راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

مناسبات شرق و غرب

80 سال پس از

کنفرانس تهران

ترجمه  بهمن دوستدار

 

  

80 سال پیش، متفقین موافقت کردند که جبهه دومی را در مقابله با رایش سوم بگشایند. سه رهبر با دیدگاه‌ها و نیات مختلف: "جوزف استالین، فرانکلین روزولت و وینستون چرچیل" دریافتند که نمی‌توانند به تنهایی در برابر این آلمان نازی مقاومت کنند و اتفاق و همدلی در جبهه کشور های متفقین نیاز مبرمی است که باید با شروع همکاری عملی واتحاد و ائتلاف ضد فاشیسم هیتلری،  تضاد ها و اختلافات درون خود را حتی اگر موقت و تاکتیکی به دست فراموشی سپرده و در برابر یک تهدید وحشتناک متحد شوند. در نتیجه چنین اتحاد و دوراندیشی این رهبران، سنگرهای رایش سوم به واقع با خطر جدی مواجه و در نهایت در ادامه و در ماه مه 1945 دولت فاشیستی المان از هم فرو پاشید.

 

قبل از این اتحاد و اتفاق آلمان در اوج قدرت خود بود: سربازان ورماخت در همه جا پیشروی می کردند، هواپیماهای رایش با علامت صلیب شکسته بر بال های خود، آسمان اروپا و روسیه را تاریک می کردند و ژنرال های آلمانی مدام گزارش های پیروزمندانه ای را برای رهبر خود  می فرستادند. اما این‌ پیروزی‌ها در نهایت خاتمه یافت و به طور اجتناب‌ ناپذیر برای آلمان شکستی فاجعه بار را رقم زد. آلمان چاره ای جز تسلیم نداشت .

در آغاز شروع جنگ  دولت شورا ها «جمهوری سوسیالیستی جوان» که مجبور به عقب نشینی تا جنوبی ترین مرزهای خود شده بود و با چنگ و دندان و در حالت تدافعی از موجودیت خود دفاع می‌کرد، در نهایت  توانست با تمام قدرت و توان داشته هایش را برای پیروزی در این جنگ به میدان کشیده و در نهایت مارش پیروزی را بنوازد.

سال 41 و 42 گذشت و در سال 43  نبرد استالینگراد فرا رسید و رایش سوم در اینجا شکست را باور کرد و در نبرد کورسک کاملاً در جبهه های شرق مضمحل و زمینگیر شد. ارتش سرخ با تمام قدرت خود به جلو حرکت میکرد و دشمن را از کشور بیرون میراند. اکنون این ژنرال های روسی بودند که گزارش باز پس گیری شهرهای تسخیر شده و خبرهای پیروزی را به رهبر خود استالین می دادند. در این روزها  مسکو غرق گل و شادی و سرور و آتش بازی بود.

و اما در کنفرانس تهران چه گذشت و چه تصمیم تعیین کننده ای برای پیروزی گرفته شد:

برای پیروزی نهایی بر آلمان، اتحاد جماهیر شوروی که بار اصلی جنگ را متحمل می شد به کمک نظامی کامل و همچنین به گشودن جبهه دومی نیاز داشت که قدری از فشار وارده را کم کرده و بتواند ضربه اصلی را به دشمن وارد کند. عملیات بزرگ و پر هیاهویی که بخش بزرگی از نیروهای مهم هیتلر را از شرق به غرب منحرف کند. اگرچه رایش سوم از شکست‌ها در جبهه‌های شرق شوکه شده بود، اما همچنان دارای نیرویی مهیب بود. و در این شرایط سه رهبر بزرگ پای به کنفرانسی در تهران گذاشتند تا تصمیم بگیرند که در نهایت چگونه این جانور را از پای در آورند.

مذاکرات سخت بود. اختلاف نظرها زیاد، کینه ها شعله ور میشد و مهار عصبانیت دشوار بود. گاهی اوقات حتی تا در حد شکست این کنفرانس پیش می رفت. چرچیل آشکارا عصبانی بود، چشمان استالین با عصبانیت برق می زد. و فقط روزولت گاهی با حالتی آشتی جویانه لبخند می زد. اگر خصلت محتاط، شخصیت منعطف و رفتار ملایم وی نبود، شاید کنفرانس تهران باخطر شکست اجتناب ناپذیر مواجه میشد. بویژه در مورد جبهه دوم که متحدان غربی وعده گشایش آن را به استالین داده بودند، ولی هیچ وقت اجرا نشده بود. در تعیین محل اجرای این تصمیم  اختلافات شدیدی وجود داشت. مکان ایده آل برای ضربه ناک اوت به آلمان، سواحل شمال فرانسه بود. با این حال، چرچیل با ایده حمله از بالکان مانور می داد. علاوه بر این، او افزایش فشار در ایتالیا و فرود نیروهای نظامی متفقین در جزیره رودس یونان را پیشنهاد می کرد.

با این حال، استالین مخالف پراکنده کردن نیروها بود و بر هجوم و فرود آمدن سربازان "انگلیسی-آمریکایی" در نرماندی اصرار داشت. رهبر شوروی کاملاً استراتژیک می اندیشید: "اگر همزمان با این عملیات، فرود در جنوب فرانسه انجام شود، آنگاه هر دو گروه از نیروها می توانند در فرانسه متحد شوند..."

توفان بحث و جدل به مدت دو روز فروکش نکرد - استالین استدلال میکرد که لازم است عملیات یورش در مه 1944 آغاز شود، اما چرچیل سرسختانه از دادن چنین تضمینی امتناع میکرد. دو سیاستمدار بزرگ پر از خشم بودند.

تاکتیک های چرچیل واضح بود: تا آنجا که ممکن است، دو نیروی موجود، یعنی متحد امروز: اتحاد جماهیر شوروی و دشمن بالقوه امروز آلمان را باید از بین برد تا بریتانیای کبیر بتواند در اروپای بعد از جنگ حکومت کند. اما استالین سرسختانه جلوی سیاست های دوگانه نخست وزیر بریتانیا را حداقل در این مقطع  گرفت.

والنتین برژکوف، مترجم شخصی استالین، در کتاب خود "صفحات تاریخ دیپلماتیک" نوشت که "پس از یک بحث طولانی، مشکل جبهه دوم دوباره به بن بست رسید."

رهبر شوروی که بازیگری بی رقیب به حساب می آمد، دست به اجرای ترفند درخشانی زد:

استالین با عصبانیت از جای خود بلند شد و رو به مولوتف و وروشیلف کرد و گفت:

رفقا ، برویم . ما اینجا دیگر کاری نداریم. ما در جبهه ها خیلی کار ها داریم...

چرچیل روی صندلی خود تکانی خورد، سرخ شد و به طور نامشخصی زمزمه کرد که: «سوء تفاهم شده است.»

روزولت برای اینکه جو را به نوعی ارام کند، با لحنی آشتی جویانه گفت:

الان خیلی گرسنه ایم. بنابراین، پیشنهاد می‌کنم برای ضیافت شامی که امروز مارشال استالین از ما پذیرایی می‌کند، جلسه‌ را موفتا تمام  می کنیم...»

روز بعد کنفرانس را روزولت مجدد آغاز کرد: با این مضمون، که تصمیم برای شروع  یورش و گشایش جبهه دوم در نرماندی و در ماه می گرفته شده است. فرمانده عملیات دو هفته دیگر معرفی می شود.

استالین با رضایت به اطراف نگاه کرد و قول داد که یورش توسط یک حمله قدرتمند ارتش سرخ پشتیبانی خواهد شد. این اتفاق افتاد، با این تفاوت که حمله به سنگرهای آلمانی در نرماندی نه در ماه می، بلکه در ژوئن آغاز شد...

الیوت پسر روزولت در کنفرانس تهران شرکت داشت. او بعداً کتابی به نام «از طریق چشمان او» نوشت. این گزارشی از برداشت‌های پدرم، اظهارات و قضاوت‌های او بود. رئیس جمهور ایالات متحده در مورد استالین چنین صحبت کرد: «این مرد می داند چگونه عمل کند. او همیشه یک هدف در مقابل خود دارد. کار با او لذت بخش است. او بدون تعارف و حاشیه است. موضوعی را که می‌خواهد درباره آن بحث کند، آشکار مطرح می‌کند و به هیچ جا منحرف نمی‌شود...»

 

در تهران تصمیم به مجازات جنایتکاران جنگی گرفته شد.

پس از شکست آلمان نازی، نازی های اصلی رایش سوم در دادگاه نورنبرگ مجازات شدند، اما بسیاری از یاران آنها از قصاص فرار کردند و حتی سالها پس از پایان جنگ جهانی دوم، افراد مسنی از آنها با گذشته "قهوه ای" وجود داشتند. البته بیکار ننشسته و بی سر و صدا روزهای خود را سپری نکردند.

در  کنفرانس تهران، متفقین در مورد آینده آلمان پس از جنگ بحث کردند. چرچیل خواسته های خود را در خاطراتش چنین توضیح می دهد: «من دو ایده روشن داشتم. اولین مورد انزوای پروس بود. سپس مناطق  باواریا، وورتمبرگ، فالتز، زاکسن و بادن را جدا کنیم. با این تفاوت که من معتقدم که با پروس باید بشدت برخورد شود، ولی با گروه دوم با ملایمت  رفتار شود، زیرا دوست دارم این گروه به چیزی تبدیل شود که من آن را کنفدراسیون دانوب می نامم ... "

ایده های چرچیل می توانست که آلمان را تکه تکه کند و عملاً آن را به دوران پیش از بیسمارک بازگرداند. برخورد استالین چندان قاطعانه نبود، او فقط ابراز داشت که آرزو می‌کند از ویرانه‌های رایش سوم یک دولت تهاجمی جدید بوجود نیاید.

در کنفرانس بعدی در یالتا، چرچیل دوباره موضوع تجزیه آلمان را مطرح کرد. اما به لطف استالین این پیشنهاد از دستور کار حذف شد. با این حال، در اجلاس بعدی متفقین در پوتسدام، اعضای هیئت ایالات متحده سعی کردند ایده چرچیل را توسعه دهند. آنها پیشنهاد کردند که آلمان به سه ایالت تقسیم شود: آلمان جنوبی، آلمان شمالی و آلمان غربی، متشکل از روهر و زارلند. با این حال، آمریکایی ها دوباره با اعتراض استالین مواجه شدند. این است که آلمانی ها اگر بفهمند سرنوشت امروز خود را مدیون استالین  هستند!

به طور کلی، کنفرانس تهران، علیرغم بحث‌ها و اختلافات شدید، نشان داد که مواضع سه کشور بزرگ هنوز در مورد اصلی بر هم منطبق است - شکست هرچه سریع‌تر رایش سوم که اروپا را غرق در خون کرده است.

در تهران، متفقین طرحی از اروپای آینده ترسیم کردند. این نقشه جنگی سرانجام در یالتا به پایان رسید. پس از کنفرانس کریمه، روزولت به استالین نوشت: «مطمئنم که مردم جهان به دستاوردهای این کنفرانس نه تنها با تایید، بلکه به عنوان تضمینی واقعی برای همکاری سه ملت بزرگ ما در صلح نگاه خواهند کرد. مانند جنگ.» در واقع، هرگز روابط شرق و غرب به اندازه فوریه 1945  صمیمانه نبوده است.

افسوس، پس از مرگ غیرمنتظره روزولت، همه چیز تغییر کرد. در پایان آوریل 1945، مولوتوف، وزیر امور خارجه اتحاد جماهیر شوروی، که برای شرکت در جلسه تأسیس سازمان ملل به سانفرانسیسکو وارد شد، با صاحب جدید کاخ سفید ملاقات کرد. ترومن در طی یک مکالمه کوتاه یک عبارت نمادین را به زبان آورد: «آمریکا دیگر در یک خیابان یک طرفه رانندگی نخواهد کرد». این بدان معنی بود که مسیر روزولت با هدف نزدیک شدن به اتحاد جماهیر شوروی به طور چشمگیری تغییر کرده است.

اختلافات پس از جنگ بین متفقین تعجب آور نیست. آنها وحدت را تنها زمانی حفظ کردند و اتفاق نظر داشتند که یک دشمن مشترک پیش رو داشتند: «هیتلر»، خطر مشترک، موجب وحدت موقت شده بود. اما به محض اینکه آلمان نازی شکست خورد، متفقین با تعجب متوجه شدند که آنها دیگر به هیچ وجهی متحد یکدیگر نیستند.

همه چیز به حالت عادی بازگشت - اهداف دوباره شروع به متفاوت شدن کردند، دیوار بیگانگی بلند شد و خصومت ها ظاهر شدند.

سال ها از جنگ جهانی دوم می گذرد، غرب و شرق هنوز به یکدیگر بی اعتمادند. و شاید بدتر.

در گذر زمان  "آب و هوا" بین شرق و غرب همچنان رو به بدتر و بدتر شدن میرود.

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 908  -   15 آذر 1402                                اشتراک گذاری:

بازگشت