راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

اسرائیل یک

"کلنی غربی"

در قلب خاورمیانه

دکتر "سروش سهرابی"

  

در روزهای گذشته و بدنبال پاسخ موشکی ایران به اسراییل، شاهد تغییراتی در گفتمان منتقدان محتاط و نیز هواداران دولت اسراییل  بوده ایم. شخصیت هایی مثل پروفسور مرشهایمر خواهان تحقیقات مستقل در باره کشتار غیر نظامیان اسراییلی توسط اسراییل در هفتم اکتبر شد و سفیر سابق آمریکا در عربستان گفت که گمان میکند دوران جدیدی در غرب آسیا و جهان آغاز شده است.

تلاش می کنم تغییرات جایگاه تاریخی  صهیونیسم را  با توجه به رویدادهای اخیر بررسی کنم.

پیش از این در چند مقاله که در راه توده منتشر شد نوشتم که پروژه  تشکیل یک دولت یهودی بعنوان متحد امپراتوری فرانسه از قرن هجدهم مورد توجه بوده است. هر چند تصور فرانسوی ها تشکیل دولتی با همراهی یهودیان شرقی و شمال آفریقا بود که میتوان انرا پروژه ای خام و غیر قابل اجرا در آن دوران دانست. پس از شکست ناپلئون و افتادن پرچم تسلط و کنترل آسیای غربی بدست انگلستان، این  پروژه شکل پخته تر و قابل اجراتری به خود گرفت و تبدیل به پیشنهاد تشکیل یک کلونی انگلیسی در خاورمیانه با  یهودیان اشکنازی شد که سرمایه ان نیز توسط سوداگران یهودی تامین خواهد گردید.

به این ترتیب بدلیل فشارهای اجتماعی که زندگی یهودیان اروپایی را بخصوص در اروپای شرقی تحت تاثیر قرار میداد و همکاری برخی از سوداگران یهودی اروپای غربی چون خاندان روچیلد پروژه جدیدی رقم خورد که میتوان انرا نوعی همراهی و هم پیوندی بین نیازهای ژئواستراتژیک انگلستان و غرب با آرزوهای یهودیان اروپایی با انگیزه های مختلف دانست. دامن زدن به یهودستیزی در غرب از جمله ابزارهای تحقق این پروژه بود. به این ترتیب پروژه صیقل خورده صهیونیسم از همان سالهای دهه سوم سده نوزدهم رقم خورد و تاکنون نیز تغییر چندانی نیافته است و میتوان اسراییل را همچنان یک کلونی غربی در قلب کشورهای خاورمیانه دانست. اجرای عملی این پروژه نیز از سالهای پایانی قرن نوزدهم و با کنگره صهیونیستها  آغاز و با شکست عثمانی و چیرگی انگلستان و فرانسه بر خاورمیانه و اعلامیه بالفور وارد مرحله آخر خود شد.

درچارچوب این پروژه مهاجرین یهودی اروپایی به همراهان انگلستان در سرکوب جنبشهای فلسطین و ایجاد بی ثباتی در منطقه تبدیل شدند. هر چند در مواردی ناهماهنگی‌هایی بین آنان دیده شد و حتی  اقدامی که منجر به کشته شدن تعدادی از انگلیسی ها در هتل کینگ دیوید گردید به تروریستهای صهیونیست و از جمله اسحاق شمیر نخست وزیر بعدی اسراییل نسبت داده شده است بدون اینکه اقدامی علیه تروریست ها انجام شده باشد.

سالهای ۱۹۴۹تا ۱۹۴۷ دوران پاکسازی نژادی توسط صهیونیست ها و تصرف شهرها و روستاهای فلسطینی و آواره کردن هفتصد و پنجاه هزار تن از آنان میباشد و از همین دوران  استفاده از همه وسایل جنگ روانی و تبلیغاتی توسط اشغالگران صهیونیست آغاز میشود. "ایلان پاپه" تاریخ نگار اسراییلی اخراج شده از دانشگاه حیفا بررسیهای جالبی در  مورد جنگهای تبلیغاتی و روانی در ان دوران انجام داده است. از جمله گفته ها و نوشته های مشهور در مورد آن دوران آنست که ارتشهای کشورهای عربی وارد جنگ با اسراییل شدند و همانان از فلسطینیان خواستند تا خانه های خود را ترک کنند تا امکان نبرد با مهاجران صهیونیست فراهم شود و به این ترتیب اعراب هم آغازگر جنگ و هم عامل آوارگی فلسطینیان معرفی شده اند. آنچنانکه از بررسیهای ایلان پاپه میتوان دریافت انکه پیام و درخواست ترک خانه از فلسطینیان هیچگاه از رادیوهای کشورهای عربی منتشر نشده است هر چند این گفته انقدر تکرار شده است که بسیاری از فلسطینیان و نیز کشورهای عرب  دچار چنین پنداری هستند.

از طرف دیگر همچنان که پیش از این نوشتم ورود بی انگیزه و امکانات کشورهای عربی به فلسطین یکسال پس از آغاز پاکسازی نژادی در فلسطین انجام شد و رهبران کشورهای عربی که دست نشاندگان انگلستان و فرانسه بودند تمایلی به نبرد با اسراییل نداشتند. مصر زندانیان اخوان‌المسلمین را بعنوان داوطلب و برای کشته شدن بدون ساز و برگ مناسب به فلسطین فرستاد و اردن تنها کشور عربی دارای ارتش با مستشاران انگلیسی نیز در برابر تسلط بر کرانه باختری رود اردن وارد نبرد جدی با اسراییل نشد و داوطلبان عراقی و اردنی و لبنانی و سوری به دست  نیروهای آماده به جنگ صهیونیست کشته و در گورستانهایی که همچنان برجاست دفن شدند. آنچه در عمل اتفاق افتاد ان بود که صهیونیست ها اخبار خشونت و کشتار خود را در بین فلسطینیان منتشر میکردند و اگرچه ان کشتارها هرگز در ابعاد کشتارهای پس از حمله به لبنان در دهه هشتاد قرن بیستم  نبود، برای ایجاد وحشت و تحریک گریز  نزد بسیاری از فلسطینیان کارایی داشت.

دوران تشکیل دولت اسراییل تا جنگ شش روزه و پس از آن را میتوان  از نظر چگونگی جنگ تبلیغاتی و روانی دو دوران متفاوت دانست. پس از جنگ شش روزه سیاستهای اسراییل به تابعی از سیاستهای امریکا تبدیل و جنگ تبلیغاتی نیز توسط متخصصان آن هدایت میشود. از این دوران به بعد روایت هولوکاست که تا پیش از ان چندان در مورد آن گفتگو نمیشد به شدت در امریکا و پس از آن اروپا  مورد توجه قرار گرفت و هم از این دوران به بعد شاهد شکوفایی کلیساهای صهیونیست در آمریکا و سپس در کشورهای دیگر بودیم.

به این ترتیب با سیستم تبلیغاتی منسجمی روبرو بوده ایم که از طرفی روایت هولوکاست را به ابزار حمایت از اسراییل و تبلیغ مسیحیت صهیونیستی را به  روشی برای جلب همکاری با اسراییل تبدیل کرده است. در چند ماه اخیر نیز شاهد افزایش تبلیغات کنیسه های صهیونیست در سراسر جهان هستیم و گفتگو در مورد آمرزش نهایی و... با شدت در کلیساهای اوانجلیک و فضای مجازی دنبال میشود. القای تصور ویژگی صهیونیست ها و از آنجمله شکست ناپذیری آنان همیشه قسمتی از جنگ روانی و تبلیغاتی بوده است هر چند این تصویر در دو دهه اخیر با وجود اینکه بیش از پنجاه سال است که هیچ کشوری به اسراییل حمله نکرده مورد تردید قرار گرفته است. میتوان ریشه های این تردید را در دورانی که ارتش صهیونیست مجبور به مبارزه با نیروهای غیر منظم گردید و بخصوص  دوران حمله به لبنان و محاصره بیروت  جستجو کرد.

از دوران ورود به لبنان و محاصره بیروت ارتش اسراییل برای جبران تصویر خدشه دارشده شکست ناپذیری و توانایی‌های غیرقابل رقابتش، خشونت شدید علیه غیر نظامیان را برگزید که در همان دوران مورد اعتراض بسیاری از اسراییلی ها قرار گرفت و انتقادات شدید از فرماندهان ارتش اسراییل در لبنان و از آن جمله اریل شارون را بدلیل کشتار در اردوگاههای فلسطینی در پی داشت. این روشها پیش از اسراییل به گستردگی توسط ارتش آلمان هیتلری و پس از ان دیگر قدرت‌های غربی همچون فرانسه و امریکا به کار رفته است و منطق انرا میتوان ایجاد ترس و تردید در مردم برای حمایت از جنگهای غیر منظم دانست.

به این ترتیب خشونت بیش از حد اسراییل در برابر غیر نظامیان با وجود اعتراض های داخلی و جهانی  علاوه بر حفظ برتری  آن در برابر ارتشهای کلاسیک خاورمیانه همواره سیاست اسراییل  پس از جنگ لبنان در دهه هشتاد بوده است و خللی در ان حتی با اعتراضهای داخلی و خارجی و از جمله اعتراضهای کلامی متحدانش ایجاد نمی‌شود. آنچه در این چند دهه دیده شده همچون امروز انتقادهای کلامی خفیف در باره کشتار و صدمات غیر نظامیان و کمک همه جانبه به اسراییل برای ادامه همان سیاست ها و بوده است.

در مورد توانایی بازدارندگی اسراییل در برابر حملات دولتهای دیگر نیز از پنج دهه پیش تا کنون تردیدی نبوده است ضمن انکه حق اسراییل برای انجام حملات تروریستی یا نظامی بر علیه کشورهای دیگر حتی تا حد حمله به کنسولگری ایران در سوریه عملا از طرف قدرت‌های حامی آن به رسمیت شناخته شده است. و این نقطه ای است که اکنون در آن قرار گرفته ایم و شرایط در حال دگرگونی است.

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 924  -  5 اردیبهشت 1403                                اشتراک گذاری:

بازگشت