سرمقاله 876خیال تکرار ناممکن انقلاب 57 در ایران امروز! |
هم در میان بخشی از مردم ایران و هم در اپوزیسیون و رسانه های ایرانی خارج کشور فکر یک انقلاب و تغییر رژیم در ایران گسترده است. اندیشه ای که مشابه آن در کشورهای دیگر تقریبا وجود ندارد یا بندرت دیده می شود. کمتر کشوری در دنیاست که مردم آن گمان کنند یا معتقد باشند که حکومت آن موقتی و رفتنی است. از همان آغاز انقلاب ۵۷ این تصور توسط رادیوهای فارسی زبانی که بختیار در عراق راه اندازی کرده بود و بتدریج رسانه های خارجی و بعدها تلویزیون های طرفدار بازگشت سلطنت به ایران پخش می شد که حکومت بزودی سرنگون می شود. این ادعا تا به امروز ادامه داشته و به شکل یک روند تناوبی امید به سرنگونی و بدنبال آن موج ناامیدی و فرار مغزها و سرمایه ها از کشور درامده است. یک دلیل وجود این همه شبکه تلویزیونی و رسانه در خارج کشور که سرنگونی جمهوری اسلامی را وعده می دهند و تبلیغ می کنند وجود همین فکر در خود جامعه است. در هیچ کشور دیگری اعم از دموکراتیک و غیردموکراتیک چنین چیزی دیده نمی شود. هیچ شبکه یا رسانه ای وجود ندارد که مثلا وعده سرنگونی رژیم ترکیه یا مصر یا امارات یا هند را به مردم آن کشورها بدهد. در اروپا و در آمریکای لاتین و در آسیا نیز وضع به همین شکل است. ما تقریبا کشوری را در جهان نمی شناسیم که بخشی از مردم آن نشسته باشند با این فکر که این رژیم موقتی است و بزودی می رود و هیچکس از خود سوال نکند که چرا؟، چگونه؟ و به کجا؟ اگر بحث بر سر فقر است که مردم ایران از مردم هندوستان و پاکستان فقیرتر نیستند و مشکلات اقتصادی آنها از لبنان که در روز دو ساعت آب و برق دارد بیشتر نیست. چرا در لبنان و پاکستان و هندوستان کسی گمان نمی کند که حکومت آن موقتی است و بزودی می رود؟ یک دلیل گستردگی این گمان در بخشی از جامعه، تجربه انقلاب ۵۷ است. الگوی انقلاب ۵۷ همچنان در ذهن و حافظه مردم ایران حاکم است. براساس این الگو مردم می آیند و مدتی در خیابان تظاهرات می کنند و رژیم تضعیف شده و سرنگون می شود. امید به حمایت های خارجی برآمده از تضادهایی که جمهوری اسلامی با سیاست های جهانی دارد به کمک این الگو می آید و تصور سرنگونی را تسریع می کند. این توهمات نوبتی در سه دهه اخیر تا جایی پیش رفت که نزدیک به ۲۰ سال پیش کلاهبرداری بنام "هخا" وعده داد که به ایران می آید و قیام خود را از میدان آزادی آغاز و جمهوری اسلامی را سرنگون می کند و عده ای به استقبال او رفته بودند! آنچه در این میان به آن توجه نمی شود آن است که هیچ انقلابی در تاریخ تکرار نشده است و انقلاب ۵۷ هم هرگز تکرار نخواهد شد. کوشش هایی که برای تکرار انقلاب 57 یا صدور آن انجام شد همواره شکست خورده است. مانند تلاش "چه گوارا" برای تکرار انقلاب کوبا در بولیوی که به فاجعه مرگ دردناک او انجامید. یا تلاش ایران برای صدور انقلاب ۵۷ به منطقه. یا حتی امیدهای کوتاه مدت لنین به تکرار انقلاب روسیه در اروپا با وجود پیروزی موقت آن در مجارستان یا آلمان. انقلاب ها در تاریخ پدیده هایی استثنایی هستند و به همین دلیل لنین معتقد بود که در برابر طبقه حاکمه شرایط غیرقابل مدیریت وجود ندارد. اگر حکومتی می رود برآمده از یک وضعیت استثنایی و اشتباهات خود اوست که تازه این رفتن رژیم هنوز به معنای تغییر طبقه حاکم نیست. الگوی تغییر رژیم ها در طول تاریخ نه انقلاب بلکه عموما یا جنگ داخلی یا حمله خارجی بوده است. یعنی نارضایتی ها یا انحطاط داخلی موجب تضعیف حکومت ها می شده است و همسایگان و قدرت های خارجی که همیشه اوضاع اطراف خود را رصد می کرده اند از فرصت استفاده کرده و به آن کشور حمله می کردند و حکومت آن را یا سرنگون یا وادار به تسلیم می کردند. یا اینکه جنگ داخلی رخ می داده که معمولا یک گروه از اشراف علیه گروه دیگری از اشراف شورش می کرده است. بروز انقلاب ها و توسعه آن نیازمند یک شرایط استثنایی است. یعنی نوعی توازن قوای جهانی یا درگیری میان قدرت ها و همسایگان یک کشور وجود داشته باشد که امکان مداخله آنها را برای استفاده از موقعیت یا درهم شکستن انقلاب فراهم نکند. مثلا انقلاب اکتبر روسیه در شرایط جنگ جهانی اول رخ داد. صرفنظر از اینکه وضعیت استثنایی جنگی و ضرورت حضور دهقانان روس در جبهه ها موجب سیاسی شدن دهقانان و کشیده شدن آنها به امر مبارزه اجتماعی شد، شرایط جهانی نیز به گونه ای بود که توان قدرت های خارجی برای استفاده از فرصت برای تصرف خاک روسیه یا در هم شکستن انقلاب را کاهش داد. هرچند این هر دو شد ولی شکست خورد. آلمان در پی انقلاب روسیه بخش مهمی از خاک روسیه را تصرف کرد و دولت انقلابی مجبور به امضای پیمان صلحی خفت بار شد. چهارده کشور هم بعدا به روسیه حمله کردند تا دوباره تزارها را بر سر کار آورند. ولی هر دو کوشش شکست خورد. انقلاب ۵۷ نیز حاصل یک توازن قوای جهانی بود. یعنی دو بلوک شوروی و آمریکا به نوعی توازن دست یافته بودند و بقیه کشورها نیز بنوعی به این یا به آن قدرت نگاه می کردند. از سوی دیگر از نظر داخلی رژیم شاه یک رژیم وابسته بود که نمی توانست برای سرنوشت خود تصمیم بگیرد. تجربه مقابله با شورش ها و قیام ها را نداشت و ژنرال های آن فاقد قدرت تصمیم گیری بودند. در شرایط وجود توازن جهانی که مانع می شد یک قدرت بتواند بطور کامل بسود خود در انقلاب ایران دخالت کند، و در شرایط وابستگی همه جانبه حکومت به غرب، جنبش داخلی توانست رشد کند و با بهره گیری از باورهای مذهبی مردم و هوشمندی و فرصت سنجی شخص آیت الله خمینی و نه روحانیونی که بعدها به حکومت دست یافتند به ثمر برسد. هیچکدام از آن شرایط اکنون وجود ندارد. نه آن توازن قوای جهانی به آن شکل وجود دارد، نه آن رهبری هوشمند، نه باورهای مذهبی که بتواند نقش آفرینی کند و نه آن حکومت وابسته. از نظر شرایط جهانی، هم قدرت های غربی و هم همسایه های ایران منتظر هستند که در ایران جنگ یا جنبشی به راه بیفتد تا آنها از فرصت استفاده کنند و ایران را تکه تکه کنند. مانند نقش ترکیه در سوریه و عراق. از نظر عامل رهبری هم مدعیان آن کسانی در حد رضا پهلوی و مسیح علی نژاد و نازنین بنیادی و امثال آنها هستند که باید در حد یک شوخی به حسابشان آورد. نقش آنها در واقع دعوت از قدرت های خارجی برای سرنگونی جمهوری اسلامی است نه رهبری یک جنبش و انقلاب داخلی. ضلع سوم هم که به حکومت مربوط می شود هرچه باشد به حکومت شاه شباهتی ندارد و منتظر دستور یا نجات از جایی ننشسته است. حتی اگر شرایط جهانی و رهبری هم فراهم شود در این حکومت هنوز چندین لایه وجود دارد که هر تغییری را در مسیر مورد نظر خود بیندازد. انتظار سقوط رژیم و شورش های عصیانی اگرچه هرگز نمی تواند در ایران یک انقلاب ایجاد کند ولی می تواند شرایط تغییر و ویرانی از طریق جنگ داخلی یا حمله خارجی و بر باد رفتن ایران را فراهم کند. اشتباهات حکومت، پافشاری آن بر تکرار راه رفته، ناتوانی آن از خلع سلاح ارتجاع مذهبی و کنار گذاشتن مدیران فاسد، بلاتکلیفی در انتخاب مسیر آینده جهان میان شرق و غرب، بی عملی دربرابر انجام اقداماتی که امنیت مردم را هدف گرفته است و ... هرچند شرایط هیچ انقلابی را فراهم نخواهد کرد ولی می تواند زمینه ویرانی ایران را فراهم کند.
تلگرام راه توده:
|