راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

جهانی متفاوت

پس از پیروزی

روسیه برناتو

در جنگ اوکراین

تارنگاشت کارشناس- ترجمه عسگر داوودی

  

گزیده سخنرانی «دیمیتری مدودف»، معاون رئیس شورای امنیت فدراسیون روسیه، در «انجمن بین المللی علوم روسیه» در رابطه با «تشکیل نظم جهانی چند قطبی جدید»:

 

هر کشور نه تنها در نقشه های رسمی، بلکه به معنای گسترده تر آن اجبارا دارای مرزهائی است. وقتی صحبت از روسیه می شود، دشمنان ما بهتر است بدانند که مرزهای آن در مقطع زمانی فعلی کجا و چگونه مشخص شده و در آینده می تواند باشد. دوستان و متحدان ما به خوبی از آن آگاه هستند و دشمنان ما نیز بهتر است آنرا متوجه بشوند.

ما به زمین دیگران نیاز نداریم و از دفاع از سرزمینهایمان دست نخواهیم برداشت. این اصلی است که سیاست مرزی ما بر اساس آن بنا شده است.

31 مارس 1814 مورد مهمی در تاریخ ما است. 210 سال پیش نیروهای روسی پاریس را تصرف کردند. پس از تغییر قدرت در پاریس و پس از بازگرداندن نظم به اروپا، با نتیجه ای قابل قبول برای ما و متحدان ما با پرچم های برافراشته به خانه هایمان بازگشتیم.

ما در طول تاریخ هرگز تا این حد به عمق غرب نرفته بودیم. اما چرا باید این کار را می کردیم؟ چون، لازم بود تهدید نظامی مستقیم را از بین ببریم. علاوه بر این، در آن زمان روسیه اهداف ژئوپلیتیکی بزرگی را دنبال کرد، یکی از مهمترین آنها ایجاد امنیت جهانی برای مرزهای خود برای مدتی طولانی بود. و این تنها در صورتی می تواند به طور موثر تضمین شود که یک «کشور عمق ثبات استراتژیکی خود را فراتر از خطوط جغرافیای مرزی موجود خود تضمین کند.» علاوه بر این، هر اندازه کشوری بزرگتر باشد به عمق استراتژیک، بیشتری نیازمند است. هر کشوری دارای دو نوع مرز است: جغرافیایی و استراتژیک.

خطوط مرزی پایدار و رسمی به رسمیت شناخته شده مطابق با قوانین بین المللی اولین مرزهای جغرافیایی هر نظام را تعیین می کند. اما مسئولین کشورها ترجیح می دهند به نوع دوم یعنی «مرزهای استراتژیک» اشاره نکنند. صحبت نکردن در مورد آنها یک رفتار سیاستمدارانه است.

«مرزهای استراتژیک» محدود به اندازه فیزیکی کشورها، حریم هوایی و آبهای سرزمینی آنها نیست. آنها به طور مستقیم به حاکمیت دولت مربوط نمی شوند. عمق مرزهای استراتژیک یک نظام به طور مستقیم به این بستگی دارد که «قدرت سیاسی» آن نظام تا چه حد گسترش دارد. هر چه یک نظام قدرتمندتر باشد، عمق مرزهای استراتژیک آن فراتر از مرزهایش است و عمق نفوذ استراتژیکی چنین کشوری در نفوذ اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و نظامی آن کشور معین می شود.

در کشورهای ضعیف، مرزهای استراتژیک نظام به مرزهای سرزمین خود محدود می شود.

امروزه عمق حضور در مرزهای استراتژیک خارج از قلمرو خود به این معنا نیست که کشورهای قدرتمند قصد دارند با همسایگان خود وارد جنگ شوند و نقشه سیاسی جدیدی را ترسیم کنند.

می خواهم به این نکته اشاره کنم که آنچه در اوکراین اتفاق می افتد یک مورد خاص است. ما در مورد گسترش مرزهای کشورمان از طریق اشغال موثر صحبت نمی کنیم. اوکراین را به عنوان ملک بی صاحب برای تصاحب ارزیابی نمی کنیم اوکراین از نظر ما به هیچ وجه یک کشور «بی صاحب» نیست. بلکه ما از سرزمین های خود دفاع می کنیم از عمق استراتژیک خود. همیشه هم روسیه تاریخی بوده و خواهد بود. اقدامات ما یک پاسخ اجباری اما کاملا موثر به سیاست روسیه هراسی «رژیم نازی های باندرا» و «غرب جمعی» پشتیبان و حامی آن است. سیاستی که کمر به نابودی نظام و حاکمیت ما بسته است.

به طور کلی، روسیه، مانند هر قدرت بزرگی، مرزهای استراتژیکی دارد که بسیار فراتر از مرزهای جغرافیایی آن است، مرزهائی که بر اساس نیروی نظامی یا تزریق مالی موجودیت پیدا نکرده اند، بلکه بر اساس یک سنت و بنیان بسیار قوی تر و تقریبا تزلزل ناپذیر بنام روسیه تاریخی شکل گرفته است.

 

مرز های استراتژیک را می توان برای روسیه چنین ترسیم کرد که اولی به چشم انداز طبیعی به (کارپات، فلات ایران، کوه های قفقاز، پامیر) محدود شده است. مرزهای استراتژیک روسیه همچنین شامل سرزمین های وسیعی در قطب شمال است. این اصل که «ما یک اینچ از زمین شخص دیگری را نمی خواهیم، اما زمین خودمان را نیز رها نخواهیم کرد» در مورد موضوع فلات قاره روسیه در اقیانوس منجمد شمالی نیز قابل اجرا است. ما به هیچ اجازه نخواهیم داد آنچه که مال ما است، از جمله «خط الراس گاکل، لومونوسوف و مندلیف»، را دیگران صاحب شوند. کمربند امنیتی طبیعی (هسته اصلی فضای استراتژیک ما) در خارج از روسیه، برای روسیه اهمیت حیاتی دارد. این مفهوم در اسناد اعتقادی روسیه نیز گنجانده شده است. نکته کلیدی این است که ما هیچ اختلاف ارضی با کشورهایی که بخشی از این کمربند هستند نداریم. در سالهایی که از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی گذشته است، ما همکاری تجاری سودآور و ارتباطات همسایگی خوب را رعایت و حفظ کرده ایم. روسیه اراده سیاسی را به همسایگان خوب خود دیکته نمی کند، به آنها نمی گوید چگونه زندگی کنند، آنها را تهدید به تحریم نمی کند. ما به یکدیگر گوش می دهیم و همیشه سعی می کنیم عمیق ترین منافع خود را در گسترده ترین زمینه ممکن در نظر بگیریم.

دومین مرز استراتژیک برای روسیه با عنوان «اوراسیای بزرگ» نامیده می شود. به همین دلیل است که ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه ابتکاری را برای ایجاد مشارکت اوراسیای بزرگ مطرح کرده است. آرایش سیاسی ـ جغرافیائی «اوراسیای بزرگ» نقطه ی کلیدی قاره ما است. ماهیت آن این است که پتانسیل های همه کشورها و سازمان های منطقه ای اوراسیا را به طور گسترده ای متحد کند. به طور کلی، ما آماده بودیم که در حال حاضر همین سیاست سازنده را با اتحادیه اروپا نیز ادامه دهیم. اجازه دهید به شما یادآوری کنم که در بهترین سالها، تجارت ما به تقریبا 500 میلیارد یورو رسید، اما کشورهای عضو اتحادیه اروپا مسیر دیگری را برای خود انتخاب کرده اند: تبدیل شدن به «بلندگوی ایالات متحده»، مشابه روش بردگی در روم باستان. کشورهای اروپایی در حرف نه بلکه در عمل، عملا دارایی امریکا محسوب می شوند و دستورات آمریکا را اجرا می کنند. تاریخ همه چیز را در جای خود قرار خواهد داد. دیر یا زود، و مردم اروپا ارزیابی خشنی از خائنان خواهند داشت که رفاه جیب خود را به اربابان خارجی خود واگذار کردند. سوال روز این است که اروپا برای اشتباهات مرگباری که مرتکب شده است چه بهایی باید بپردازد و چگونه به اعتراضات صدها میلیون تن اروپائی پاسخ خواهد؟

و اما در رابطه با «مالوروسیا» یا به اصطلاح «اوکراین» (یا بهتر است دقیق تر بگویم، مالوروسیا)، همه دشمنان ما باید این حقیقت ساده را کاملا و برای همیشه درک کنند. سرزمین های هر دو ساحل دنیپر بخشی جدایی ناپذیر از مرزهای تاریخی استراتژیک روسیه است. بنابراین، تمام تلاش ها برای تغییر اجباری آنها محکوم به فنا است.

دشمنان ما دائما مدعی می شوند که هدف اصلی روسیه «تصرف» سرزمین های اوکراین، بمنظور تصاحب برخی از «منابع طبیعی» آن مثل گندم، فولاد، گاز، زغال سنگ است. روسیه کلیه منابع موجود در «اوکراین» تحت هدایت «نازی های باندرا» را خود دارا است و از نظر اقتصادی نیازی به چنین دارائی های کوچک ندارد که برای آن «عملیات ویژه» انجام دهد.

«اوکراین» دارای مردمی اصیل است. دارای اصل و فرهنگی مثل ما و نزدیک به ما، اما انگلوساکسون ها به طور مداوم آنها را «زامبی» می کنند. بخش بزرگی از ساکنان «اوکراین» در حال حاضر گیج، تلخ با استرسی شدید بیمار هستند. وظیفه ما این است که به آنهاماهیت ها را افشاء کنیم. طاعون ضد روسی را باید از آنها دور کرد. شعار «اوکراین روسیه نیست» که توسط یکی از رهبران سابق این «کشور بظاهر مستقل» پیشنهاد شده است باید برای همیشه ناپدید شود. اوکراین روسیه است.

اگر اوکراین در احمقانه ترین تله ی ایالات متحده و متحدانش با ایجاد جوی "ضد روسیه" سقوط نمی کرد، همه چیز متفاوت بود. همانطور که رئیس جمهور ما به درستی اشاره کرد، «اگر روسیه در سرزمین های تاریخی خود نابود نمی شد»، هیچ جنگی بروز نمی کرد.

یک تفاوت متضاد بین رویکردهای روسیه و غرب جمعی (عمدتا ایالات متحده) وجود دارد. امریکا و ماهواره های آن در حال تلاش برای گسترش مرزهای استراتژیک خود به تقریبا هر منطقه از جهان هستند. آنها تحت شعار«گسترش دموکراسی»، به تحریک آشوب و جنگ دامن می زنند. هدف آنها تسلط بر مناطق جغرافیائی باز هم بیشتر بمنظور زراندوزی باز هم بیشتر است.

استعمار نوهمیشه در صدد تحمیل ارزشهای فرهنگی و ایجاد بنیادهای نفوذ کننده بر مقدرات حکومتها و مردم کشورها، فرستادن مشاوران و گماشتن حلقه به گوش های تابع وگوش بفرمان بر سریر قدرت است. جایی که یانکی ها ظاهر می شوند، انتظار مشکل را داشته باشید. آسیای مرکزی، کوه های ماوراء قفقاز، آب های دریای سیاه و دریای خزر، جزایر منطقه آسیا و اقیانوس آرام، شن های خاورمیانه - به دلایلی، امریکایی ها به همه این مکان ها اهمیت می دهند. اشتهای سیر ناشدنیِ ژئوپلیتیکی ـ استعماری آنها همه جا قابل مشاهده است. آنها با صرف هزینه بزرگترین بودجه نظامی جهان شبکه ای بیش از 900 پایگاه نظامی مستقر در خارج از ایالات متحده را با چندین ناوگان اقیانوسی در سطح بین الملل مستقر کرده اند.

بیایید تصور کنیم مثلا اگر گروه خاصی از کشورها با وظیفه ناپدید کردن ایالات متحده از نقشه جهان ظهور کنند. و به بی ثبات کردن وضعیت سیاسی داخلی در ایالات متحده، اقدام کنند، خواستار برچیده شدن پایگاه های نظامی این کشور در خارج از ایالات متحده بشوند و یا با تشریح رفتار بومی زدائی سابق علیه سرخپوستان خواستار بازگرداندن سرزمین های اجدادی به آنها باشند و یا به آزادسازی سرزمین های موقت اشغال شده «تگزاس و کالیفرنیا» اقدام کنند، چه اتفاقی می افتد؟ واکنش آشکار است: چنین فعالیتی با مخالفت شدید ایالات متحده مواجه می شد و به وضعیتی مشابه وضعیت بحران موشکی کوبا در سال 1962 منجر می شود. نباید فراموش کرد که موشک های شوروی در پاسخ به استقرار موشک های امریکایی در ترکیه ظاهر شدند.

در نتیجه ما نیز علاقه مند به «سرزمین های تاریخی» خود هستیم.پس از انحلال شوروی سابق و پیمان ورشو، غرب مداخله ژئوپلیتیکی خود را در گرجستان، یوگسلاوی و سپس در اوکراین سازماندهی کرد. ما شاهد تلاش های مشابهی در مولداوی و در کشورهای آسیای مرکزی هستیم. خوشبختانه مقامات کشورهای آسیای مرکزی خویشتنداری و خردمندی نشان می دهند. اکنون آنها با آرزوی رفاه برای مردم خود، توسط همسایگان دوست خود در «اوراسیای بزرگ» هدایت می شوند و نه توسط یک اروپای چاق و وابسته.

. برای غرب، درگیری بر سر اوکراین اکنون به رویارویی بین دو تمدن تبدیل شده است. مجموعه روسها از یک سو و غرب از سوی دیگر. فراموش نشود که (هسته اصلی استقرار همه روس ها اکنون مناطق جغرافیائی روسیه، بلاروس و اوکراین است.)

در ضمن دیوانه های سیاسی و نظامی غربی اخیرا فشار خود را افزایش داده اند مکالمه افسران ارتش آلمان را فراموش نکنید، با این تذکر که «بخش های زیادی از آنها را هنوز منتشرنکرده ایم.»

امروز، غرب دقیقا همان چیزی را تکرار می کند که در هر دو ساحل دنیپر در دوره های مختلف تاریخی پرورش داده است. «اوکراین» فعلی . تاریخ به ما یادآوری می کند که چگونه اجداد ما علیه ستمگران و متجاوزان جنگیدند: لهستانی ها، سوئدی ها، فرانسوی ها، آلمانی ها و دیگر اروپایی های متخاصم. یعنی با کسانی که نوه هایشان امروز با "لباس های قهوه ای هیتلری و صلیب شکسته که روی بدنشان در «اوکراین» ظاهر شدند."

در حاشیه نبردهای تبلیغاتی، دشمنان ما عمدا به جایگزینی بی شرمانه مفاهیم متوسل می شوند. تصرف اوکراین «توسط غرب، آزادی از دیکتاتوری روسیه» نامیده می شود. و گماشتن رژیم نئونازی ها در اوکراین، که توسط یک بازیگر سریالهای جوک و کمدی هدایت می شود، «حمایت از دموکراسی و آزادی» نام گذاری شده است. و برعکس، تلاش های ما برای حفظ «فضای تاریخی تمام روسیه» به عنوان «مداخله» و «اشغال» روسیه اعلام می شود.

برای هر فرد روشنفکر و عاقل که به روسیه هراسی آلوده نشده و توسط تبلیغات انگلوساکسون فریب نخورده است، نتیجه گیری واضح است.

1.غرب یک واقعیت تلخ را مجبور است بپذیرد و آن واقعیت این است که فرسایش برگشت ناپذیر برتری نظامی ایالات متحده که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی  با مکانیسم های نظم جهانی لیبرال و نئولیبرال در حال اجرا بود، امروزه به حکم تاریخ در حال نزول است. حکم تاریخ علیه به اصطلاح «میلیاردر طلایی» سابق عمل می کند.

2.مرزهای استراتژیک کشورهایی که به انگلوساکسون ها وابسته نیستند، گسترده تر و قوی تر خواهد شد. اکثر کشورهای جهان مصمم به تقویت همکاری های پربار به نام بهبود وضعیت در امور بین الملل و ایجاد ارتباط بر اساس اصول برابری حاکمیت، چند جانبه گرایی واقعی و تنوع تمدنی هستند. این جوهر نظم بین المللی جدید است که ایجاد آن موضوعی برای آینده پیش رو است و همه باید موضع ما در مورد مرزهای استراتژیک روسیه را بخاطر بسپارند. این بخشی از هویت ماست. اصول اساسی ما در زمینه سیاست خارجی برای دهه های پیش رو و ما از این استراتژی عقب نشینی نخواهیم کرد.

3.ما تلاش می کنیم فضای مشخص شده در مرزهای استراتژیک خود را به یک منطقه درک متقابل و همکاری سازنده تبدیل کنیم. واضح ترین مثال در اینجا تجربه خلاقانه ارزشمند مسکو و مینسک در ساخت «دولت اتحادیه» است.

مهمترین منافع ما خرید زمین های جدید نیست، بلکه یک دولت صالح، قابل پیش بینی و مستقل در کشورهای همسایه است که به نفع شهروندان و جامعه بین المللی عمل می کند. بنابراین آینده به شرح زیر شکل می گیرد:

1.«اوکراینِ» نئونازیِ امروز یک قوچ کله شق علیه روسیه است که به شدت آرزو می کند تا اصول ایدئولوژیکِ غربی را در فضای تاریخی روسیه ترویج کند. این آرزو، کوششی بی نتیجه برای تحقق رویاهای غرب برای بازگرداندن کشور ما به مرزهای جهان سومی است. بدیهی است که هدف غیر قابل دستیابی است.

2.ما قطعا عملیات نظامی ویژه را به پایان منطقی خود خواهیم رساند. رسانه های فرمایشی در واشنگتن و بروکسل تبلیغ می کنند: اگر روس ها دست بالا را بگیرند، پس از اوکراین فراتر خواهند رفت - به اروپا و حتی خارج از اروپا. در این مزخرفات دروغ گوهای بی شرمانه ای بیش نیستند. موضوع بوضوح ساده است. ما می گوئیم: ما به سرزمین های لهستان، کشورهای بالتیک یا سایر کشورهای اروپایی نیاز نداریم. اما هیچکس مجاز نیست طرفداران ما را در آنجا سرکوب کند.

3.پیروزی اجتناب ناپذیر روسیه به معماری جدیدی در«اوراسیا» و امنیت بین المللی منجر خواهد شد. این باید در اسناد جدید بین ایالتی منعکس شود تا واقعیت ها «مشخص» شود، از جمله رعایت قوانین بین المللی، نجابت متقابل مابین همه کشورها و مراعات و توجه بیشتر به تاریخ و مرزهای استراتژیک موجود. جهان غرب باید در نهایت یک درس ساده بیاموزد و یاد بگیرد تا به منافع ملی ما احترام بگذارد.

 

https://expert.ru/mnenie/dmitriy-medvedev-u-rossii-kak-i-lyuboy-velikoy-derzhavy-strategicheskie-granitsy-lezhat-daleko-za-predelami-geograficheskikh/

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 924  -  5 اردیبهشت 1403                                اشتراک گذاری:

بازگشت