پرویز ثابتی به نقل از ارتشبد فردوست! |
بی شک مطلع ترین فرد در امور اطلاعاتی و امنیتی در دوران شاه، ارتشبد حسین فردوست بود. شاه او را چشم و گوش خود میدانست و همه اطرافیان شاه این را میدانستند و به همین دلیل حساب فردوست از همه جدا بود. فردوست از بنیانگذاران ساواک بود و سالها قائم مقام ساواک. قائم مقامی که رئیس ساواک و روسای تمام ادارات حساس ساواک مانند اداره سوم مربوط به امنیت داخلی و خارجی و اداره هشتم ضد جاسوسی از او حساب می بردند. دو جلد کتاب خاطرات از فردوست در ایران پس از انقلاب منتشر شده که حاوی اطلاعات بسیار مهم و با ارزشی است. او در خاطرات خود، درباره دوره های اطلاعاتی و امنیتی که در انگلستان دیده نوشته که از فصول خواندنی خاطرات اوست. فردوست، بسیار کم در مهمانی ها و مجامع دولتی و حکومتی شرکت می کرد و لباس ارتشبدی خود را هم به ندرت، مگر در مراسم رسمی در کنار شاه به تن می کرد. برخلاف اکثر نزدیک به مطلق دولتمردان زمان شاه، اهل دزدی و ثروت اندوزی نبود و زندگی نسبتا ساده و سالمی داشت. او پسر باغبان قصر رضاشاه بود و بدستور رضا شاه، همراه با محمدرضا که همبازی هم بودند، برای تحصیل به سوئیس اعزام شد. دوره های نظامی را درعالی ترین سطوح و از جمله در دانشگاه نظامی فرانسه گذراند و روابط ویژه امنیتی و اطلاعاتی با انگلستان داشت که شاه را در جریان آنها می گذاشت. همه ژنرال های شاه او را می شناختند و از او حساب می بردند، همچنان که روسای ساواک او را می شناختند و از او حساب می بردند. این معرفی بسیار خلاصه را از آن جهت برای شما نقل کردیم، تا با توجه به مصاحبه های اخیر پرویز ثابتی معروف به مقام امنیتی، از جمله مصاحبه 5 قسمتی او برای پخش در شبکه "من و تو" از قول فردوست به معرفی پرویز ثابتی برسیم. فردوست با نگاه و تجربه اطلاعاتی خود، پرویز ثابتی را از زمانی می شناخته که ثابتی کارمند جوان اداره سوم ساواک بوده است. آنچه را برایتان نقل می کنیم، برگرفته شده از کتاب خاطرات فردوست (صفحات 473 تا 480) است.
«زمانی که قائم مقام ساواک شدم، ثابتی یک جوان کمتر از 30 سال بود و شغل او ریاست بخش احزاب پنهانی بود. او را ندیده بودم تا زمانی که مقدم رئیس اداره سوم ساواک شد. مقدم روزی نزد من آمد و گفت که «تعدادی پرسنل را در اداره کل سوم شناسایی کرده ام که بسیار لایق هستند. اگر هر چند وقت یک بار یکی از آنها را احضار کنید ولو برای صحبت های متفرقه، موجبات تشویق آنها فراهم می آید، زیرا خیلی علاقه دارند شما را ببینند!» اسامی را به خاطر دارم. اول ثابتی را گفت، سپس عطارپور و بعد فرنژاد. از این چند نفر هر دو هفته یک بار یک نفرشان را می دیدم. پس از چند جلسه برداشت من از ثابتی این بود که بسیار مقام پرست و متظاهر است. دارای هوشی خوب – و نه بیشتر- است ولی قوه بیان خیلی خوبی دارد. در مجموع کارمند خوبی به شمار می رفت، ولی به علت آن قدرت بیان و تظاهر، خود را بیش از آن چیزی که بود نشان می داد. این رفتار در مقدم و نصیری بی اثر نبود. دروغ و راست را مخلوط می کرد تا میزان فعالیت و موفقیت خود را 2- 3 برابر واقع جلوه دهد. آرام و مسلط بر اعصاب خود بود. خیلی راضی از خود بود. حال آن که عطارپور و فرنژاد که به دکتر جوان شهرت یافت در کار خود جدی تر و علاقمندتر بودند و متظاهر هم نبودند. قدرت فکری آن دو بیش از ثابتی بود و می شد به آنها اعتماد کرد، حال آنکه به ثابتی به هیچوجه نمی شد اعتماد کرد. به نظر من او برای کار اطلاعاتی ساخته نشده بود و بیشتر به درد کار سیاسی می خورد. هیچ وقت میل نداشتم کارمندی مانند ثابتی داشته باشم، ولی عطارپور را با طیب خاطر می پذیرفتم. پس از مدتی ثابتی رییس اداره یکم در اداره کل سوم شد. من که جاه طلبی ثابتی را می دیدم، خواستم که او را در کار سیاسی مشغول کنم و لذا از هویدا خواستم که یک پست وزارت به ثابتی بدهد. او مطابق طبع هویدا هم بود. زمانی که مسئله را به ثابتی گفتم از خوشحالی باور نمی کرد. هویدا ثابتی را خواست و وزارت را به او پیشنهاد کرد و ثابتی اجازه فکر کردن در باره نوع وزارتخانه را خواست. در همین احوال منوچهر آزمون که کارمند ساواک بود، معاون نخست وزیر و رییس سازمان اوقاف شد. این مسئله به ثابتی برخورد و از قبول وزارت منصرف شد. او بعدا به من گفت: «وقتی آزمون که در ساواک چندین رده از من پایین تر بود، معاون نخست وزیر شود، دیگر وزارت چه افتخاری دارد؟!» من گفتم: پس صبر کن تا نخست وزیر شوی! این حرف در او اثر کرد و باورش شد و تا زمان انقلاب این مسئله در ذهنش بود. ثابتی با این خصوصیات توانست قاپ نصیری را بدزدد و همه کاره ساواک شود و از فروردین 1350 به جای مقدم مدیر کل سوم شود. او در مسئله حزب توده و تیمور بختیار گل کرد. نصیری مورد تیمور بختیار را به ثابتی واگذار کرده بود و او تعدادی افسر بازنشسته و فراری توده ای و غیر توده ای را اطراف بختیار جمع کرد و کلک او را کند. سپس طرح اجرای یک سری مصاحبه های تلویزیونی با عنوان «مقام امنیتی» را داد و نصیری و محمدرضا این خودنمایی او را پذیرفتند، که در واقع نمایش خود ثابتی بود. در این نمایش های تلویزیونی او بسیار خوب و محکم صحبت می کرد و همه را تحت تاثیر قرار داد؛ به دلیل بیان عالی و عدم تردید در سخنانش. ثابتی به عنوان مدیر کل سوم ساواک هر 15 روز یکبار در جلسات شورای هماهنگی رده 2 در «دفتر ویژه اطلاعات» شرکت می کرد و به علت همین خصائل فرد شماره یک شورا شده بود. هر چه می خواست قالب می کرد و همه اعضاء شورا تحت تاثیر او بودند. شاید دو سوم مدت جلسه را او به تنهایی صحبت می کرد و چون اتاق جلسه پهلوی اتاق کار من بود صدایش را به خوبی می شنیدم. در آن زمان از ساواک به بازرسی منتقل شده بودم و لذا ثابتی اخباری از وضع ساواک را، به طور غیررسمی، به من می داد. در این ملاقات ها او طبق معمول راست و دروغ را مخلوط می کرد. می خواست وانمود کند که کارهای زیادی انجام می دهد و اکثرا از شبکه های موهوم صحبت می کرد و مدعی می شد که رد اصلی شبکه پیدا شده و به زودی دستگیر خواهند شد و این شبکه ها هیچوقت کشف نمی شد! ثابتی بیش از حد از ریاست من در تمام پست هایم تعریف می کرد و مدعی بود که پس از رفتن من ساواک بی نظم و انضباط شد و از نظر فساد و سوء استفاده به سطح زمان تیمور بختیار سقوط کرده است. احساس می کردم که ثابتی تصور می کند که چون وضع قاراش میش شده، چه بهتر که من شاپور بختیار را کنار بزنم و خود حکومت را بدست بگیرم و ثابتی را هم نخست وزیر کنم! صریحا نگفت ولی منظورش روشن بود. حدود 10 روز قبل از انقلاب ثابتی برای خداحافظی به دیدنم آمد و گفت که می خواهد به آمریکا برود و همتای آمریکایی او در سفارت، برایش مسجل کرده که در سازمان «سیا» شغلی به او واگذار خواهد شد. از این جهت راضی به نظر می رسید. قرار شد پس از رفتن او با عطارپور تماس بگیریم و آخرین وضعیت را بپرسم. 4- 5 روز قبل از انقلاب عطارپور هم اطلاع داد که فردا به خارج خواهد رفت. گفت به اسراییل می رود و سازمان امنیت اسراییل از او برای کار دعوت کرده است.
تلگرام راه توده:
|