بخش سوم از کتاب "راه ابریشم نوین" گرسنگی، جنگ، آوارگی و نابودی محیط زیست پیامد نظام سرمایه داری است برگردان: م. مهرجو |
(لازم است کمی از گذشته فاصله گرفته و صحنه امروز جهانی و به رویاروئی های غرب با چین بپردازیم و سپس باز گردیم به ادامه آنچه که تا اینجا خواندید.- مترجم)
سال های جنگ و گرسنگی و راه برون رفت از آن
در 14 اکتبر 2021، "سازمان جهانی کمک به گرسنگان"[1]،همانند سالهای پیشین، شاخص جهانی گرسنگی را منتشر کرد. آمارها نشان می دهند که گرسنگی در جهان که تا سال 1990 به نصف کاهش یافته بود، در چند سال گذشته دوباره روندی افزایشی داشته است. گفته می شود که در سال 2020، نزدیک به 811 میلیون نفر در جهان بر اثر گرسنگی مرده اند و 41 میلیون نفر نیز در خطر گرسنگی قرار دارند. سیاستمداران و روزنامه نگاران دموکراسی های غربی از این روند شگفت زده شدند، ولی آن را به همه گیری کرونا و دگرگونی های آب و هوایی نسبت دادند. این دو پدیده بی گمان در بدتر شدن رفاه بخش های زیادی از مردم جهان نقش داشته اند، ولی به سختی می توان آنها را به عنوان علت های اصلی برشمرد. وزیر کمک های توسعه آلمان در آن زمان گفت، که هر روز 15000 کودک در جهان از گرسنگی می میرند. او به درستی این را "قتل" نامید. او گفت که مرگ بر اثرگرسنگی قتل است، زیرا ما امروز فناوری و دانش لازم را برای پیشگیری از آن در اختیار داریم واین به معنی یک گناه است. او گفت که "با هزینه کردن 40 میلیارد دلار بیشتر در سال می توان تا سال 2030 به جهانی بدون گرسنگی دست یافت و پرسید چرا ما این کار را نمی کنیم؟" و افزود، "چون شجاعت سیاسی وجود ندارد". شاید از همین روی بود که این عضو حزب دموکرات مسیحی[2] در پاییز همان سال از سیاست کناره گیری کرد. آری او اشتباه نمی کرد. شجاعت برای به زیر کشیدن نظام سرمایه داری وجود ندارد. زیرا این نظام ستمگر با به بند کشیدن انسان ها و بهره برداری بی رحمانه از همه منابع برای سود بیشتر، پدیدآورنده گرسنگی درجهان است. دگرگونی های آب و هوایی به این معنی است که کشتزارها پژمرده میشوند و بیابانها بیشترمی شوند، کشتزارها با بارش تگرگ از بین میروند و سیلهای ناگهانی همه جا را ویران میکنند، ولی این دگرگونی های آب و هوایی باعث نمی شوند که مردم در زمین های خود کشت نکنند و آواره شوند، بلکه گرسنگی، جنگ و رگبار گلوله باعث می شود که آنان برای حفظ جان خود و فرزندانشان، از خانه و کاشانه خود فرار کنند. کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل،[3] در پایان سال 2021 گزارش داد که: "85 میلیون نفر در سراسر جهان در حال فرار هستند وتعداد فراریان از جنگ، درگیری و آزار و رنج در سراسر جهان هرگز به اندازه امروز نبوده است. در این گزارش همچنین آمده است که یک میلیون کودک در بین سالهای 2018 تا 2020 به عنوان پناهنده بدنیا آمده اند و احتمالاٌ بسیاری از آنها خواهند مرد". کمیساریای عالی سازمان ملل متحد در امور پناهندگان در بر شمردن علت های فرار و آوارگی انسان ها، از چیزهایی مانند دگرگونی های آب و هوایی و بیماری های همه گیر نام نمی برد، بلکه جنگ و درگیری را مهمترین دلیل آوارگی به شمار می آورد. در این گزارش از سوریه، افغانستان، یمن، عراق و کشورهای آفریقایی و اوکراین نام برده شده است. در هشت کشور از 10 کشوری که در این گزارش نام برده شده است، خطر گرسنگی به گونه ای "جدی" و یا "بسیار جدی" وجود دارد و دلیل آن هم جنگ و کشتار است و هیچ پیوندی هم با آب و هوا ندارد. پس مهمترین پرسش در این میان این است که چه کسانی و چرا جنگ براه می اندازند؟ نتیجه گیری گزارش "سازمان جهانی کمک به گرسنگان" می گوید که «تنها با یک تلاش هماهنگ و یکپارچه که همزمان صلح وتغذیه را در بربگیرد، می توان به امنیت غذایی پایدار و صلح دست یافت». این یک نتیجه گیری درست است. در این باره، باید به یاد بیاوریم که بلشویک ها در روسیه نیز، یک روز پس از به دست گرفتن قدرت در 8 نوامبر 1917، دو فرمان صادر کردند. نخستین فرمان در باره صلح بود و به دنبال آن، بی درنگ گفتگو برای صلح با همه کشورهای دشمن آغاز شد. دومین فرمان در باره زمین بود که بر پایه آن مالکیت زمین ها به گونه اشتراکی به همان کسانی واگذار شد که روی آن کار می کردند. این دو فرمان، سرآغاز بنیانگذاری یک جامعه ضد سرمایهداری ونشان دهنده پیوند تنگاتنگ صلح با غذا است. بر پایه این دیدگاه، ساز و کارهای اقتصادی پیشین، انسان ها را به پرتگاه جنگ و گرسنگی هل می دهد. جنگ ها همیشه با دروغ آغاز و با ادعاهای پوچ و بهتان ها آراسته می شوند. دست یازیدن به حمله های ادعایی (مانند ادعای حمله به ایستگاه فرستنده "گلایویتز[4]" آلمان در 1939 و یا حمله به کشتی جنگی آمریکایی در خلیج "تونکین"[5] در 1964)، تهدیدهای واهی (مانند ادعای وجود سلاح های کشتار جمعی در عراق در سال 2003 و "برنامه نعل اسب"[6] در یوگسلاوی در سال 1999) و یا بهانه برانداختن دیکتاتورهای عقب مانده و برپا کردن حکومت های دموکراتیک (افغانستان و سوریه) از ابزارهای بکار گرفته شده برای براه انداختن جنگ بوده است. درحالی که انگیزه اصلی جنگ افروزان همیشه افزایش حوزه های نفوذ، دسترسی به بازارها و مواد خام و دنبال کردن منافع کشورها است. ایالات متحده آمریکا به عنوان بزرگترین و نیرومندترین قدرت اقتصادی و نظامی جهان، در این زمینه بسیار ستمگرانه عمل می کند و همین امر می تواند نشان بدهد که چرا آنها به آنچه که هستند تبدیل شده اند. برخی به اشتباه گمان می کنند که واژه "نخست آمریکا" اختراع رئیس جمهور ترامپ است. در 23 ژانویه 1980، جیمی کارتر رئیس جمهور ایالات متحده اعلام کرد که کنترل تولید نفت در خاورمیانه در راستای منافع آن آمریکاست است و این کشور هر گونه حمله به این منافع را با نیروی نظامی پاسخ خواهد داد. از همین روی نیز آمریکا در سال 1979، یعنی پنج ماه پس از انقلاب ایران و بیم از برنامه های بغداد برای پیوند با سوریه، از جابجایی قدرت در عراق پشتیبانی کرد[7]. صدام حسین فرزند ناز پرورده غرب بود. در سال 1982، عراق از لیست کشورهای تروریستی خارج شد و برای جنگ علیه "دیکتاتوری آیت الله ها" در ایران مسلح گردید. در دهه 1980، هیچ کشور دیگری در جهان به اندازه عراق اسلحه وارد نمی کرد و یا می توان گفت که غرب بیش از هر کشوری، به عراق اسلحه می فروخت تا کنترل بر مهمترین منطقه نفتی جهان را از دست ندهد. با این همه، دولت عراق به رهبری صدام حسین، به طور فزاینده ای در راستای دستیابی به منافع خود در منطقه، از همه ابزارها و نیروهای نظامی خود استفاده می کرد. فرسودگی اقتصادی عراق ناشی از جنگ هشت ساله با ایران در جنگ اول خلیج (فارس) (1980-1988)، به جنگ بعدی انجامید. جنگ با ایران برای عراق نزدیک به 80 میلیارد دلار بدهی به کویت، کشورهمسایه، ببار آورد و صدام امیدوار بود که با کم کردن صادرات نفت و افزایش بهای آن در بازارهای جهانی، بتواند درآمد های خود را افزایش دهد و از این راه، بدهی های خود را با کشورهای عرب همسایه تسویه کند. گویا کویت در این زمان تولید نفت خود را افزایش داد و این به حمله نیروهای عراقی به کویت انجامید. اشغال کویت از سوی نیروهای عراقی، دستاویز دخالت نظامی را برای آمریکا فراهم کرد. آمریکا در شورای امنیت سازمان ملل، با نشان دادن "گواهی های" دروغین از رفتارهای وحشیانه نیروهای عراقی در کویت، همراهی بین المللی را برای حمله نظامی به عراق، بدست آورد. از جمله دروغ هایی که ایالات متحده گفت، دروغ های مربوط به "انکوباتورها"[8] بود که اندیشه آن از سوی یک آژانس تبلیغاتی پرورانده شده بود. با این کار، اتحادی از 34 کشور به رهبری ایالات متحده سازماندهی شد که در آن آمریکا سه چهارم از 660.000 سرباز آن را فراهم کرد. در این جنگ دوم خلیج فارس (از ژانویه تا اوت 1991) نه تنها برای نخستین بار سلاح های نوینی مانند بمب های ساخته شده از اورانیوم ضعیف شده مورد آزمایش قرار گرفت، بلکه نخستین گام در پدید آمدن نظم جهانی نوین به رهبری آخرین نیروی بزرگ باقی مانده در جهان نیز برداشته شد. در آن هنگام، بلوک شرق در آستانه فرو پاشی و نیروی پیشرو آن، اتحاد جماهیر شوروی، در حال آمادگی برای خارج شدن از پهنه سیاسی جهان بود. جنگ سوم خلیج (فارس) نیز با دروغ آغاز شد تا بدین گونه از دست صدام حسین آسوده شوند و عراق زیرسرپرستی آمریکا جای گیرد. ادعاهای دروغین وجود زرادخانههای سلاحهای شیمیایی و بیولوژیکی که از سوی وزیر امور خارجه آمریکا گفته شد، راه را برای جنگ پیشگیرانه از سوی "ائتلاف" فراهم کرد. اما این بار شورای امنیت سازمان ملل دخالت نظامی را رد کرد. پس از آن رئیس جمهور آمریکا در مارس 2003 به رئیس دولت عراق هشدار داد که در مدت 48 ساعت خاک عراق را ترک کند و صدام حسین هم، همانگونه که انتظار می رفت به این درخواست عمل نکرد. بغداد بمباران شد و نیروهای آمریکایی و انگلیسی از کویت و اردن به سوی پایتخت عراق پیشروی و این کشور را اشغال کردند. صدام حسین که برای سرش 25 میلیون دلار جایزه گذاشته شده بود به جرم خیانت دستگیر و به عنوان اسیر جنگی رسمی ایالات متحده زندانی شد. او پس از یک سال محاکمه و به اعدام محکوم گردید و در 30 دسامبر 2006 به دار آویخته شد. هیچ سلاح کشتار جمعی در عراق پیدا نشد و نیروهای اشغالگر در سال 2011 عقب نشینی کردند و کشور ویران شده ای را پشت سر گذاشتند. در سال 2020 مجلس عراق خواستار بیرون رفتن همه نیروهای آمریکایی باقی مانده از عراق شد. [1]Welthungerhilfe [2]CSU [3]UNHCR [4]Gleiwitz [5]Tonkin [6]Hufeisenplan [7] مترجم اشاره به برکناری حسن البکر از سوی صدام است
|