نیروی انقلاب 57 از سال 50 تهران را محاصره کرد |
مهم ترین رویداد سال 1353، تیری است که شاه به شقیقه رژیم خود شلیک کرد. البته، او غرق توهم قدرت بی رقیب و خالی شدن میدان سیاست از هر منتقد و مخالف و حتی مصلح، این شلیک را کرد و نه خود دانست و نه اطرافیان چاپلوس و بادمجان دور قاب چینش به او هشدار دادند. این شلیک، اعلام حزب واحد "رستاخیز" و انحلال دو حزب حکومتی "ایران نوین" و "مردم ایران" و حزب خلیج فارسی "پان ایرانیست" بود! شاه این شلیک به شقیقه خویش را با چند خودزنی دیگر کامل کرد. یعنی پیشنهاد خروج از کشور هر کس که مخالف او و حزب واحد رستاخیز است. او که گرفتار جنون قدرت شده بود، در آستانه اعلام حزب رستاخیز در یک مصاحبه مطبوعاتی گفت که "چپ تر از هر چپ گرای دیگری است". و باز در همین سال و پیش از اعلام حزب رستاخیز گفت که قدرت نظامی ایران تا 10 سال دیگر همطراز قدرت نظامی امریکا و انگلیس و فرانسه و شوروی وقت خواهد شد و اضافه کرد که هیچ کشوری از ترس قدرت نظامی ایران نمی تواند به آن حمله کند! همه این ادعاها درحالی بیان شد که ایران گندم وارد می کرد و بر جمعیت حاشیه نشینان شهرهای بزرگ ایران روز به روز افزوده می شد. آنها از روستاها به امید کار به شهرها کوچ می کردند. و باز، این شاه سال 53 بود که علیرغم آگاهی از نقش ساواک در درست کردن لیست نمایندگانی که باید به مجلس برده می شدند و تائید آنها از سوی شاه (به نوشته اسدالله علم وزیر دربار او در خاطراتش) اعلام کرد در ایران آزاد ترین انتخابات برگزار می شود! جامعه به مرزی رسیده بود که هیچکس دیگر حرف ها و ادعاهای شاه را قبول نداشت و حتی با نفرت و به زور رادیو تلویزیون به آنها شاید گوش می کرد. وزیر خارجه وقت امریکا "کیسینجر" در همین سال به ایران سفر کرد و قیمت نفت را به شاه ابلاغ کرد و شاه بجای اعلام واقعیت، در یک مصاحبه مشترک به همراه کیسینجر اعلام کرد که بخاطر مصرف کننده، قیمت نفت را کاهش می دهد! درحالیکه به سود کمپانی های نفتی و شکستن بازار اوپک نفت را ارزان کرد. اقدامات چریکی و ترور سیاسی در این سال کاهش یافت اما زندان ها لبریز از زندانیان سیاسی جوان شد. فصل تازه ای آغاز می شد. فصل به میدان آمدن مردم به جای عده ای جوان جان بر کف برای شکستن فضای بسته سیاسی کشور. شاه همه اینها را موفقیت های خود تصور کرده بود. تهران از جمعیت "ورم" می کرد. چنان که در جمهوری اسلامی کرد. شاه مست قدرت است، چنان که آقای خامنه ای در آرزوی آنست و اگر دقت کنید به حرف و ادعاهای شاه و آن را مقایسه کنید با سخنرانی های رهبر جمهوری اسلامی مشترکات آن را به آسانی می یابید. درباره آزادی انتخابات، درباره قدرت نظامی ایران، در باره ثبات نظام و ... در همین سال، شاه و صدام حسین در مذاکرات الجزایر بر سر اروند رود و حل اختلافاتشان به تفاهم رسیدند و با هم کنار آمدند. حاصل این تفاهم، برداشته شدن دست ارتش شاه از پشت کردهای عراق و عقب نشینی ملامصطفی بارزانی به ایران و باقی ماندن سیل ایرانی عراقی هائی در ایران بود که صدام اخراج کرده و در ایران ساکن شده بودند. کسانی که بعدها در جمهوری اسلامی تبدیل به یک نیروی نظامی- سیاسی شدند. بخشی از آنها در سپاه "بدر" که جمهوری اسلامی سازمان داد جای گرفتند و پس از سقوط صدام در عراق نقش آفرین شدند و همچنان در سپاه قدس فعال اند. آنها که به معاودان عراقی مشهور بودند در آغاز تاسیس جمهوری اسلامی "مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق" را پایه ریزی کردند و آیت الله شاهرودی که خود به نوعی از روحانیون معاود (عودت داده شده) عراق بود رهبری آنها را برعهده گرفت. امثال سردار نقدی ها در سپاه جای گرفتند. کارگزاران شاه، همچنان متکی به گردانندگان کودتای 28 مرداد حکومت می کردند. سپهبد اسکندر آزموده که بدلیل جنایاتی که در کودتای 28 مرداد کرده بود به "آیشمن" (جانی دوران هیتلر) مشهور بود، در کهنسالی، توسط آموزگار و با این تصور که مردم فراموش کرده اند به استانداری آذربایجان شرقی برگمار شد تا دیگران بدانند که رژیم قدر خدمتگذاران خود را تا آستانه مرگ میداند! آموزگار در سال 56 جانشین هویدا شده بود، درهمین سال دختر ارتشبد حجازی به قتل رسید. ژنرالی که مغضوب شاه شده بود. از هر گوشه ایران، نشانه های بحران بیرون می زد. بچه دزدی، افزایش انفجاری جمعیت تهران و دهها نمونه دیگری که نه شاه دید و نه کارگزارانش. اخبار مربوط به سال 1353 به نقل از کتاب "تاریخ ایران- از انقلاب مشروطه تا انقلاب 57 " را در همین شماره پیک نت بخوانید.
تلگرام راه توده:
|