی جامعه تقابل سكولاریسم با مذهب است، نتیجه منطقی اینكه جمهوری اسلامی یا رژیم ولایت فقیه باید بركنار شود، نتیجه منطقی بعدی اینكه اصلاحات در چارچوب جمهوری اسلامی یا ولایت فقیه ممكن نیست، نتیجه سیاسی مشخصی كه حاصل كنار هم گذاشتن این منطق بود تحریم انتخابات یا هر نیرویی بود كه برای اصلاح در درون كشور مبارزه می كرد. در اینجا درك از مفاهیمی نظیر "رژیم" ولایت فقیه، یا "نظام" جمهوری اسلامی، سكولاریسم، مذهب و غیره نقش عمده را در نتیجه گیری ها پیدا می کرد. اینگونه تعیین خط مشی البته تنها در ذهن آن كسانی كه این مفاهیم را كنار هم می چیدند دارای انسجام بود ولی با جنبش جامعه هیچ تناسبی نداشت، چرا كه جنبش اعتراضی و اصلاحی، همه این مفاهیم را نسبی و سراپا تابع تناسب قوا در جامعه و بازتاب آن در درون حاکمیت می دید.

مطابق این مشی شركت یا عدم شركت در انتخابات براساس تناسب قوا، جنبش مردم، ماهیت نامزدها، شرایط اجتماعی و سیاسی تعیین نشد بلكه براساس نتیجه گیری از اصول و مفاهیمی نظیر ضرورت سرنگونی جمهوری اسلامی، نقش ولایت فقیه، نبود آزادی نامزد شدن، نظارت استصوابی و مشابه اینگونه مفاهیم تعیین شد، مفاهیمی كه طرفداران آن دركی ثابت و تغییرناپذیر دارند و آنها را تابع جنبش مردم و جامعه و تناسب قوا نمی دانند.

ما به این شیوه اشاره كردیم. هم از این جهت كه تمایز آن با شیوه راه توده دقیق تر دانسته شود و هم از این جهت كه بنظر ما، این شیوه محدود به این یا آن سازمان سیاسی نیست زیرا تقریبا تمام اپوزیسیون خارج از كشور را، در دوران پس از انقلاب تا اکنون، با شدت كمتر یا بیشتر در بر می گیرد. با در ذهن داشتن این شیوه، تمایز راه توده بیشتر برای خواننده آشكار می شود. در مورد این تمایز جا برای سخن گفتن بسیار است. آنچه اكنون می توان گفت آنست كه برای راه توده، سال های 58 و بویژه دهه 1360 تا اکنون دوران ارزیابی گذشته، درك وضعیت نوین، جستجو، زیر سئوال بردن یقین های حاكم، و رسیدن به یك خط مشی بود كه انسجام آن نه حاصل رابطه ای در ذهن ما، بلكه حاصل هماهنگی میان ذهن ما با جنبش و تحول جامعه باشد.

اپوزیسیون جمهوری اسلامی (بویژه در مهاجرت) در همین دوران دشوار برای درک اوضاع ایران، در اسناد، تحلیل ها و حتی مقالات و اظهار نظرهای شخصی، از سقوط جمهوری اسلامی و در انداختن "طرح نو" گفتند و نوشتند. پایه و زیر بنای تحلیلی، که به این نتیجه گیری ختم می شد، همانا اوضاع اقتصادی – سیاسی- فرهنگی ایران و ماجراجویی های حکومت، خشونت های حکومتی ، تخیلات ارتجاعی حاکم، بی اطلاعی ها و کج فهمی های رژیم از جهان معاصر و روندهای اجتماعی بود.

در تمام این دوران آمار و ارقام مربوط به اوضاع اقتصادی کشور را در هر نشریه فارسی زبان می شد یافت (حتی در نشریات روزانه و ماهانه داخل کشور دقیق تر و تازه تر از مطبوعات منتشره در مهاجرت) و در باره اوضاع سیاسی – فرهنگی نیز تصور نمی کنیم کسی- نه در داخل و نه در خارج از کشور- از آن بی اطلاع باشد.

بنابراین، بحث بر سر میزان اطلاعات و آگاهی اپوزیسیون و یا در واقع "صغرا"ی استدلال آنها نیست. بلکه گفتگو برسر مرزهای مغشوش، نتیجه گیری و یا "کبرا"ی ثابتی از داده های آماری و مشاهدات جاری است.

این مرزها گاه آن چنان مغشوش اند، که شنونده و یا خواننده بسیاری از دیدگاه ها و تحلیل های اپوزیسیون – بویژه اپوزیسیون مهاجر- نمی داند، که سرانجام باید روی صندلی "تاج نشان" بنشیند، یا روی "منبر" واژگون شده، جائی برای نشستن پیدا کند!

چه چیز بد است و باید برود و چه چیز، بالقوه دارای ظرفیت های مثبت است و باید بماند؟ و سرانجام، مرزهای سرنگونی و جابجائی در میهن ما در کجا قرار دارند؟

به نظر می رسد، که در برخی از سازمان ها و احزاب اپوزیسیون این مغشوش نویسی و مغشوش گوئی، نه تنها از تفکر فرصت طلبانه و نشستن در کمین حوادث بر می خیزد، بلکه بر آشفته اندیشی و خام خیالی ناشی از دوری از جامعه نیز متکی است. در این زمینه می توان شاهد مثال را از نشریات گوناگون آورد؛ حتی نشریاتی، که سال ها مدعی پیشآهنگی خلق را داشته اند و سوار بر اسب سرخ در میدان عدالت اجتماعی و مبارزه علیه امپریالیسم می تاختند، اما یکباره سمند تیزپایشان در مرداب فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم فرو رفت و برای رهائی، به هر ریسمانی چنگ انداختند.

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 849  - 23 شهریور 1401

                                اشتراک گذاری:

بازگشت